• چهار شنبه 12 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 22 شوال 1445
  • 2024 May 01
یکشنبه 15 بهمن 1396
کد مطلب : 6164
+
-

حرف‌های علیرضا زرین‌دست درباره«جشن دلتنگی» و «سرو زیر آب»

3‌جایزه از جشنواره فجر طلب دارم

گفت وگو
3‌جایزه از جشنواره فجر طلب دارم

 

علیرضا زرین‌دست، یک مدیر فیلمبرداری مولف است. کار او با حرکات پیچیده دوربین و نورهای خاص شناخته می‌شود. او امسال و در جشنواره فجر با 2 فیلم  جشن‌دلتنگی  و  سرو زیر آب  حضور یافته است. جشن دلتنگی فیلمی با تصاویر ساده و روان است و، برعکس، سرو زیر آب، کاری با حرکات دوربین سخت و پیچیده. به بهانه حضور این دو اثر در جشنواره سی‌وششم فیلم فجر با این مدیر فیلمبرداری پرسابقه به گفت‌وگو پرداخته‌ایم و نظرات او را درباره جشنواره فجر و سینمای ایران جویا شده‌ایم.

فیلمبرداری جشن دلتنگی چگونه صورت گرفت؟ و البته چطور به یک کارگردان جوان اعتماد کردید؟

تهیه‌کننده این فیلم علی قائم‌مقامی است و او از من دعوت کرد که این فیلم را کار کنم. راستش را بخواهید قصد کار‌کردن در جشن دلتنگی را نداشتم و روابطم با آقای قائم‌مقامی و احترامی که برای او قائل هستم باعث شد که متقاعد شوم و این فیلم را کار کنم. بعد از آن هم جلسه ملاقاتی با پوریا آذربایجانی پیش آمد. این دیدار جلسه خاصی بود و او در اولین جلسه به من گفت آقای‌زرین‌دست، من از شما می‌ترسم. وقتی او این حرف را زد، گفتم پس بهتر است با من کار نکنی؛ چون وقتی آدم از کسی می‌ترسد بهتر است با او کار نکند.

کارنامه شما می‌تواند یک کارگردان جوان را دچار ترس و تردید کند.

معلوم است که او از لحاظ جسمی از من نمی‌ترسید و به خاطر شغلم بود. به‌هرحال صورتش عجیب قرمز شد و بعد هم لپ‌‌هایش صورتی شد و شروع کرد به توجیه‌کردن. من به او گفتم آدم‌ها وقتی در کاری حضور دارند و عقبه‌ای از خودشان دارند تبعاتی به وجود می‌آید و این تبعات هم به مرور زمان واکنش‌‌هایی ایجاد می‌کنند. بعضی از این واکنش‌ها مثبت‌اند و بعضی منفی. مثل آن که رمانی را می‌خوانید و نسبت به نویسنده ارادتی پیدا می‌کنید یا نمی‌کنید. این اتفاق برآمده از کارنامه و کارهایی است که در گذشته انجام داده‌ام و طبیعی است که هرکدام از ما با چنین واکنش‌هایی مواجه شویم. این مسئله درباره من هم وجود دارد و علتش این است که من از خودم ارزش‌‌هایی برای این سینما گذاشته‌ام و فیلم‌های پشت سرم نشان‌دهنده این معدل قابل قبول‌اند؛ به‌هرحال من در به‌وجودآمدن آن آثار سهم داشته‌ام. این برخورد منجر شد به اینکه علی قائم‌‌مقامی از یک سمت دیگر من را وادارد که در این پروژه همکاری کنم.

یعنی شما به آقای قائم‌مقامی اعتماد کردید؟

هم به آقای قائم‌مقامی و هم به فیلمنامه. وقتی فیلمنامه را خواندم آن را دوست داشتم و در ملاقات بعدی به پوریا آذربایجانی گفتم آدمی که بتواند اینقدر خوب بنویسد باید ویژگی‌‌ها و ارزش‌هایی داشته باشد.

معمولا فیلمنامه‌ها را کامل می‌خوانید؟

فیلمنامه فیلم‌هایی را که دوست دارم و در آنها جدی کار می‌کنم، نه‌تنها کامل می‌خوانم  بلکه گاه‌گداری دیالوگ بازیگران را تقریبا حفظم.

