اغراق در کلیشهها
مرتضی کاردر/روزنامه نگار
«آشفتهگی» هم در ادامه فیلم قبلی فریدون جیرانی «خفهگی» است؛ مصدرهایی که به اشتباه نوشته میشوند و کارگردان، «ها» را پس از جمع با «یای» مصدر نمیاندازد و به جای آشفتگی مینویسد آشفتهگی.
در فیلمهای فریدون جیرانی وقتی از داستان سخن میگوییم آنچه در بهعنوان داستان در ذهن کارگردان که همان نویسنده فیلمنامه است، وجود دارد، بیشتر کنش است تا طرح و توطئه و زمینهچینی؛ برای همین در اغلب فیلمهای او ما با کنشها و اتفاقهای پیدرپی مواجه میشویم؛ اتفاقهایی که هر کدام برای بسامان رساندن یک داستان کفایت میکند و شاید کارگردان همه را در یک فیلم گنجانده تا داستان فیلم جذابتر شود و تماشاگر را بیشتر درگیر کند. وقتی هم از فضاسازی سخن میگوییم کارگردان، خانه قدیمی اشرافی نسبتاً متروکهای را انتخاب و تلاش میکند تا با نور کم و توفانهای ناگهانی ویرانگر و خندههای بلند عصبی فضای لازم را برای حس رعب، ویرانی و... ایجاد کند بیآنکه به تمهیدات دیگری بیندیشد. شخصیتهای فیلم جیرانی بیش از آنکه مجموعهای از ذهنیت، رفتار و گفتار باشند بیشتر در رفتار خلاصه میشوند. رفتارهایی که تماشاگر دلیلشان را نمیفهمد و فیلم توضیحی برای تبیین این رفتارها ارائه نمیکند. نتیجه در فیلم کارگردانی که به داستانهای جنایی علاقه دارد میشود فیلمی مثل «آشفتهگی» که تماشاگر تنها با قتلهای پیدرپی مواجه میشود و شخصیتهایی با کنشهای ناگهانی و فضاسازیهایی که مهمترین ویژگیشان اغراقآمیز بودنشان است. مشکل اصلی فیلمهای او مثل بسیاری از فیلمسازان دیگر داستان است؛ داستانهایی که حالا از فرط تکرار، کلیشهای بهنظر میرسند؛ آن هم در فیلم کسی که خیلی وقتها یکی از شخصیتهای اصلیاش داستاننویس است.