• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
پنج شنبه 27 تیر 1398
کد مطلب : 66775
+
-

شادی مردم به چه قیمتی؟

شادی مردم به چه قیمتی؟


نیلوفر ذوالفقاری

بیش از 40سال از شروع فعالیت هنری مسعود کرامتی در تئاتر، سینما و تلویزیون می‌گذرد. در همه این سال‌ها او می‌توانست کارنامه خود را با فعالیت‌های متعدد در زمینه بازیگری و کارگردانی پر کند، اما ترجیح داده با وسواس انتخاب کند؛ حتی اگر این گزیده‌کاری به بهای شهرت و دیده شدن کمتر باشد. کرامتی از «شهر موش‌ها»، تا «سفر به چزابه» و «چهارراه استانبول»، مسیر پرفراز و نشیبی را در سینما و تلویزیون طی کرده که معتقد است چندان در انتخاب آن نقش نداشته، اما در همه این سال‌ها تلاش کرده ارتباط خود را با علاقه‌مندی اصلی‌اش یعنی تئاتر قطع نکند. نمایش «پدر» با بازی او این شب‌ها در تئاتر مستقل تهران روی صحنه می‌رود و باز هم بازیگری او موردتوجه منتقدان و علاقه‌مندان تئاتر قرار گرفته است. با این هنرمند از مسیر سال‌ها فعالیت هنری و دغدغه‌های این روزهایش گفت‌وگو کرده‌ایم.


مسعود کرامتی
متولد مرداد1335
فارغ‌التحصیل هنرهای نمایشی
از دانشگاه تهران
کارگردان، بازیگر و تهیه‌کننده
شروع کارگردانی با ساخت
«پاتال و آرزوهای کوچک»
بازیگردانی عروسک
در «شهر موش‌ها»



چرا در سینما و تلویزیون نسبت به تئاتر تا این اندازه گزیده‌کار هستید؟
واقعیت این است که من از ابتدا تئاتری بودم. اما خیلی چیزها را شرایط برای ما تعیین می‌کند و برای من هم همین اتفاق افتاده است. پیش از انقلاب وارد دانشکده هنرهای زیبا شدم، سال1359 موقع شروع کار تئاتر به شکل حرفه‌ای، ممیزی‌ها و فشارها به شکل ناگهانی شروع شد. هرچند شاید بتوان گفت این فشارها کمتر از الان بود، اما چون یکباره آغاز شده بود، بسیاری از تئاتری‌ها را دلسرد کرد و باعث شد حتی آنها که قدیمی‌تر بودند تئاتر را رها کنند. دوره رخوتی در تئاتر به‌وجود آمد و من آن زمان به طرف کار عروسکی کشیده شدم.
چرا کار عروسکی؟
به این دلیل سراغ کار عروسکی رفتم که این کار معمولا مخصوص کودکان بود و متن‌های آن از نظر مفهوم و محتوا چندان ممیزی نداشت. از طرف دیگر هم عروسک از نظر ظاهری چندان سانسور نمی‌شد. سال‌ها در این حوزه مشغول به‌کار بودم. شاخص‌ترین آن هم مدرسه موش‌ها بود که بعدها به ساخت شهر موش‌ها در سینما منجر شد. به این ترتیب من به طرف کارهای تصویری هدایت شدم. علاقه اصلی خودم کارگردانی بود و سعی کردم در این زمینه کار کنم. در همان مقطع بازیگری را هم تجربه کردم و به این ترتیب بیشتر از قبل به سینما و تلویزیون نزدیک شدم.





