مسئولیتپذیر باش
علیرضا شریفی -روانشناس اجتماعی-میگوید: نبودمسئولیت اجتماعی این روزها به مسئلهای تبدیل شده است که برای ترویج آن باید همه مردم و مسئولان آموزش ببینند
حمیدرضا بوجاریان_روزنامه نگار
دیگر از آن صفا و صمیمیت گذشته که پدربزرگها و مادربزرگها یا پدران و مادران برای فرزندان خود تعریف میکردند، خبری نیست. عقربههای سنجش مسئولیت اجتماعی هر روز ناتوانتر از دیروز میشوند و دیگر نمیتوانند در اوج باشند. فردگرایی غیرعقلانی از هرسو فوران میکند و هر کس میخواهد کلاه خود را محکم بگیرد تا باد آن را با خود نبرد. این حکایت «ما»ی این روزهاست. مایی که بیاعتمادی بینمان چنان گسلی بین مسئولیتپذیری فردی، اجتماعی و شهری با همنوع و شهرمان ایجاد کرده که پرکردنش نه اینکه نشدنی باشد اما بلادرنگ سخت و نیازمند کاری طولانی و ریشهای است. به این بهانه با علیرضا شریفییزدی -استاد دانشگاه و جامعهشناس- درباره چرایی تغییر حال و روزمان از گذشته تا امروز پرسیدیم.
آیا آماده نشان دادن رفتارهای مناسب در مقابل بحرانها هستیم؟ آیا میدانیم هنگام بروز مشکلات اجتماعی باید چطور واکنش نشان دهیم تا بتوان با کمترین هزینه از کنار آن عبور کرد؟ دکتر یزدی در پاسخ به این سؤالها و اینکه چرا با وقوع یک بحران طبیعی، رفتارهایی از خود نشان میدهیم که آن رفتار، خود تبدیل به بحرانی تازه میشود، میگوید: «بروز رفتارهای بحرانی هنگام بحران دلایل کوتاهمدت و بلندمدتی دارد. ساختار آموزش و پرورش را شاید بتوان عمدهترین دلیل بلندمدت تغییر رفتار مردم هنگام بروز بلایای طبیعی دانست. برای این حرفم دلیل دارم؛ چرا که آموزش و پرورش روزانه حدود 12ساعت از وقت بچهها را در اختیار دارد. اگر دوره پیشدبستانی، فعالیتهای فوقبرنامه، تقویتی و جبرانی مدارس را درنظر نگیریم، حدود 16هزارساعت از وقت دانشآموزان از مقطع ابتدایی تا قبل ورود به دانشگاه در اختیار دستگاه تربیتی و آموزشی است. هزاران صفحه کتاب چاپ و منتشر میشود و در همه این ساعتها معلمان در حال تدریس اصول تربیتی وآموزشی هستند». او حرفش را اینطور ادامه میدهد: «سخت معتقدم که شیوههای آموزشی، مبتنی بر آمادهسازی دانشآموزان برای مواجهه با حالتهای مختلف زندگی نیست و صرفا بر پایه محتوای کتابهاست. همین مسئله سبب شده است دانشآموزان با موضوع مسئولیتپذیری آشنا نشوند و با آن بیگانه باشند؛ بیگانگیای که میتوان آن را در رفتار نسل جوان در مواجهه با همنوع، جامعه و برخورد با مسائل بحرانی بهخوبی مشاهده کرد».
ترویج مسئولیتپذیری اجتماعی؛ نیازمند هماهنگی بین بخشی
شاید بسیاری تصور کنند، آبی که ریخته دیگر جمعکردنی نیست. رفتارهایی که مردم در برخورد با پدیدههای اجتماعی نشان میدهند هم به باور بسیاری، دیگر اصلاحشدنی نیست. اما دکتر یزدی براین باور است که میتوان با اجرای برنامههای دامنهدار، با صبر و حوصله نگرشهای غلط به مسائل را در جامعه اصلاح کرد؛ «برای اینکه نگرش مردم به پدیدههای اجتماعی را بتوان اصلاح و مانند گذشته آنها را ترغیب به مسئولیتپذیری کرد نیاز به همکاری سازمانها و دستگاههای مختلفی مانند رسانهها، شهرداریها، وزارتخانهها و... است. متأسفانه باید گفت در این حوزه هیچ برنامه مشخصی وجود ندارد و مدیریت و هماهنگیای که باید، نیست. دولت برنامهای مشخص برای اینکه مردم از قبل برای برخورد با پدیدههای اجتماعی آموزش ببینند، ندارد.»
