استرس
فرورتیش رضوانیه ـ روزنامهنگار
کلید را داخل قفل در میچرخانید و آن را باز میکنید. فضای داخل آپارتمان آرام است و صدایی نمیشنوید. کیفتان را روی جاکفشی میگذارید و کفشهایتان را درمیآورید. با قدمهای آهسته به سمت اتاق خواب میروید. همسرتان روی تخت دراز کشیده و به خواب رفته است. به ساعت مچیتان نگاه میکنید. برای خوابیدن هنوز خیلی زود است. میدانید که او هم مانند شما استرس دارد. در را میبندید. دلتان میخواهد دوش بگیرید و کمی استراحت کنید، سپس سراغ تلفن بروید. لباسهایتان را در میآورید و داخل حمام میروید. دوش را باز میکنید. آب بلافاصله داغ میشود. حالتان بدتر میشود. میدانید که دیگر آپارتمانی به این خوبی پیدا نمیکنید. دوباره داخل هال بازمیگردید و سراغ موبایلتان میروید. امشب زمانی است که میتوانید با صاحبخانه تماس بگیرید تا از او بپرسید که برای سال جدید چه تصمیمی دارد. نگران هستید اجارهبها را آنقدر غیرمنطقی افزایش دهد که از توان شما خارج باشد و به اجبار آنجا را ترک کنید. صاحبخانه به تماس جواب نمیدهد. همانطور برهنه روی کاناپه مینشینید و یک ربع بعد دوباره تماس میگیرید. صاحبخانه جواب میدهد و میگوید که امسال فقط ۲۵۰هزار تومان به مبلغ اجاره اضافه میکند. از خوشحالی اشک میریزید و خداحافظی میکنید. سریع داخل حمام میروید. زیر دوش میایستید و بیصدا گریه میکنید. در یک ماه گذشته زندگیتان بهخاطر استرس تمدید قرارداد خانه زهرمار شده بود و از هیچچیزی لذت نمیبردید. همسرتان را بیدار میکنید. وقتی خبر را میشنود جیغ میکشد و شما را بغل میکند. تصمیم میگیرید با خوردن یک شام لذیذ این پیروزی را جشن بگیرید. وقتی در رستوران نشستهاید، صاحبخانه پیامک میفرستد و در آن مینویسد: «سلام. الان فهمیدم دخترم در کلاس طراحی مد ثبتنام کرده و شهریهاش سنگین است؛ بنابراین نظرم این شده که مبلغ یک میلیون روی اجاره هر ماه بکشم. اگر در تواناییتان نیست بفرمایید که به بنگاه بسپارم تا زودتر مستأجر جدید بیاید و ودیعه را تقدیمتان کنم. ممنون.» در همین لحظه گارسون 2بشقاب استیک را روی میز میگذارد. نمیدانید چطور به همسرتان بگویید که دیگر جشنی در کار نیست و از فردا باید دنبال یک آپارتمان جدید و روزنامهباطله و کارتن موزی و پلاستیک حبابی باشید.