مشیری و روح رؤیایی عشق
محمد بقاییماکان _ نویسنده، مترجم و پژوهشگر ادبی
فریدون مشیری از معدود شاعران این ایام است که نهتنها در زمان حیاتش، بلکه پس از درگذشتش نیز که اکنون نزدیک به 20سال از آن میگذرد، همچنان بهعنوان شاعری با سرودههای روان و دلنشین در خاطر اهل شعر جای دارد. او یکی از چند شاعری است که در بحث از شعر امروز مورد توجه اهل نظر و منتقدان ادبی است. مشیری را از نزدیک میشناختم و چند بار بهمناسبتهای مختلف گفتوگوهایی با وی درخصوص شعر داشتم که در اوایل دهه50 در نشریهای بهچاپ رسید. آنچه در نگاه اول از او به ذهن خطور میکرد یا بهتر است بگوییم به دل مینشست تواضع، صفای باطن، خوشرویی و متانتی ذاتی بود که هرگز بهرغم آوازهای که یافت در وی زایل نشد. این ویژگیها در شعر او نیز مشهود است. او ذاتا انسانی محجوب بود، در سخن گفتن کلماتی سنجیده بهکار میبرد، هرچه میدید به چشمش زیبا میآمد، ستایشگر جمال طبیعت بود، زیباییهای «بهار» شوری در دلش میانگیخت که در قالب کلماتی دلنشین بهتصویر میکشید و به سبب همین خصوصیات با همه مخاطبانش از خاص و عام بهنرمی و مهربانی سخن میگفت و بهرغم مهارتش در بهکارگیری کلمات که در خزانه ذهن داشت، هیچگاه درباره آنچه پیدا بود بهخوبی از آن اطلاع دارد بهتفصیل سخن نمیگفت، با کسی به محاجه برنمیخاست و کم گفتن و گزیدهگویی را به پر گفتن ترجیح میداد. شاید از همین رو بود که گزیدهای از اسرارالتوحید ابوسعید را با عنوان «یکسو نگریستن و یکسان نگریستن» در جوانی منتشر کرد. در سخنرانیهایی که در داخل و خارج از کشور داشت نیز سخن بهاختصار میگفت و بهسبب همان حجب ذاتی اگر شعری بلند میخواند از اطاله کلام عذر میخواست. ازجمله شواهد بارز در محجوب بودنش که صفتی شاخص در او بود این است که وقتی در سالهای آغازین دهه30 مسئول بخش ادبی مجله هفتگی روشنفکر بود، فروغ فرخزاد که آن زمان هیچ نام و نشانی نداشت، چندان که شاید همسایهاش هم او را نمیشناخت، یکی از سرودههایش بهنام «گناه» را که بعدها پایهریز شهرتش میشود با ترس و لرز و حالتی شرمگینانه به نزدش می برد که به شاعری شهره بود. مشیری پس از خواندن شعر آنرا بهدلیل مغایر بودن با اخلاق مرسوم جامعه قابل چاپ نمیداند، ولی با سماجت فروغ که همانند نیچه معترض به بسیاری از ارزشهای اخلاقی حاکم بر جامعه بود و با موافقت سردبیر مجله -که بعد از این تساهل به نوایی میرسد -شعر گناه بهرغم اکراه مشیری به چاپ میرسد که مخالفتهای شدید اکثر خوانندگان و بسیاری از مردم را برمیانگیزد، زیرا برای نخستینبار مفهوم «عشق» از منظری نامتعارف که با مذاق و طبع فرهنگ سنتی سازگار نبود وصف میشود. مشیری دلبسته فرهنگی بود که اساس آن بر اصالت تفکر ایرانی استوار باشد. گرچه فرهنگ و اخلاق اموری اعتباری و نسبی بهشمار میآیند که نمیتوان آنها را پیوسته از منظری ثابت نگریست، ولی با اینهمه نقش عامه مردم را در پذیرش دیدگاههای مغایر ارزشهای معمول نمیتوان نادیده گرفت و بیگدار به آب زد. بهنظر میرسد که مخالفت اصلی مشیری در چاپ آن شعر به همین سبب بوده باشد. از این روست که بهعنوان شاعری مردمی شعری در تضاد با عقاید قلبی آنان ندارد، ولی بهعنوان شاعری متعهد به اصالتهای فرهنگی کشور خویش و راهگشای آنان به اهداف متعالی، سرودههایی ستایشآمیز بهزبانی شیرین و اثرگذار از یادمانها، چهرهها، تاریخ و ارزشهای معنوی برآمده از این خاک دارد، چندانکه میتوان گفت یکی از مضامین محوری شعر او را شکل میدهند.