فکر می‌کردم در فیلمنامه به دنبال فضای نوری و تصویری هستید  و نه دیالوگ.

با فیلمنامه ادبی برخورد می‌کنم اما ایده‌های نوری و تصویری هم سر جای خودشان برای من اهمیت دارند. کارکردن یک فیلم جدید مثل سفر به شهری است که تا به حال به آن نرفته‌اید. در این سفر کسی که شما را هدایت می‌کند کارگردان است. شما وارد شهری می‌شوید که آداب و ویژگی‌هایی دارد، کوچه‌پسکوچه‌‌هایی دارد که آرام‌آرام آنها را می‌شناسید و شروع می‌کنید درباره نشانی‌ها و نشانه‌‎های آن صحبت‌‌کردن. خیلی از مواقع شما اطلاعاتی به کارگردان می‌دهید که اگرچه کارگردان مدت‌ها با فیلمنامه زندگی و کار کرده است، از این اطلاعات متعجب می‌شود؛ چون می‌بیند متوجه آنها نبوده است. همه اینها منتهی به این شد که کنار هم ایستادیم و کار کردیم و چند روز بعد هم که فیلمبرداری شروع شد کار خوب پیش رفت و من به‌مرور متوجه شدم که او چه‌اندازه جوان بااستعدادی است و قطعا هم آینده درخشانی در انتظار ش است؛ چون هم فیلمسازی خیلی خوب و آدمی هوشمند و هم مدیر بسیار خوبی است. در این فاصله پوریا آذربایجانی هم متوجه شده است چیزهایی که پشت‌سر من گفته یا مطرح می‌شود تقریبا صحت ندارد.

معمولا گفته می‌شود کارگردان‌های جوان نباید با فیلمبردار‌های پیشکسوت کار کنند چون کارگردانی از دست آنها خارج می‌شود. این گفته چقدر صحت دارد؟

پوریا این فیلم را خودش کارگردانی کرده است و من هم علاقه‌ای به این کار (کارگردانی) ندارم. اصلا برای چه باید کارگردانی را از ایشان بگیرم؟ اگر من به دنبال فیلمسازی باشم این فرصت را برای خودم به وجود می‌آورم؛ نیازی نیست فیلمی را فیلمبرداری کنم و آرام‌آرام کارگردانی را از دست کارگردان بگیرم. ضمن اینکه به نظر من از کلمه «پیشکسوت» درست استفاده نمی‌شود. نمونه دیگر این استفاده‌‌های نادرست از کلمات، استفاده از کلمه director است که ما برای فیلمساز به «کارگردان» ترجمه می‌کنیم و برای فیلمبردار به «مدیر» و نتیجه‌اش می‌شود «کارگردان» و «مدیر فیلمبرداری»؛  درصورتی‌که آنجا هم نوشته می‌شود director of photography، یعنی «کارگردان تصویر». پس ترجمه متفاوت‌کردن از این کلمه (director) درست نیست. یک مدیر فیلمبرداری یا کارگردان تصویری هم به اندازه کافی سر کار، گرفتاری دارد که همین مشغله برایش کافی باشد.

پیشنهادهای تصویری که می‌دهید؟

طبیعی است که نظراتی دارم. وقتی سکانسی گرفته می‌شود آن چیزی را که احساس می‌کنم مطرح می‌کنم. حالا ممکن است از آن استقبال شود یا نشود؛ این بخش برایم خیلی اهمیتی ندارد. اما من به‌عنوان آدمی که دوست دارد کاری که در آن حضور دارد موفق باشد، پیشنهادهای خودم و آن چیزی را که حس می‌کنم، مطرح می‌کنم.

