• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
یکشنبه 29 بهمن 1396
کد مطلب : 7196
+
-

اسطوره رقابت؛ دروغ اما واقعی!

صادق پیوسته | جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه:

دو نوع سیستم کلی آموزش را می‌توان نام برد؛ یکی سیستم رقابتی که بر کشف نخبه پافشاری می‌کند و دوم، سیستم رشد همگانی که نگاه ضمنی به استفاده از نخبه‌ها دارد چراکه می‌خواهد در همگان، نوعی نخبگی کشف کند! سیستم رقابتی، بحران همیشگی دارد؛ همواره به فکر بهبود معیارهای نخبه‌گزینی است؛ اما از سویی راه‌های تقلب و از سوی دیگر، کوشش بیمارگونه و خودویرانگرانه برای نشان‌دادن نبوغ خویش و باز از سوی دیگر، کینه و حسد را پرورش می‌دهد. فرض کنید در یک مدرسه، افراد را بر مبنای معدل، رده‌بندی و کلاس خوب و بد درست کنیم یا جایزه معدل بالا بدهیم تا چند نخبه پیدا شوند و بقیه در حسرت جایگاه آنان بمانند. این فقط یک فرض نیست! در کشور ما و بسیاری کشورها، واقعیت معمول است. فشار روانی‌ در این رقابت را همه آزموده‌ایم. خانواده‌ها، فرزندان‌شان را مجبور به انتخاب بهترین رشته‌ها می‌کنند. بهترین رشته‌ها برای بهترین شغل‌ها و بهترین شغل‌ها برای بیشترین پول است. رقابت خشن، انواع انحراف‌ها را هم به بار می‌آورد و نخبگان برتر، از هر راهی، ازجمله تبعیض و فساد سیستماتیک، می‌خواهند جای خود را برای‌ ژن‌های خوب فرزندان‌شان حفظ کنند. این رقابت برنده/بازنده، گسترده و گسترده‌تر می‌شود و استاد دانشگاه، پزشک یا وکیل هم به هر دری می‌زنند تا از دلالان و مدیران کسب‌وکارها جا نمانند. اعتبار جایگاه، عشق به آموزش و علاقه به کاهش رنج مردم، کمتر مطرح است؛ حتی افراد، گاهی پا بر سر و گردن رقیبان می‌گذارند تا به پاداش این رقابت محدود برسند.  به همان مدرسه بازگردیم. آنجا می‌توانیم به جای اینکه هزینه‌ها را صرف نخبه‌گزینی کنیم، صرف یافتن بهترین دانشجویان در هر زمینه درسی، ورزشی، هنری و مانند اینها کنیم. این، سیستم رشد عمومی‌است؛ هر کسی جای خودش را پیدا می‌کند و هدف، این است که هر کدام از بچه‌ها از یک نظر موفق ‌شوند. اگر کودکی موفق نشد، سیستم باید اصلاح و بهتر شود. هدف ایده‌آل، برنده‌شدن همه است؛ باید به آن نزدیک شد. در سیستمی که رقابت و نخبه‌گزینی محدود، هدف است، گروه‌های کم‌شمار برنده‌ها و پرشمار بازنده‌ها را داریم اما در سیستم رشد عمومی، به‌سادگی می‌توان جامانده‌ها و برون‌افتادگان کم‌شمار را دوباره به بازی آورد. رقابت، برد/برد است. بنابراین بحث بر سر معیارهای نخبه‌گزینی، گمراه‌کننده است. پاسخ این پرسش چندان اهمیت ندارد که «چگونه نخبه‌های بهتری پیدا ‌کنیم؟»؛ این پرسش، نادرست است. سیستم رقابتی با نخبه‌گزینی محدود، همواره بحران‌های درونی دارد. دوره‌های سینوسی فساد و بهبود معیارها پدید می‌آید اما فشار روانی، روی آدم‌ها باقی می‌ماند. بله! هر کسی می‌تواند برنده یا بازنده باشد. رقابت در بهترین حالت (و البته نه در وضع موجود کشور ما)، آزادانه خواهد بود اما فرهنگ رقابت، همواره نخبگان محدود و بازندگان انبوه را با خود دارد و برای آسودن خیال برندگان در استفاده از نعمت‌های جهان تبعیض‌آمیز، داغ تنبلی، کم‌هوشی و ناتوانی بر پیشانی بازندگان می‌زند. سخن از رقابت دوستانه در این سیستم، معمولا ریاکارانه است؛ چراکه به فداکاری بسیار نیاز دارد. در مقابل، در سیستم رشد عمومی، می‌توان به کمک متقابل افراد، بیشتر امید داشت؛ فرصت‌ها بسیار است و سیستم طرح شده که بازندگان را دریابد. پس باختن در یک زمینه، آخر خط نیست. جان دیویی، رقابت را بنیان‌کن‌ترین اختراع بشری دانست و اینکه بشر، رقابت‌جو خلق شده را اسطوره‌ای خواند که از اشتباه‌های تربیتی درآمده است. او مدرسه‌هایی طراحی کرد که هدف آنها نوآوری اجتماعی یا همگانی بود نه یافتن نخبگانی که جایگاه نیمه‌خدایی پیدا کنند. نوام چامسکی ـ زبان‌شناس آمریکایی ـ می‌گوید: «من در این مدارس درس خواندم و خاطره خوش دوران تحصیل را فراموش نمی‌کنم. پس از تحصیل، وقتی می‌دیدم آدم‌ها بر سر فرصت‌های کوچک به جان هم می‌افتند، تعجب می‌کردم. ذاتی دیدنِ رقابت برای بشر، اسطوره‌ای بیش نیست. بله! بشر در گرسنگی، ممکن است وحشیانه برای بقا بجنگد ولی آیا باید حالت گرسنگان را طبیعی دانست و به تمام زندگی بشر تعمیم داد؟ چرا؟». آرمان رشد و برندگی متکثر و همگانی، بر سیستم‌های موفق آموزشی کشورهایی همچون ژاپن و فنلاند، تأثیر گذاشته و مفاهیمی همچون نوآوری اجتماعی را پدید آورده است اما در ایران و بسیاری از کشورها، نه‌تنها در مدارس که در کل جامعه، رقابتی خشن بر سر منابع محدود، جریان دارد.  ما به یک دگرگونی بزرگ در یادگیری نیاز داریم. چرخش به سیستم رشد عمومی، دشوار به نظر می‌رسد اما آرمانی‌است قابل احترام و تلاش برای نزدیک‌شدن به آن، شرافتمندانه است. شاید نشود ناگهان از سیستم رقابتی موجود به آن برجهید؛ شاید بهتر باشد گام‌هایی به آن سو طراحی کنیم اما در تحلیل نهایی، به یاد داشته باشیم که اغلب تحول‌های بزرگ و بنیادین، زمانی غیرممکن به ‌نظر می‌رسیده‌اند.

این خبر را به اشتراک بگذارید