و بعد دوباره به تئاتر برگشتید.
آن سال‌ها که مشغول کار تصویری بودم از تئاتر دور شده بودم. انگار با برگشتن به تئاتر در سال‌های اخیر، حس خوب شروع کار هنری را پیدا کرده‌ام و دوباره جان گرفته‌ام. باز هم شرایط در سینما به اندازه شرایط آن روزهای تئاتر فجیع است. تئاتر در سال‌های اخیر فضای بهتری برای کار کردن داشت. اوضاع تئاتر کمی بهتر است هرچند که به‌نظر می‌رسد نشانه‌های شروع فشار بر تئاتری‌ها هم قابل مشاهده است، مثلا تئاتری که 20شب اجرا شده ناگهان توقیف می‌شود. نمی‌دانم این فشارها به کجا ختم خواهد شد. هم‌اکنون کارهایی که در تئاتر می‌توانم انجام دهم بهتر از آثاری است که در سینما و تلویزیون ساخته می‌شوند به همین دلیل هم در تئاتر پرکارتر هستم.
با وجود این فشارها هنرمند چگونه در مسیر اهداف خود قدم برمی‌دارد؟
خیلی وقت است که این موضوع سایه خود را روی کارهای فرهنگی گسترانده و همچنان حفظ کرده است. گاهی این سایه غلیظ‌تر می‌شود، گاهی هم نوری از پس ابر می‌تابد که هنرمندان را به روشنایی امیدوار می‌کند اما دوباره تاریکی غالب می‌شود. بعد از این همه سال کار کردن، تقریبا هیچ‌وقت نتوانستم کاری را که دوست دارم انجام دهم و می‌توان گفت به آن چیزی که دلم می‌خواست نرسیده‌ام. ایده‌آل‌هایی که موقع ورود به دانشکده هنرهای زیبا و تئاتر داشتم و فکر می‌کردم تا پایان دوره تحصیل به آنها دست پیدا می‌کنم هنوز هم محقق نشده‌اند. دوره تحصیل من با انقلاب فرهنگی همزمان شد و نزدیک به 9سال طول کشید. نمی‌خواهم از زیر بار هر آنچه انجام داده‌ام شانه خالی کنم اما مسیری که طی کرده‌ام اصلا مسیری نبود که انتخاب کرده یا دوست داشته باشم. نقش اتفاقات و شرایط در این مسیر پررنگ بوده است.




چرا دیگر سراغ کارگردانی نرفتید؟
فکر می‌کنم حتی کمتر از تعداد انگشتان یک دست، کارگردانانی داریم که واقعا مشغول کارگردانی هستند. فضای حاکم بر کارگردانی تلویزیون و سینما بدون هیچ تعارفی تحقیرکننده است. بیشتر کارگردانان برای ساخت اثر مورد نظر خود، فشار و تحقیر تحمل می‌کنند. مگر در چنین فضایی چقدر می‌توان تحمل کرد و ادامه داد؟ تا کجا می‌توان پشت ناچاری پنهان شد؟ به‌طور طبیعی این آشفتگی و حال بد سینما علتی دارد و این علت چیزی جز فضای تاریک و تیره‌ای نیست که بر کارهای فرهنگی و هنری ما سایه انداخته. نتیجه کار فرهنگی در جامعه ما چیست؟ متأسفانه در یکی از بدترین دوران فرهنگی به سر می‌بریم و همه هم شاهد آن هستیم.
ایده‌آلی که از آن حرف می‌زنید و به آن نرسیده‌اید چه بوده؟
علاقه من کارگردانی تئاتر بود. دورخیز کرده بودم برای اینکه در سال دوم دانشکده نمایش «یرما»ی لورکا را بسازم و در سال چهارم، «دایی ‌وانیا» ی چخوف را. اما هیچ‌وقت نتوانستم سراغ دایی‌ وانیا  بروم و یرما هم به پایان‌نامه‌ام بعد از 9سال تبدیل شد. این فقط برنامه دانشگاهی من بود و برای اتفاقات بعد از آن برنامه‌ریزی نکرده بودم. اما نتوانستم طبق برنامه‌ریزی پیش بروم و همه‌‌چیز شکل دیگری پیش رفت.
سریال «خانه ما» در کارنامه شما جایگاه ویژه‌ای دارد. به‌نظر خودتان چرا این کار مورد توجه قرار گرفت؟
بزرگ‌ترین ویژگی اجرایی خانه ما این بود که 26قسمت سریال در یک خانه فیلمبرداری می‌شد و این تجربه تازه‌ای بود. از طرف دیگر، شکل روایتی که در خانه ما از یک خانواده در تلویزیون دیده می‌شد اهمیت و تازگی داشت. همان زمان هم نزدیک بود جلوی کار را بگیرند چون معتقد بودند ما خانواده بی‌تربیتی را به نمایش گذاشته‌ایم. نخستین‌بار بود که می‌دیدیم در یک خانواده، فرزندان با پدر و مادر وارد گفت‌وگو می‌شدند، نظر می‌دادند و گاهی حتی صدایشان را بالا می‌بردند. این از نظر آن‌دسته از منتقدان، بی‌تربیتی بود. در آن زمان تمام روابط خانوادگی که در تلویزیون نمایش داده می‌شد مصنوعی و غیرواقعی بود. ارتباط واقعی در خانواده، ویژگی‌ای بود که توجه مخاطبان را به خانه ما جذب کرد. حالا اگر به سریال نگاه کنیم می‌بینیم که اتفاقا این بچه‌ها در مقایسه با بسیاری از کودکان امروزی چقدر مودب هستند. بی‌اخلاقی جامعه در خانواده‌ها هم قابل مشاهده است. شاید الان خانه ما با توجه به شرایط اجتماعی موجود، عقب‌افتاده به‌نظر برسد. هرچند که من همچنان مثل همان زمان معتقدم این حد رفتار اخلاقی و انسانی است.
فکر می‌کنید سریال‌های شبیه به خانه ما هنوز هم باید ساخته شوند؟
اگر الان سریالی شبیه به خانه ما ساخته شود باید نگاه فرهنگی پیشروتری داشته باشد و جای آن هم در تلویزیون ما وجود دارد. در دوره‌ای تلویزیون ما بر این موج سوار شد که باید کارهای طنز ساخته و مردم خوشحال شوند. اما اتفاق نامناسبی افتاد و نتیجه آن را حالا در سینما هم می‌بینیم. فیلم‌هایی در سینما اکران می‌شود که به هیچ عنوان قابل دفاع نیستند. دیالوگ‌هایی در این فیلم‌ها رد و بدل می‌شود که من رو ندارم آنها را برای دوستانم تکرار کنم. متأسفانه این دیالوگ‌ها به تئاتر هم رسوخ کرده‌اند.