اشاره کردید که فیلمنامه جشن دلتنگی فیلمنامه خوبی بوده است. این فیلمنامه چه ویژگی‌هایی داشته که توانسته شما را جذب  کند؟

یکی از نکات این فیلمنامه آن است که معضل امروز نسل جوان را مطرح می‌کند. در این فیلم به فضای مجازی و روابط بین‌فردی نسل امروز توجه شده است. در فیلم چند رفیق را می‌بینیم که همه آنها بیکارند و همه هم به طریقی سعی می‌کنند خلأ زندگی یکدیگر را پر کنند. درواقع در عین اینکه همدیگر را نفی می‌کنند، با ایجاد نیروی مثبت نسبت به هم می‌خواهند همدیگر را یاری کنند. آدمی در فیلم هست که شایعه می‌کند مرده‌ام یا خودکشی کرده‌ام. آرام‌‌آرام این شخص دچار مشکلات و معضلاتی می‌شود که این شایعه مسبب آن است. فیلم روابط نسل جوان را نشان می‌دهد؛ یعنی به‌جای آنکه آدم‌‌ها روابط انسانی ساده و چشم‌درچشم داشته باشند، روابط‌شان به اینستاگرام، تلگرام و پیامک‌دادن و ... خلاصه شده است. این مسئله نه‌فقط در جامعه ما که در جامعه جهانی به‌عنوان یک معضل وجود دارد. شما می‌بینید که در یک خانواده 4نفره سر همه پایین است؛ چون یک موبایل توی دست‌شان است؛ حتی در همان خانه و فاصله اندک هم برای یکدیگر پیامک می‌فرستند. فضای مجازی و الکترونیکی به‌مرور باعث می‌شود که آدم‌‌ها به جای آنکه از پله یا دامنه کوه بالا بروند، توقع داشته باشند همان‌طور که ایستاده‌اند پله بیاید زیر پایشان.

منظور شما این است که نوعی راحت‌طلبی شکل گرفته است.

همین‌‌طور است. اینها تبعات زندگی ماشینی‌اند و ما دچار آنیم. امروز بسیاری از آدم‌ها از کارخانه‌ها حذف شده‌اند و روبات به جای آنها آمده است. من فکر می‌کنم در ادامه دیر یا زود، جنگ‌ها بر سر مرزها نخواهند بود  بلکه بر سر شغل خواهد بود. همین امروز ببینید که چه تعداد زیادی از افراد بدون مراجعه به مغازه‌ها خرید اینترنتی می‌کنند. همه این مسائل تبعات دارد؛ تبعاتی که شاید در کوتاه‌مدت خود را نشان ندهند ولی در دهه‌‌های بعد مشخص خواهند شد.

این فضای مجازی چه ایده‌ها و مفاهیم بصری‌ای به شما می‌داد؛ چون یک فضای تازه برای فیلمبرداری است.

خیلی از ایده‌ها و نظریه‌های فیلم متعلق به پوریا آذربایجانی است که قبل از گرفتن هر سکانس به آنها فکر کرده است. خیلی چیزهای دیگر هم این‌طور پیش آمده که من نسبت به سکانس حسی داشته‌ام و با کارگردان مطرح کرده‌ام. خوشبختانه او آن‌قدر آدم باهوش و باحوصله‌ای است که خیلی زود می‌گیرد که اصلا منظور از پیشنهاد چیست. پیشنهاد برای آن نیست که فیلمبرداری من خوب شود  بلکه هدف این است که به فیلم کمک شود. هر سکانسی برای خودش یک نیرو و یک نقطه‌عطف دارد. این نقطه‌عطف باید موجز، هنرمندانه، باکیفیت مطلوب و بدون ادا و اصول و گل‌درشت‌بودن به مخاطب منتقل شود.

در 2 فیلمی که از شما در جشنواره فجر داریم با حرکات پیچیده دوربین مواجه خواهیم شد؟

در فیلم جشن دلتنگی زیاد حرکات پیچیده دوربین دیده نمی‌شود  بلکه تصاویر، حرکات بسیار ساده و روانی دارند. وقتی سرو زیر آب را ببینید و با آن مقایسه کنید متوجه می‌شوید که این‌دو چقدر با هم تفاوت دارند.

این انتخاب‌‌ها براساس فضای ساختاری فیلم بوده است؟

هم به دلیل ساختار فیلم و هم اینکه یکی از اولین چیزهایی که پوریا از من خواست، این بود که تا حد ممکن با نورهای طبیعی فیلمبرداری کنیم. تقریبا می‌توانم بگویم 70درصد سکانس‌‌ها با نور طبیعی گرفته شده‌اند؛ اما سرو زیر آب فضای متفاوتی دارد.

