شهر بیخاطره، شهر شکننده
سولماز حسینیون |
دکتری تخصصی طراحی شهری
در طول تاریخ، شهرها و کشورهایی بودهاند که همواره در معرض چالشها و بحرانهای زیادی قرار گرفته و همواره نیز توانستهاند به حیات خود ادامه دهند اما این حیات در برخی از آنها با افول و سقوط همراه بوده است؛ به گونهای که برخی از این تمدنها دیگر هرگز نتوانستهاند جایگاه و منزلت خود را در عرصه جهانی بازیابند. تمدن ایرانی و کشور ایران هر دو همواره ققنوسوار توانستهاند با وجود تمام مسائل و مشکلات، به حیات خود ادامه دهند اما در بسیاری از دورانها، این تداوم حیات از جهاتی با افول یا تغییر ماهیت همراه بوده است؛ برای مثال یکی از عواملی که طی سالیان به تداوم حیات و یکپارچگی فرهنگی و هویتی این مرزوبوم کمک شایانی کرده، زبان پارسی بوده که توانسته است بهعنوان عامل وحدت ملی و هویتی، نقش مهمی در تاریخ این مرزوبوم ایفا کند؛ هرچند اکنون تهاجم شدید فرهنگ و زبان بیگانه از طریق شبکههای اجتماعی و عوامل ارتباط جمعی از یک سو و ضعف شدید سازمانهای متولی پاسداشت این زبان مانند صداوسیما و متولیان آموزشی و نیز تبلیغاتی در شهرها از سوی دیگر باعث شدهاست که زبان فارسی بیش از هر زمان دیگری در تاریخ، در معرض تهدید باشد و بالطبع، این عامل وحدتبخش که در پدافند غیرعامل و تابآوری این کشور نقش مهمی داشته است بهسرعت دچار ضعف و افول شده است و نتایج دهشتبار آن بهتدریج خود را بیش از پیش نشان خواهد داد.
اما عوامل هویتی تقویتکننده شهرها در راستای تابآوری، تنها دینی، فرهنگی، زبانی و غیرملموس نیستند بلکه ویژگیهای فضای کالبدی و بالطبع کیفیتهای ادراکی شناختی در شهرها که بر اساس اصول طراحی شهری، جزئی از کیفیتهای محیطی شهرها هستند نیز نقش مهمی در تابآوری شهرها و محیطهای مصنوع ایفا میکنند. شهرهای بیخاطره، شهرهای شکنندهای هستند که در برابر تغییرات و بحرانهای پیشبینینشده طبیعی و مصنوع، بهراحتی در هم میشکنند.
تهران نیز مانند بسیاری از نقاط کشورمان و بهویژه به دلیل مرتبه پایتختی و مرکزیت خود، بیش از هر جایی در معرض دستاندازی سودجویان زمین و سرمایه واقع شده و متأسفانه در روند هدایت شهر، شهرسازان و مدیران نیز طی این سالها با دیدگاههای یکسونگرانه، به نابودی سرمایههای تاریخی، هویتی و طبیعی شهر دامن زدهاند. اجرای طرحهای بافتهای فرسوده و نوسازی در نواحی تاریخی شهرها و مصوبههایی چون برجباغها نمونههایی از این هدایتگریهای مخرب هستند که تهران ـ و سایر شهرها ـ را از تاریخ و خاطره، خالی میکنند.
از سوی دیگر، به دلیل ظهور طبقههای اقتصادی ـ اجتماعیای که بهویژه در سالهای اخیر با ثروت زیاد، این شهر را عرصه جولان خود کردهاند، با قشری مواجه شدهایم که نهتنها تاریخ و هویتی ندارند بلکه برای گمکردن رد پاهای نهچندان غرورآمیز خود، به نابودی تاریخ و هویت گذشته دامن زدهاند تا بیتاریخبودن خود را پنهان کنند؛ از همین رو حضور گسترده و غالب این اقشار در عرصههای ساختوساز و خریدوفروش در شهر، روندهای تخریبی هویت شهر تهران را دوچندان کردهاست. تهران دیگر لالهزار ندارد زیرا اقشاری که در آن به گردش و فعالیت فرهنگی میپرداختند به دلایل مختلف یا از شهر رفتهاند یا به حاشیه رانده شدهاند و بنابراین طبیعیاست که در ساختار فضایی شهر تهران، مراکز تجاری (مالها) خیابانهایی همچون اندرزگو بر گردشگاههای پر از تاریخ و خاطره فرهنگی مانند لالهزار تسلط یافتهاند؛ تئاترها و سینماها همچون سایر مراکز فرهنگی قدیمی شهر، نابود و به دست فراموشی سپرده شدهاند و به جای آنها عمدهفروشیهای الکتریکی بهدلیل موقعیت مرکزی این خیابان، آن را تسخیر کردهاند. مرکز تاریخی شهر تهران به جای ساکنان قدیمیاش، با کارگاهها و انبارها، همنفس و از ساکنان قدیمی و باهویتش تخلیه شده است تا جولانگاه کسانی شود که تلاششان پاککردن هرچه بیشتر تاریخ نداشتهشان است تا هویتی تصنعی با ثروتهای یکشبه بسازند. اما در شرایطی که ضرورت تابآوری در بحرانها و آسیبهای طبیعی و مصنوع بهطور روزافزونی لمس میشود، باید نگاهی دوباره به شهرهایمان و نحوه اداره و مدیریت و برنامهریزی برای آنها بیندازیم.
در شرایطی که احساس تعلق به مکان، از شرایط شکلگیری تابآوری در شهرهاست، چگونه میتوان انتظار داشت که شهرهای ما تنها با اعمال لیستهای چندصدگانه کمیتی رسانهپسند، تابآور شوند؟ تابآوری بدون درنظرگرفتن عناصر کیفی در شهرها مانند عناصر خاطرهانگیز و هویتی هرگز محقق نخواهد شد و هرگز نمیتوان این حقیقت را در فهرست شعارهای عامهفریب مدیریتی پنهان کرد.