به آموزش احساس نیاز نمیکنیم
بیشترمردم به این ضرب المثل که «مرغ همسایه غاز است» اعتقاد دارند. تصور میکنند اتفاق برای دیگران میافتد و قرار نیست به این زودیها حادثه یا اتفاقی برای خود آنها پیش بیاید. و این بهمعنای این است که مردم به آموزش برای برخورد با موقعیتهای بحرانی احساس نیاز نمیکنند. این موضوع را دکتر یزدی تأیید میکند؛ «آمارها نشان میدهد دهها نوع بلای طبیعی در ایران اتفاق میافتد اما آموزشها کارآمد نیست. بخشی از این ناکارآمدی ناشی از این است که مردم به آموزش احساس نیاز نمیکنند. بهعنوان مثال در ژاپن یا اندونزی که مسئلهای مانند زلزله و سونامی زیاد رخ میدهد، مردم احساس کردهاند نیاز به آموزش دارند تا بتوانند جان خود را نجات دهند به این دلیل آموزشپذیری بالایی پیدا کردهاند. این اتفاق از مدارس این کشورها شروع شده است. بخشی نیز نیازمند زیرساختهاست که در این کشورها فراهم شده اما در ایران مهیا نشده است. نبود زیرساختهای مناسب سبب شده است با کمترین برف و بارانی این زیرساختها دچار مشکل شده و تبدیل به مشکلی بر مشکلات قبلی شوند».
سرمایه اجتماعی رو به افول
آنهایی که روزهای جنگ تحمیلی را به یاد دارند، از نزدیکی و چسبندگی اجتماعی مردم یک منطقه، محله و کوچه به هم میگویند. نزدیکیهایی که سبب شده بود، همسایه از حال همسایه خبر داشته باشد و مشکلات مردم در محله، بهدست خود مردم برطرف شود. اما چرا چنین روحیه و رویکردی را کمتر از هر زمان دیگری میتوان دید. یزدی در اینباره میگوید: «علت این است که سرمایه اجتماعی کاهش پیدا کرده است. قبلا این سرمایه ارزش فرهنگی بالایی در میان ایرانیان بهشمار میرفت. آن زمان، هنگام بروز مشکل مردم در هر لحظه و به هر شکلی و به هر نحوی که میتوانستند به هم کمک میکردند. اما وقتی میزان بیاعتمادی در جامعه زیاد شد و خبرها از سوءاستفاده از اعتماد مردم افزایش پیدا کرد، مردم احساس ناامنی کردند و غریبهها را به خانه یا ماشین خود راه ندادند. با این اتفاق، طبعا سرمایه اجتماعی و هسته مرکزی این سرمایه که اعتماد عمومی است کاهش پیدا کرده و نمود آن را در کاهش کمک کردن به دیگران میبینیم». این استاد دانشگاه، مثالهای ملموسی در اینباره میزند؛ «در بحران برف اخیر، رانندگانی را مشاهده کردیم که مردم پیاده کنار خیابان را در سرما میدیدند اما برای رساندن آنها اقدامی انجام نمیدادند. دقت میکردم که ببینم آیا افرادی پیدا میشوند که بیایند به رانندهای که سن و سالی از او گذشته است کمک کنند تا بتواند ماشین خود را از برف نجات بدهد یا نه. متأسفانه باید بگویم کمتر جوانی حاضر بود چنین کاری انجام دهد. بخشی از این بیتوجهی، ناشی از کاهش سرمایه اجتماعی و بخش دیگری ناشی از فردگرایی افراطی غیرعقلانی است که دارد بهصورت فرهنگی در جامعهمان جا میافتد. وقوع چنین مسئلهای دلایل مختلفی دارد اما شاید مهمترین دلیل آن رواج تکفرزندی یا توجه بیش از اندازه به یک فرزند در خانواده دانست».