شما بیننده تلویزیون هستید؟

خیلی کم. بیشترین چیزی که در تلویزیون تماشا می‌کنم مسابقات ورزشی است. اما دخترم به‌شدت سریال‌ها و‌ فیلم‌های تلویزیون را دنبال می‌کند و در نتیجه من هم گاهی قسمت‌هایی از برنامه‌های تلویزیونی را تماشا می‌کنم.
سینما چطور؟
آن هم خیلی کم. اما سینما را بیشتر از تلویزیون دنبال می‌کنم.
در سینمای سال‌های اخیر فیلم‌های قوی و قابل دفاع هم دیده‌اید؟
حتما بوده. فیلم‌هایی هم ساخته می‌شوند که قابل دفاع و خوب هستند. متأسفانه بیشتر این فیلم‌ها هم غریب و به حال خود رها شده هستند یا به سختی در گروه هنر و تجربه اکران می‌شوند. فیلم‌های سینمایی خوش‌شانسی هم ساخته می‌شوند که البته هزینه‌های عجیب و غریب دارند. بقیه فیلم‌ها در وضعیت بدی ساخته می‌شوند و اصلا جذابیت ندارند. ابتذال فرهنگی در سینما کاملا قابل مشاهده است. بیشتر سازندگان اینگونه فیلم‌ها هم ادعا می‌کنند که به مردم احترام گذاشته‌اند چون در نهایت مردم هستند که بلیت می‌خرند و به تماشای این فیلم‌ها می‌نشینند. دوست دارم از این افراد بپرسم به‌نظرشان اگر الان بی‌اخلاق‌ترین و سطحی‌ترین فیلم هالیوودی اجازه اکران پیدا کند، تماشاگران برای دیدن آن صف نمی‌کشند؟ در این شرایط باز هم می‌توان احترام به بیننده را دست‌آویز کرد؟ به این ترتیب این معیار و ملاک مناسبی برای توجیه ساخت فیلم‌های سطحی و مبتذل نیست.
به‌نظر شما سینما می‌تواند سلیقه مخاطب را شکل دهد؟
ما نظر خود را به مردم تحمیل می‌کنیم و بعد می‌گوییم این انتخاب خودشان است. فیلم خوب عرضه کنیم تا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. واقعیت این است که تعداد افرادی که انتخاب‌شده سراغ کار فرهنگی می‌روند زیاد نیست. اما ما پشت این جمله که «مردم چنین فیلم‌هایی دوست دارند» پنهان می‌شویم. مردم خیلی چیزها دوست دارند! چطور است که فقط در همین یک عرصه به علاقه مردم اهمیت داده می‌شود؟ سینما می‌تواند سلیقه جمعی مخاطبان را شکل دهد. در همه دنیا هم این اتفاق می‌افتد. اما ما با اصرار بیهوده بر بومی‌سازی، حتی خوبی‌ها را تبدیل به بدی می‌کنیم.
خودتان چطور خوشحال می‌شوید؟ چه چیزی حالتان را خوب می‌کند؟
سؤال خیلی سختی است. فقط می‌توانم بگویم امیدوارم اوضاع همه ما بسامان شود و بتوانیم جامعه سالمی داشته باشیم. دوست دارم مردم بتوانند خوب زندگی کنند. نگران آینده‌ام و چندان خوش‌بین نیستم. اما امیدوارم این بدبینی اشتباه باشد و اتفاقات خوبی بیفتد. من هم مثل خیلی‌ها برای انرژی گرفتن و تغییر روحیه سفر می‌روم یا ورزش می‌کنم.
به‌نظر شما به‌عنوان دانش‌آموخته هنر، داشتن تحصیلات یا آموخته‌های آکادمیک چقدر برای هنرمند لازم است؟
حرفه ما حرفه‌ای تا حدودی فنی است. فکر می‌کنم این فن را باید آموخت. چه تحصیل در دانشگاه باشد و چه آموختن در دوره‌های کارگاهی، آموزش حتما لازم است. اما تأکید من بیشتر بر بخش فرهنگی این حرفه است. فیلم، تئاتر و کار تلویزیونی روی جامعه تأثیر می‌گذارد. البته که نمی‌خواهم بگویم این کار جامعه را متحول می‌کند اما بدون شک تأثیرگذاری دارد. عوامل فرهنگی اگر صاحب دانشی باشند قطعا می‌توانند تأثیر بهتری هم ایجاد کنند.