در گفتوگویی که سال51 زمانی که مدیرکل روابط عمومی وزارت مخابرات بود با وی داشتم، هرگاه نام یکی از چهرههای بزرگ شعر فارسی را بهزبان میآورد، چنان شور و وجدی به وی دست میداد که برقی در نگاهش حس میشد، بهخصوص وقتی صحبت از حافظ بهمیان میآمد، میشد از نحوه بیانش به میزان ارادت بیاندازهاش به خواجه شیراز پیبرد.
او حافظ را «روح رؤیایی عشق» میدانست:
روح رؤیایی عشق
از بر چرخ بلند
جلوهای کرد و گذشت
شور در عالم هستی افکند
شوق، در قلب زمان موجزنان
جان ذرات جهان در هیجان
ماه و خورشید، دو چشم نگران
ناگهان، از دل دریای وجود
«گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود»؛
به جهان چهره نمود
...
بهعقیده وی «اگر از میان شاعران پارسیگو چند شاعر برتر را انتخاب کنیم که عبارتند از: فردوسی، خیام، نظامی، سعدی، مولوی و حافظ، در این میان فقط حافظ را باید «روح رؤیایی عشق» نامید. او همه وجودش از عشق سرشته بود. عشق را در شکلهای گونهگونش فقط در حافظ میتوان یافت. چنین خصوصیتی در دیگر شاعران نیست. هرچه میگذرد شراب شعر حافظ گواراتر و گیراتر میشود.» کسی که چنین نتیجهای میگیرد، یعنی با زیر و بالای منظور شعر فارسی کاملا آشناست. گواه این مدعا سرودههای بینقص اوست در قیاس با برخی از همتایان زمانهاش. او هم مانند اخوان تحصیلاتش در زمینه ادبیات فارسی نبود، ولی بهقول دکتر شفیعی کدکنی اطلاعاتش از ادب فارسی بیش از صدی هفتاد کسانی بود که در این رشته عنوان دکتر دارند.
برخی از سرودههای مشیری در فصاحت و شیرینزبانی یادآور اشعار شاعرانی از قبیل سعدی، هلالی جغتایی و ظهیر فاریابی است. به این سبب است که او در هر دو عرصه شعر کهن و جدید جایگاهی پذیرفتنی دارد. حال آنکه - اگر از اخوان بگذریم،دیگران، شاعری تکپایه بهشمار میآیند، یعنی در یکی از این دو شیوه موفق بودهاند که از نمونههای بارزشان باید از نیما و شاملو نام برد که اگر قرار میبود بهروش کلاسیک شعر بگویند، بیگمان معروفیت و اعتباری حتی در حد نظام وفا و ابوالحسن ورزی هم کسب نمیکردند.
مشیری با شعر معروف «کوچه» که بسیاری آنرا در حافظه دارند معروف خاص و عام شد، چندان که این شعر مرادف نام او شد. دلیل چنین توفیقی را باید در محتوای شعری جست که از دل برمیآید و بر دل مینشیند. این خصوصیتی است که سبب شده تا سرودههای مشیری همچنان در ذهنها باقی بماند و چنین که پیداست بهعنوان شاعری مردمی و جامعهاندیش که با روح رؤیایی عشق همراه است، جایگاهی خاص در تاریخ شعر فارسی خواهد داشت.