درگیر تنبلی اجتماعی شدهایم
بسیاری از کارشناسان، جامعهشناسان و روانشناسان معتقدند نتوانستهایم همدلی و همراهیای که سالها در دوران دفاعمقدس تجربهاش کردیم را به نسل بعد از خودمان منتقل کنیم. اما چرا در این حوزه ناکام بودیم و چطور میتوان این ناکامی را جبران کرد؟ یزدی در پاسخ به این سؤال میگوید: «از زمانی که اقتصاد ما بوی نفت گرفت و از زمانی که سیستم اقتصادی کشور تکمحصولی مبتنی بر خامفروشی شد، تنبلی اجتماعی رواج گرفت. یعنی به جای اینکه دولت مدیریت، برنامهریزی و هماهنگی در اداره امور کشور را بهعهده بگیرد، به توزیعکننده درآمدهای ناشی از فروش نفت تبدیل شد». او این اقدام دولتها را سم مهلکی برپیکره مسئولیت اجتماعی میداند و ادامه میدهد: «مسئولیت اجتماعی و جمعی محصول کار جمعی و اجتماعی است. وقتی مردم مشارکت اجتماعی در مسائل بهمعنای واقعی کلمه نداشته باشند این اتفاق نمیافتد. دولتها نفت را از چاه بیرون کشیدند و آن را فروختند و منابع حاصل از درآمدهای آن را به نسبت دور یا نزدیکی مردم تقسیم کردند. وقتی این کار ادامه پیدا کرد و دولتها دل از مردم بریدند و خود را وابسته به اقتصاد تکمحصولی کردند، گسلی بین مردم و دولت ایجاد میشود که سبب میشود نگاه دولت به مردم از بالا به پایین باشد». او حرفش را اینطور ادامه میدهد: «وقتی دولت یارانه توزیع میکند ظاهرا فعالیتی اقتصادی انجام داده است اما در عمل با این کار مردم را از خود متوقع میکند. دولت توزیع یارانهها را با نگاه از بالا به پایین انجام میدهد و مردم نیز به جای اینکه بپرسند آیا من باید یارانه بگیریم یا نه، میپرسند چرا یارانه کم میدهند؟ در چنین شرایطی تکتک افراد تبدیل به ذرات معلق در هوا شده که به هم چسبندگی ندارند. این شرایط سبب شده است که مردم همواره از دولت، وزرا، استانداران، شهرداران و مسئولان دیگر متوقع باشند؛ توقعی که در بیشتر موارد نادرست است و خود مردم باید آن را برطرف کنند. مثلا در گذشته پارو کردن برف از جلوی در خانهها، آب دادن به گل و گیاهان جلوی واحدهای مسکونی از سوی خود مردم انجام میشد اما امروزه، همه انتظار دارند این امور ازسوی شهرداری انجام شود؛ اموری که در کشورهای توسعهیافته از سوی خود مردم انجام میشود و نشانه مسئولیتپذیری شهروند در مقابل جامعه است».
توصیه به کاری که خود انجام نمیدهیم
توسعه شبکههای مجازی، ذات زیباپسند انسانی و خودنمایی و بزرگپنداری دیگران سبب شده است کمتر اتفاق خوشایندی از دیدهها پنهان بماند. بسیاری با تأیید رفتارهای زیبای دیگران در شبکههای مجازی، مبلغ چنین رفتاری میشوند اما آنجا که این رفتارها باید از سوی خود فرد اجرا شود به آن توجهی نمیشود. دکتر یزدی دلیل این دوگانگی را اینطور توضیح میدهد: «انسان فینفسه به زیباییها علاقه دارد و اینکه افراد کار خوبی را در شبکههای اجتماعی میبینند و با تعریف کردن از آن و حتی زدن لایک روی چنین تصاویری دیدگاه خود را نشان میدهند نیز از این قاعده مستثنا نیست.