تا به حال پیش آمده که از انجام کاری در حرفه خود پشیمان شده باشید؟
از یکی دو کار پشیمان شده‌ام. اما غیراز آنها، در بقیه کارها حتما حداقل‌هایی را درنظر گرفته‌ام. این حداقل برای من این بوده که کاری که انجام می‌دهم قابل دفاع باشد و اگر کسی درباره آن پرسید بتوانم پای انتخابم بایستم. هیچ‌وقت کاری را فقط به‌خاطر نیاز مالی نپذیرفته‌ام. دغدغه مالی همیشه در زندگی من وجود داشته اما سعی کرده‌ام هیچ‌وقت براساس آن سراغ کاری نروم که حداقل‌های مورد نظرم را ندارد.
هیچ‌وقت شده با خودتان بگویید ‌ای کاش فلان نقش را من بازی کرده بودم؟
خیلی بازیگران می‌گویند آرزو داشتم فلان نقش را بازی کنم. حتی از بین کاراکترهای متن‌های کلاسیک. اما من هرگز چنین جمله‌ای نگفته‌ام و به‌طور کلی به هیچ موضوعی اینطور نگاه کرده‌ام.
اگر سراغ تئاتر و سینما نمی‌رفتید، فکر می‌کنید قرار بود مشغول به چه کاری شوید؟
با شناختی که از خودم دارم اوضاع وحشتناک می‌شد. من از کودکی سینما را خیلی دوست داشتم و در نوجوانی ناگهان با تئاتر آشنا شدم. آن روزها تئاتر از نظر فرهنگی صاحب جایگاه و اعتباری بود که برایم جذابیت داشت. در سینما، فیلم‌ها هنوز فیلمفارسی بود و کمتر فیلم‌های هنری و فرهنگی ساخته می‌شد. اما تئاتر فضای فرهنگی ویژه‌ای داشت. وقتی در نوجوانی درگیر تئاتر شدم هیچ‌وقت این فرصت را پیدا نکردم که به‌کار دیگری فکر کنم. در مقطع انقلاب فرهنگی دچار ناامیدی شدم و در آن فضای گنگ و غریب، نگران این بودم که قرار است چه اتفاقی بیفتد. به همین دلیل تصمیم گرفتم سراغ کار دیگری مثل کارهای کارمندی بروم و رفتم اما نمی‌شد. دوباره این کارها را رها می‌کردم و به‌کار فرهنگی برمی‌گشتم.
کار بعدی‌ای که قرار است سراغ آن بروید چیست؟
شب‌های پایانی اجرای نمایش پدر در تئاتر مستقل است. در حال مطالعه چند سناریو و تئاتر هستم، اما فکر نمی‌کنم به نتیجه برسند؛ در نتیجه هنوز نمی‌دانم قرار است کار بعدی چه باشد.
این روزها هنرمندان زیادی از فضای مجازی برای ارتباط نزدیک‌تر با مخاطبانشان استفاده می‌کنند. نظر شما درباره استفاده از این فضا چیست؟
من خیلی فضای مجازی را نمی‌شناسم و نمی‌توانم نظر تخصصی درباره آن بدهم. در این حد که به سایتی مراجعه می‌کنم یا در صفحه شخصی عکس یا تیزری را که مربوط به‌کار خودم و دوستانم است به اشتراک می‌گذارم. اتفاقاتی که در فضای مجازی می‌افتد برایم غریب است. متأسفانه این روزها وجه منفی این فضا بیشتر از جنبه مثبت آن است.
گاهی فکر می‌کنم فضای مجازی خطرناک شده است. بعد از جنگ جهانی دوم جوامع با سرعت خیلی زیادی درگیر تکنولوژی شدند و این تکنولوژی روی همه جزئیات زندگی مردم اثر گذاشت. زمانی بود که می‌گفتند روزی آدم‌ماشینی جای ما آدم‌های واقعی را می‌گیرد و امروز فکر می‌کنم این حرف‌ها شعار نیست. ما ناخواسته در حال تبدیل شدن به مهره‌ها هستیم و با جریان موج فضای مجازی هدایت می‌شویم. این فضا به زندگی شتاب عجیبی داده و گاهی آن را خالی از عواطف و احساسات انسانی کرده است.
مسعود کرامتی با رسیدن به کدام نقطه نسبت به‌خودش احساس رضایت خواهد داشت؟
هیچ‌وقت از خودم احساس رضایت نخواهم کرد چون می‌دانم به آن نقطه‌ای که می‌خواستم نرسیدم و همچنان در مسیر هستم.