کار با نور طبیعی دردسر شما را بیشتر نکرد یا به تصاویر لطمه نزد؟

نمی‌شود گفت کار را سخت کرد؛ چون آسان‌ترین کار این است که شما با نور طبیعی فیلمبرداری کنید.

با مرور کارنامه شما متوجه می‌شویم که در این سال‌ها یک فیلم در هر سال کار می‌کنید. آیا این یک انتخاب حساب‌شده و با تصمیم قبلی است؟

هدف فقط این نبوده که با انتخاب قبلی کار کنم. شرایط زندگی و خانوادگی من دست به دست هم داده که این اتفاق افتاده است. حقیقتش این است که الان علاقه ندارم هر کاری را انجام دهم؛ چون خیلی از دوران‌ها را پشت سر گذاشته‌ام و دیگر دلم نمی‌خواهد برای گذران زندگی کاری انجام دهم. شاید تا اندازه‌ای هم به خودم سخت بگیرم ولی به‌هرحال سعی می‌کنم کاری را که دوستش دارم انجام دهم تا بتوانم با تمام نیرو و توانم کار کنم.

در حال حاضر «خانه کاغذی» را روی پرده دارید. پیش از آن هم «کفش‌هایم کو» روی پرده بود. این آثار از تجربه‌های دلخواه شما محسوب می‌شوند؟

من اساسا به تجربه اعتقاد ندارم؛ چیزی به نام تجربه برای یک هنرمند و کسی که کارش خلق‌کردن است معنا ندارد بلکه یک چیز غریزی است. آرتیست‌بودن با تجربه به وجود نمی‌آید ؛مثلا این روزها خیلی از جوان‌ها فیلم‌‌های فوق‌العاده خوبی می‌سازند؛ اینها که تجربه ندارند پس چطور اینقدر خوب فیلم می‌سازند؟ از طرف دیگر خیلی از کسانی که تجربه دارند هم فیلم‌های مزخرف و بد می‌سازند. پس می‌بینیم تجربه در مقوله سینما نقش تعیین‌کننده‌ای ندارد. ممکن است تجربه برای یک جراح مهم باشد اما در کار هنری نقش ندارد.

ضمن صحبت‌ها به فیلمسازان جدید اشاره داشتید. می‌توانم این نتیجه را بگیرم که شما به نسل سینماگران جوان امیدوارید؟

ما در خیلی از کارها آثار درخشان و خوبی می‌بینیم که ساختار و فیلمبرداری درستی دارند و بعضی از بازی‌های خوب مربوط به نسل فعلی است. البته این چشمه‌های جوشان و استعدادهای مختلف که در کشور وجود دارد و می‌بینیم، به سینما محدود نمی‌شوند. منتها اشکال نسل امروز این است که می‌خواهد همان‌قدر که به‌راحتی کابینت آشپزخانه را باز می‌کند و از آن زردچوبه برمی‌دارد، در کارش موفق شود. متاسفانه عیب بزرگ نسل فعلی این است که می‌خواهد با همان فیلم اول و دوم نوک قله باشد و صبر و حوصله این را که شناختی از مسیر پیدا کند، ندارد. نمی‌توانم این را با قاطعیت بگویم؛ اما این مشکل کمابیش وجود دارد.

اگر به فیلمبرداری برگردیم، شاید بتوانیم بگوییم به این خاطر است که تجربه کار با نگاتیو و سینمای آنالوگ را ندارند.

بعضی از دوربین‌‌های موبایل آنقدر تصاویر خوبی می‌گیرند که حیرت می‌کنید. وقتی یک نفر عکسی با آن موبایل می‌گیرد، چه شناختی از دیافراگم، سرعت و مکانیسم‌های عکاسی دارد؟ او فقط به صفحه نگاه می‌کند و دکمه‌ای را فشار می‌دهد و عکس گرفته می‌شود. سیستم الکترونیک مسیر طولانی‌ای را حذف کرده و به شما می‌گوید فقط این دکمه را فشار بده. مرحله لابراتوار، شناخت نگاتیو و ... حذف شده است. خیلی‌ها هستند که نمی‌دانند حسگر، پیکسار، k4 و k2 چیست.

