چند عامل درهم تنیده که انتخاب رشته دبیرستان را رقم میزنند
انتخاب تحت فشار
سعید بینیاز | کارشناس ارشد روانشناسی
«نهمی بودن» یک پدیده نوظهور است. تازه 4 سال از عمر این پدیده گذشته است؛ از وقتی که در دولت اول آقای احمدینژاد پایههای نظام جدید 6-3- 3 گذاشته و انتخاب رشته از سال اول متوسطه قدیم به سال آخر دوره اول متوسطه جدید وانهاده شد. حالا نهمیها 4سال است که بدون اینکه با بچههای ریاضی، تجربی یا انسانی هم دبیرستانی باشند باید برای رشته دوره بعدیشان تصمیم بگیرند. بگذریم از اینکه در نظام قبلی هم بچههای اول دبیرستان تصویر واضح و ملموسی از هنرستانهای فنیحرفهای و کارودانش نداشتند.
در هر صورت بهنظر انتخاب سادهای میآید. در یک نظام سالم آموزشیواجتماعی نوجوانها در این سن رویهمرفته علاقههایشان را شناختهاند و تا آن حدی در مورد تواناییهایشان میدانند که بدانند اولویت اولشان بین این چند انتخاب چیست. ولی چیزی که اول آسان مینماید به 3دلیل با مشکلها مواجه
میشود:
1- نظام آموزشی
در نگاه اول شاید بیشترین تقصیر در پیچیده شدن این مشکل را نظام آموزشی داشته باشد. نظام آموزشی ما هدایت تحصیلی را به درستی انجام نمیدهد. دانشآموز در طول 9سال درس خواندنش تصویر واضحی از شغلها، رشتههای دانشگاهی و رشتههای دبیرستانی بهدست نمیآورد. با اینکه در همه متوسطههای اول کشور مشاور داریم اما همه آنها برای کمک به انتخاب رشته حاذق نیستند؛ گرچه خوشبختانه امسال فناوری اینترنت به کمک سیستم آموزشی آمده و تستهای رغبتسنج و شخصیت را همه نهمیها انجام میدهند و این میتواند به کمک مشاور بیاید. مشکل دیگر اینکه نه در دبیرستان و نه در دانشگاه، برخلاف بسیاری از نظامهای آموزشی جهان دوربرگردانهای آسانی برای تغییر رشته وجود ندارد. مخصوصا در مورد رشتههای فنی- حرفهای عدالت آموزشی وجود ندارد. کسی که میخواهد به هنرستان هوانوردی برود و در شهرستان زندگی کند چارهای جز تغییر دادن انتخابش ندارد. در مورد بسیاری از رشتههای دیگر فنیحرفهای هم همینطور. در مورد رشته تجربی نظام آموزشی مجبور شده حدنصاب بگذارد. مهمتر آنکه گاهی مدیر و مشاور خودشان تحتتأثیر عامل دوم فکر میکنند صلاح دانشآموز را بهتر از خود او میدانند.
2- فشارهای اجتماعی
دانشآموز نهمی هرگز برای انتخاب رشتهاش آزاد نیست. فشارهای اجتماعی ناشی از وضعیت اقتصادی کشور، درصد فراوان فارغالتحصیلان بیکار و عدمامنیت شغلی نمیگذارد نهمیها آنچه میخواهند را انتخاب کنند. نمونه واضح این فشار اجتماعی، تب پزشکی خواندن است. فارغ از آرزوی کهنه داشتن فرزند پزشک، والدین حس میکنند پزشکی علاوه بر پرستیژ اجتماعی از حداقل امنیت شغلی برخوردار است. به همینخاطر بدون درنظر گرفتن توانایی و علاقه فرزند، او را به سمت رشته تجربی سوق میدهند. بعضی از فشارهای اجتماعی هم ناشی از باورهای غلط و رایج اجتماعی است. برترپنداری رشتههای ریاضی و تجربی و کمترپنداری رشتههای انسانی و هنرستان از همین باورهای کهنه اشتباه آمده است. همانطور که گفته شد متأسفانه گاهی مسئولین آموزشی هم تحتتأثیر این فشارها قرار میگیرند.
3- تصمیمگیرنده
دانشآموز نهمی تصمیمگیرنده در دل یک سیستم آموزشی که به اندازه کافی به او آگاهی نداده است، در مقابل فشارهای اجتماعی چطور میتواند تصمیم بگیرد؟ آیا او آنقدر خودآگاه است که تواناییها، ضعفها، علاقهها و ویژگیهایش را بشناسد؟ سرفصلهای مهارت خودآگاهی در دل کتابهای ابتدایی و کتابهای سبک زندگی هفتم و هشتم او را خودآگاه کرده است؟ آنقدر تفکر انتقادی دارد که بتواند فشارهای اجتماعی را تحلیل کند و تصمیمش را بر پایه آنچه خودش هست بگیرد؟ کتابهای درسی تفکر و پژوهش و تفکر و سبک زندگی در او مهارت تفکر انتقادی را پرورش دادهاند؟ و بالاخره آنقدر مهارت تصمیمگیری دارد که در مورد گزینههای مختلف اطلاعات جمع کند، آینده حداقل 7سال بعد هر رشته را درنظر بگیرد و کمکاری نظام آموزشی را در این مورد جبران کند و تصمیمی بگیرد که از گزینههای دیگر بهتر است؟ متأسفانه پژوهشی در این مورد انجام نشده اما شاید اگر شما هم مثل من به نهمیهای اطرافتان نگاهی بیندازید جوابتان یک «نه، متأسفانه» واضح است.