جای خالی فیلم‌های جدی
مسعود کرامتی بین کسانی که با او آشنایی دارند، به جدی و تا حدودی تلخ بودن معروف است. او جمله معروفی دارد که می‌گوید مگر چه اتفاقی افتاده که باید خوشحال باشیم؟ از او پرسیده‌ایم با این استدلال، یعنی نمی‌توان خوشحال و شاد بود؟ او می‌گوید: البته که می‌توان شاد بود. اصطلاح من این است که «مگر عروسی است که ما اینقدر خوشحالیم؟» همان‌قدر که شادی لازم است، می‌تواند خطرناک هم باشد. بله مردم به شادی نیاز دارند، اما به چه قیمتی؟ مردم تا کی می‌توانند شادی کاذب داشته باشند؟ این همه فیلم کمدی ساخته و حرف‌های خوب زده می‌شود اما اتفاقی که در جامعه می‌افتد چیز دیگری است. حال مردم خوب نیست و نمی‌توانیم ادای خوشحالی را دربیاوریم. سینما حتما می‌تواند حال آدم‌ها را خوب کند. اما مشکل از جایی شروع می‌شود که ما فکر می‌کنیم تنها شکل کار سینمایی این است که مخاطب را بخنداند. حتما ساخت فیلم‌های سرگرم‌کننده که حال مردم را خوب کند لازم است و در این موضوع شکی وجود ندارد. لازم نیست صبح تا شب تلویزیون و سینما بحث‌های جدی بکنند. بیشتر مردم نه وقت درگیر شدن با این موضوعات را دارند و نه اصلا دغدغه آنهاست. فیلم‌های سرگرم‌کننده و ساده مورد نیاز مردم است، اما جای بحث‌های جدی، فیلم‌های اجتماعی و آنها که حرفی برای گفتن دارند در سینمای ما خالی است.


ما نظر خود را به مردم تحمیل می‌کنیم و بعد می‌گوییم این انتخاب خودشان است. فیلم خوب عرضه کنیم تا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد


 

این خبر را به اشتراک بگذارید