فصل آشتیکردن نسلها
امیرجلالالدین مظلومی/روزنامهنگار
سکون و تحرک دو وجه رفتار آدمیاند. هر یک مناسبت و اقتضایی دارد و اگر بجا و بموقع باشد به کار میآید. انسان در فصلهای زندگیاش این دو را ناگزیر میپذیرد و در رفتارش نمایان میسازد.
نوجوان و جوان بدون تحرک و نشاط به جایی نمیرسند و میانسال و کهنسال بدون سکون و سکوت بجا و به اندازه مجال مرور تجربهها را درنمییابند.
حالتی که در سالهای اخیر بهعنوان شکاف نسلها از آن یاد میشود، چیزی نیست جز تفاوت رفتارهایی که به اقتضای سن و سال در افراد جامعه دیده میشود، منتهی به فراخور زمانه ما که پیرامونمان پر است از خبر و اثر، چنین تفاوتهای رفتاریای، نمود بیشتری مییابند.
اگر با دیدی واقعنگر و از زاویهای مناسب به این قضیه نگاه کنیم تفاوت رفتاری نسلها همانطور که میتواند شکاف اجتماعی به نظر آید، همانقدر هم میتواند ضرورتی جمعی شمرده شود. چه تحرک بیهدف و سکون و سکوت بیثمر گرهای از کار کسی نمیگشاید، اما تلفیق این دو در بستری مناسب و مساعد به هر دو کارایی و اثربخشی میدهد.
هم از این روست که جوانان شیفته دیده شدنند و پیران تشنه شنیده شدن. اگر همین دو نیاز آنان به قاعده و اندازه برآورده شود، تلفیق دانایی و توانایی در بسیاری از زوایای زندگی ما دیده خواهد شد؛ ترکیبی که بهترین شکل پویایی را میسازد.
چه عیبی دارد در این مورد هم نیمه پرلیوان را ببینیم. چرا به جای اینکه هر سالخوردهای را، کسی با جیبهای پر از قرص و دارو تصور کنیم، برگی معتبر و موثق از کتاب تاریخ شفاهی را در او نمیبینیم؟
چرا به جای سنجیدن کلیشهای معقول بودن یا نبودن خواستههای جوانان، آنها را نیروهای بالفعل جامعه به حساب نمیآوریم.
چند روز پیش برای کاری به یکی از فرهنگسراها رفتم. کارگاه شاهنامهخوانی پر بود از سن و سالدارها و کلاس کامپیوتر مملو بود از جوانان. با خودم گفتم نمیشود کاری کرد که اینها، زمانی هم با هم باشند تا به پیوند پویایی و تجربه عینیت ببخشند؟ میشود؟