ساشا ممدوح
1- فقط اگر چند لحظه به دستهایتان دقیق فکر کنید، بینهایت بهانه برای نوشتن از دستها پیدا میشود؛ مثلا همین امروز چندبار برای رساندن منظورتان به دیگران از «دست» استفاده کرده یا شنیدهاید که کسی بخواهد منظورش را «دستی» به شما تفهیم کند؟ نه! منظورم دست تکان دادن، دست دادن، یک دست... و اینگونه رفتارهای فیزیکی نیست؛ استفاده زبانی، استعارههای دستی برای رساندن منظور. مثلا کسی که گفته باشد: دستی در کار است. این را مردم زیاد میگویند، حتی چهرههای خیلی سرشناس؛ مثلا مربیهای فوتبال در لیگ برتر ایران وقتی تیمشان میبازد از دستهای پشت پرده میگویند. یا بازیگرهای سینما، از آنها که مجلههای سبک زندگی برای چاپ صورتشان روی جلد پول هم میدهند. وقتی ناگهان صورتشان از همه جا- به دلایلی که دستهای پشت پرده میدانند- محو میشود یا خطرناکتر، در حوزه سیاست، وقتی کسی دست روی نامشان میگذارد... آنها میخواهند به این دستهای آلوده رودست بزنند. یا چه میگویند؟ دستِ پیش بگیرند؟ پیش دستی؟ کنند. دست روی دست بگذارند کارشان تمام است. از دست رفتهاند...
2- آن عزیز از دست رفته فقط برای کسی که مرده بهکار نمیرود، در واقع بیشتر برای وصف حال آدمهایی بهکار میآید که وضعشان خراب است؛ حالا از هرنظر. مردم بیشتر درباره چنین آدمهایی میگویند: ولش کن بابا، اون از دسترفته!
3– بعضی وقتها فقط دستها میتوانند غلظت کلام را بالا ببرند و حرف را طوری به گوش طرف برسانند که کار خوب دستش بیاید. مثلا: دستش درد نکنه، دستش درد نکنه! (به وقت عصبانیت) یا وقتی میشنوند یک آدم از دست رفتهای که جان همه را به لبشان رسانده بود از دست روزگار سیلی سوزناکی خورده... دست بالای دست بسیار است. گفته بودم دست آخر ممکن است بد رو دست بخورد... دست بالای دست بسیار است.
4- راستی اینجا ماند: دستم نمک ندارد... دستم یا دستش یا دستمان یا... شور این دستها درآمده. بس که انگار دست هیچکس نمک ندارد. بعید است هیچکس تا حالا دور و برش کسی را ندیده باشد که بگوید: دستم نمک ندارد. ولی در فهرست دستهای پرمصرف در زبان عامیانه مردم ایران، دستهای بینمک در صدر جدول ردهبندی قرار ندارند. چون با 3امتیاز فاصله تیم دستهای خوب در رتبهای بالاتر قرار گرفته. آنها واقعا یک تیم، یک گروه، یک خانواده بزرگ هستند. احتمالا تعدادشان از جمعیت ایران هم بیشتر است، مثل تعداد گوشیهای تلفن همراه یا آمار سفرهای نوروزی به مکانهای باستانی ایران که همیشه چند برابر تعداد جمعیت ایران است. دست خوب زیاد داریم. تقریبا همه دوست دارند کاری برایت انجام دهند، چون دستشان خوب است. باور کن. همه میدانند. ولی اگر فکر میکنید دستهای خوب بیشتر جمعیت ایران را تشکیل میدهند کاملا در اشتباه هستید. دست خودم نیست؛ دست خودم نیست وگرنه مریض که نبودم این کارها رو بکنم. دست خودم نیست، نمیفهمی؟! دست خودم نیستها تعدادشان از جمعیت چین هم بیشتر است. حتی من هم دست خودم نیست.
پینوشت: البته دستهای دیگری هم هستند. مثل دستکج، چپدست، دست راست طرف، دستهایی که با هرکدامشان بدهی با همان میگیری، دست باز (البته همراه با دلی که آن هم باز است)، بیدست (و پا)، داغ پشت دست گذاشتن، دست بسته بردن... یا همین فروشندههای بازارهای میوه و ترهبار شهرداری تهران که سرمشتریهایشان مدام فریاد میکشند: اون میوهها دستچین نیست، دستمالیشون نکن... ولی برای اینکه بهانه دست کسی نیفتد همان دست خودم نیست جای بیدستاندازی برای پایان مطلب بهنظر میرسد. دست خودم نیست...
دستها در زبان مردم ایران به چه کارهایی مشغول هستند؟
آن عزیز ازدسترفته
درباره دستهایی که بدون آنها زبانمان چیزی کم داشت
در همینه زمینه :