تکرار تاریخ و تاریخ تکراری
ابراهیم افشار| تکرار تاریخ و تاریخ تکراری. این بزرگترین درد فوتبال ایران است. اینکه تاریخ، پیوسته در حال تکرار است و ما هیچ درسی از آن نمیآموزیم. چنین است که این روزها هرگاه کالدرون بدبخت را میبینم که در میان ضربتهای کبودکننده منتقدینش گیج میزند یاد مسترکونوف میافتم. یاد ایوان ایوانویچ کونوف که سال1354 برای رهبری قرمزهای تهران به خدمت گرفته شد و یک سال بعد چنان ویران به مسکو برگشت که حالش طعم خرزهره میداد. انگار برنامه آینده مستر کالدرون خودمان بود که بعد از هر پیروزی هم باز یک عده به خونش تشنهاند. مربی 51سالهای که عبده از روسیه آورده بود متخصص جوانگرایی و نسلسازی بود اما ستارههای فرتوت قرمز و پدرخواندههای پرسپولیس چنان خونش را مکیدند که برود پشت سرش را هم نگاه نکند. مردی که با دینامومسکو و اسپارتاک مسکو قهرمان باشگاههای شوروی شده بود (1946تا 49) و آقای گل جام باشگاههای کشورش (1949با 23گل) و سالها عضو تیم ملی شوروی، از نظر تحصیلات تئوریک نیز کم آدمی نبود. فارغالتحصیل مدرسه مربیان مسکو و انستیتو عالی ورزش شوروی، با سابقه 2دهه مربیگری در روسیه، وقتی به تهران رسید نمیدانست با چه فوتبال گرگبازاری طرف است. سال55 درحالیکه پاس منضبط حسن حبیبی قهرمان شده بود و پرسپولیس با ایستادن در جایگاه دوم رقیبش تاج را به سکوی چهارم انداخته بود کونوف در گفتوگوی پایان فصل با دنیای ورزش 18دیماه55 خون گریست و البته اندکی نیز دل به دریا زد و از عاملین شکستش گفت. از علی پروین که باند درست کرده است. از مدیرانی که در کارش موش میدوانند و نمیگذارند او نسلسازی کند. از کسانی که ترکیب تیم را تعیین میکنند و نمیگذارند او بازیکنان کارساز خودش را به میدان بفرستد. این در حالی بود که هیأت مدیره بعد از قهرمانی سرخها در فصل قبل اساس تیم را روی جوانسازی گذاشته بود. اما پیرها و پدرخواندهها مگر رخصت میدادند؟ آن سال تعداد مصدومین پرسپولیس در تاریخ سابقه نداشت؛ پرسپولیسی که پای 3 مدافع مصدومش رضا وطنخواه، مراد بربره و ذوالفقارنسب را به تیغ جراحان سپرده بود و در خط حملهاش نیز خوردبین و ایرانپاک با مصدومیتهای غریبی مواجه بودند و محمد دستجردی با آن تصادف وحشتناک علنا فوتبالش از بین رفته بود و حاجی رحیمیپور هم با پای شَل میدوید. تازه همین تیم شَل و پَل هم همیشه در اختیار کونوف نبود؛ او 5بازیکن در اردوهای تیم ملی بزرگسالان ایران، 5بازیکن در تیم منتخب دانشجویان کشور و 3بازیکن در تیم ملی جوانان داشت و گاهی حتی در تمرینات نصفه و نیمهاش به اندازه یک تیم کامل بازیکن نداشت. از یک طرف هم گیوتینِ شایعه استفاده از مربی جدید، دائم بالای سرش چرخ میزد؛ عین همین امروز کالدرون که کابوس گربهسیاه برانکو هیچ شبی رهایش نکرده است. آن سال، 3هفته مانده به پایان لیگ تختجمشید که کونوف با پاس رقابتی تنه به تنه برای کسب قهرمانی داشت ناگهان مدیران سرخ به گوشش رساندند که با یک مربی جدید بومی مذاکره شده و از این به بعد باید تیمش را با مشورت او و سرپرست تیم (معینیان) و کاپیتان (پروین) بچیند! کونوف به خبرنگار دنیای ورزش گفت:«دیگر امروزه تیمی موفق نیست که چند ستاره داشته باشد بلکه تیمی موفقیت را در آغوش خواهد گرفت که همه بازیکنانش ستاره باشند مثل تیم پاس که ستاره نداشت ولی تیمش ستاره بود. در تیم من اما همه پاسها به پروین ختم میشد درصورتی که تیم 3 هافبک دارد و باید به تساوی در وظایف محوله شریک باشند. من این مسئله را چندبار تذکر دادم اما بهخاطر نفوذ بیشترش همه توپها به او ختم میشد. حالا اگر پروین سرعت و قدرت جوانیاش را داشت اشکالی نبود وقتی بازیکنی پا به سن میگذارد خواه ناخواه کندتر میشود و وقتی بازیکن مرکز ثقل تیم، کندتر شود بیشترین لطمه بر پیکر تیم فرود میآید. من دوست داشتم پروین به همان درجه فرمانبرداری در تیم ملی در پرسپولیس هم خدمت کند اما متأسفانه اینطور نبود. امیدوار بودم فصل آینده زبان مشترکی پیدا کنیم.» او ادامه داد: «ضربه روحی ناشی از فراخواندن یک مربی تازه آنهم در فاصله 3روز تا پایان جام که پرسپولیس را در کورس با پاس به پیش میبردم برای من جبرانناپذیر بود. تیم من در طول فصل کلا 10جلسه در زمین آپادانا تمرین داشت بقیه سال را نه زمین تمرین داشت و نه حتی دروازهای برای تمرین گلرها و شوتزنها.»
این روزها هرگاه که زامبیهای استادیوم آزادی، کالدرون را هو میکنند فکر میکنم روح مسترکونوف در او و امثال او حلول کرده است. همان کونوفی که امروز حتی اسمی خشک و خالی از او در تاریخ نیست. اینجا همیشه و پیوسته تاریخ درباره مربیان خارجی در حال تکرار است و فوتبال ایران با تاریخ تکراری دست به گریبان است.