دلیل ناهمخوانی بین آنچه میبینند و آنچه عمل میکنند این است که سطح اطلاعات فرد از شبکههای اجتماعی از حوزه دانش بالاتر نمیرود. در حوزه آموزش چند سطح وجود دارد که یکی انتقال دانش، یکی تغییر نگرش، یکی تغییر رفتار فردی و دیگری تغییر رفتار جمعی است. برای تغییر رفتار باید انتقال دانش انجام شود. دانش انتقال یافته به تغییر نگرش فرد منجر شود». او ادامه میدهد: «وقتی فردی در شبکههای مجازی موضوع را تأیید میکند اما خودش به آن عمل نمیکند ناشی از این است که دانش تبدیل به نگرش و نگرش تبدیل به رفتار چه فردی و چه اجتماعی نشده است. بهعنوان مثال همین مسئله برف که الان در کشور با آن روبهرو هستیم نشان داد که دانش تبدیل به رفتار اجتماعی نشده است. معتقدم در چند روز آینده، رسانههای جمعی و شبکههای مجازی که ضریب نفوذ بالایی دارند میتوانند بخشی از کار آموزش رفتارهای اجتماعی و مسئولیتپذیری را در جامعه بهعهده بگیرند و بخشی از نیاز به آموزش و نیاز جمعی را تامین کنند تا این بار در برف بعدی اگر کسی مشکل داشت و فردی میتوانست به دیگری کمک کند بهگونهای عمل کند که سختی سرما و برف را برای همنوع خود کمتر کند».
توقع بیجا را کم کنیم
اصلاح رفتارهای اجتماعی و ترویج مسئولیتپذیری بین مردم را شاید بتوان به جراحی تشبیه کرد. جراحیای که با خود، خون و درد هم همراه دارد. برای اصلاح رفتارهای اجتماعی غلط ممکن است مقاومتهایی از سوی کسانی که میل به تغییر در آنها کم است، وجود داشته باشد. به اعتقاد این استاد دانشگاه، برخی کشورها با اصلاح ریشهای در ساختارهای آموزشی خود توانستهاند مقاومتها مقابل اصلاح نگرش بین مردم خود را به حداقل برسانند؛ «در گام اول باید بچهها را از مدرسه بیرون آورد و به آنها مسئولیتهای اجتماعی داد. در بسیاری از کشورها، بچهها، معلمان و مدیران مدارس بهصورت نوبتی امورات مربوط به تمیز کردن مدرسه، کلاس و حفظ و مراقبت از فضای سبز واحد آموزشی خود را بهعهده میگیرند. با این روش، به بچهها نقشهای اجتماعی داده شده و کودک با این نقش بزرگ میشود. علاوه بر این، تریبونهای مذهبی هم نقش مهمی در این زمینه ایفا میکنند. بسیاری از معتقدان به امور دینی پای منابر و وعظهای روحانیون مینشینند با استفاده از این تریبونها و تکیه به آموزههای الهی که بر مسئولیتپذیری اجتماعی تأکید دارد میتوان توقعات مردم را کم کرد و حس مسئولیتپذیری را بین مخاطبان تقویت کرد.
دلیل کاهش سرمایه اجتماعی
سرمایه اجتماعی کاهش پیدا کرده است. قبلا این سرمایه ارزش فرهنگی بالایی در میان ایرانیان بهشمار میرفت.
آن زمان، هنگام بروز مشکل مردم در هر لحظه و به هر شکلی و به هر نحوی که میتوانستند به هم کمک میکردند. اما وقتی میزان بیاعتمادی در جامعه زیاد شد و خبرها از سوءاستفاده از اعتماد مردم افزایش پیدا کرد، مردم احساس ناامنی کردند و غریبهها را به خانه یا ماشین خود راه ندادند. با این اتفاق، طبعا سرمایه اجتماعی و هسته مرکزی این سرمایه که اعتماد عمومی است کاهش پیدا کرده و نمود آن را در کاهش کمک کردن به دیگران میبینیم