شما که تجربه کار طولانی‌مدت با نگاتیو و دیجیتال را داشته‌‌اید، این مهارت امروز و در کارهای اخیر تا چه حد به کمک‌‌تان می‌آید؟

امروز به کمک من نمی‌آید. من شاید جزو فیلمبرداران ذوالحیاتین باشم که هم در خشکی زندگی کرده‌ام و هم در دریا و جنگل. من از دنیای سیاه و ‌سفید به دنیای رنگی نگاتیو آمدم و وارد عصر دیجیتال شدم. آینده را نمی‌دانم چه خواهد بود. دیجیتال حقیقتا یک واقعه شگفت‌‌‌انگیز برای دنیای تصویر بود و قابلیت‌های آن در مواقعی حیرت‌‌‌آور است و امکاناتی را در فیلم و عکس به وجود می‌آورد که در دنیای نگاتیو آرزوی رسیدن به آنها را داشتیم. امروز هم هر 6ماه می‌بینیم یک اتفاق تازه و  با اهمیت انکارناپذیر، در آن رخ می‌دهد.

دوربین و لنز شما در جشن دلتنگی و سرو زیر آب چه بود؟

من با دوربین آلکسا که الان جزو بهترین دوربین‌‌های دیجیتال دنیاست فیلم را گرفتم  و از لنزهای مستر پرایم برای فیلمبرداری استفاده کردیم که لنزهای مناسبی بودند. کاری را که می‌خواستیم توانستیم با این لنزها انجام دهیم.

امروز ما به لحاظ تصویری می‌توانیم خودمان را با دنیا و امکانات‌مان را با امکانات دیجیتال جهانی مقایسه کنیم؟

اخیرا من از سفری آمدم که هرشب و هر روز تئاتر و سینما بودم. خیلی از فیلمبرداری‌‌های ما از بهترین‌های دنیا چیزی کم ندارد، تنها چیزی که متفاوت است، روش کار ماست. ما برای نمایش و به‌وجود‌آوردن یک dcp ِ درست، مشکلات زیادی داریم. ما یک dcp را در یک پردیس خوب می‌بینیم اما در جای دیگر نه. ما هنوز در پست پروداکشن مهارت کامل را پیدا نکرده‌‌ایم؛ اما زیاد دور نیست که این مشکلات برطرف شوند. باید بپذیریم که میلیون‌‌ها آپارات و لوازم لابراتوار در دنیا دور ریخته شده و به جای آنها یک‌سری حسگر و ابزار دیجیتال تازه آمده‌اند. در کشور ما در بخش ثبت مهارت و تولید، اتفاقات خوبی رخ داده است اما در بخش نمایش هنوز کم‌وکسری‌هایی وجود دارد.

رابطه شما با جشنواره فجر خاص و طولانی‌مدت است. جایزه «پَری» در شرایطی به دست شما رسید که پشت دَرِ جشنواره مانده بودید. از این اتفاقات بگویید.

من از جشنواره فجر 3جایزه طلب دارم. یکی متعلق به «خط قرمز» بود که آقای انوار در آن وقت گفته بودند جایزه به فیلم‌های 35 ایرانی ندهید. زنده‌یاد بهرام ری‌پور به من زنگ زد که جایزه بهترین فیلمبرداری را برای خط قرمز گرفتی. وقتی رفتم سینما ری‌پور گفت جایزه را به تو نمی‌دهند. بعد برای «طلسم» و «بایسیکل‌ران» به من جایزه ندادند. اینها فیلم‌هایی بودند که باید اندازه جایزه‌گرفتن به آنها نگاه می‌شد؛ مثلا ببینید چقدر راجع به طلسم و فیلمبرداری آن نوشتند و حرف زدند.

تاثیر جشنواره فجر بر سینمای ایران و اکران آثار تا چه اندازه است؟

جشنواره فجر همواره تاثیر مثبت و عالی‌ای روی سینما داشته است. همه با این شوق و ذوق می‌خواهند کارشان در جشنواره نمایش داده شود و در کنار همکارهای خودشان اندازه‌گیری شوند و نشان دهند که چقدر مهارت دارند، در این جشنواره شرکت می‌کنند. البته باید اشاره کنم که خیلی سخت است 50سال، آن هم یک‌سال‌درمیان، ثابت کنید که خیلی خوبید. این موضوع شامل حال من می‌شود.

شما در فستیوال‌‌های زیادی حضور داشته‌‌اید و از نزدیک آنها را دیده‌اید. به نظر شما چرا جشنواره ما به ثبات نمی‌رسد؟

خیلی وقت‌‌ها داوران براساس ضوابط و مصلحت انتخاب می‌شوند و بعضی از داورها هم براساس روابط شخصی داوری می‌کنند؛ مثلا پیشنهاد کاری آمده و یک نفر همکاری نکرده و به همین دلیل آن شخص مورد توجه آن داوران قرار نمی‌گیرد. متاسفانه این مسائل بر جشنواره تاثیر می‌گذارند. نباید این‌طور باشد؛ اما به‌هرحال همه انسانیم و جایزالخطا.

امسال در جشنواره فجر، 22‌ فیلم داریم و با یک جشنواره تک‌بخشی مواجهیم؛ درحالی‌که ما جشنواره را پدیده‌ای رنگ‌آمیزی‌شده با جوایز مختلف می‌دانیم. به نظر شما این محدودیت مانعی در مسیر اعتلای جشنواره فیلم فجر نیست؟

شما فقط به جشنواره فجر نگاه نکنید. فجر مهم‌‌‌ترین و معتبرترین جشن سینمای ماست؛ ولی ما از لحاظ تعداد جشنواره در طول سال رکوردداریم. آن‌قدر جشنواره برگزار می‌کنیم که هر فیلمی حتی اگر از بغل «فیلم خوب بودن» رد شده باشد، در جشنواره‌‌ای به نمایش درمی‌آید و به آن جایزه هم تعلق می‌گیرد. در خیلی از دوره‌ها در فجر بخش‌‌های مختلف مثل نگاه‌نو، هنروتجربه، فیلم اولی و... داشته‌‌ایم. اما در ادوار مختلف، با نگاه‌‌های مختلف، این بخش‌ها کم‌ و زیاد شده‌اند. واقعیت این است که برای یک جشنواره 22‌فیلم هم زیاد است. در بعضی از جشنواره‌های دنیا تعداد کل فیلم‌ها به 15 و 16 هم نمی‌رسد. این هم درست نیست که ناگهان 36 فیلم برای مسابقه انتخاب کنند.

این باعث می‌شود که حتما فیلمسازان نامدار بیایند و فضای معرفی جوان‌های فیلمساز وجود نداشته باشد؛ در شرایطی که وظیفه جشنواره، معرفی چهره‌‌های تازه به سینماست.

امسال که کارگردان‌های نامدار به تعداد انگشت‌‌های یک دست هم نمی‌رسند. از حدود 8سال پیش جشنواره فجر و سیستم حمایتی ارشاد و فارابی آن‌قدر جوان و فیلمساز وارد سینما کرده‌اند که خودشان می‌توانند به‌راحتی یک ارتش به وجود آورند. مگر سینمای ما چقدر جا و ظرفیت دارد؟ باور کنید من 80درصد اسم‌هایی را که می‌خوانم نمی‌شناسم و نمی‌دانم از کجا ظهور کرده‌اند و کی فیلمساز شده‌اند. خیلی‌ها در سینما فیلم می‌سازند اما به درد این حرفه نمی‌خورند و بیشتر برای شهرت و اعتبار و مورد توجه قرارگرفتن وارد سینما شده‌اند و از خوب یا بد حادثه فیلم‌‌هایی هم ساخته‌اند. ساختن چند فیلم متوسط و ضعیف دلیل آن نیست که یک فرد فیلمساز باشد. این را هم بگویم که اساسا فیلم خوب ساختن از هر لحاظ کار خیلی سختی است. امروز فیلم‌ساختن آسان شده است اما فیلم خوب ساختن هنوز که هنوز است کار خیلی سختی است.

در زمینه تربیت نسل جدید وضعیت فیلمبرداری ما چگونه است؟

ما در نسل جوان فیلمبردارهای خیلی خوبی داریم. بخش فیلمبرداری و تصویر سینمای ایران فوق‌العاده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید