چون بدآید، هرچه آید بد شود...
عاطفه کمالو/ روانپزشک
وقتی در اوضاع ناخوشایند قرار میگیریم، وضعیت درون ذهن ما نیز تغییر میکند. ابتدا ممکن است، مدتی کرختی هیجانی داشته باشیم (حالتی که به شوکزدگی معروف است) تا وضعیت را ارزیابی و نیروهایمان را بسیج کنیم، ولی بهزودی از این حالت خارج میشویم تا بتوانیم بهترین چاره را پیدا کنیم. معمولا در این هنگام احساسات و افکار متفاوتی را تجربه میکنیم.
ممکن است احساس ناتوانی و استیصال داشته باشیم، مضطرب و نگران شویم یا عصبانی باشیم. «افکار خودآیند» ما بیشتر به سمت نگرانی میل میکند و احساس میکنیم، اعتماد به نفس و تسلطمان بر اوضاع کمتر شده است. یکی از مهمترین ابزارها برای گذر موفق از این مرحله و بازیابی توانایی انطباق و حل مشکل، فکر کردن در مورد تجربیات قبلی خود در شرایط سخت است. بهجای «نکند نتوانم؟» و «حالا چه میشود؟» باید ازخودمان بپرسیم:
«آیا قبلا هم در شرایط سخت بودهام»، «بار قبلی چطور از پس حل مشکل برآمدم؟ » و « آیا نسبت به دفعات قبل امکانات و تواناییهایم بیشتر نشده است» یا «از تجربه قبلی چه چیزی آموختهام تا کمک کند این بار بهتر عمل کنم؟»
اندیشیدن به موقعیتهای مشکل و پیچیده قبلی به فرد کمک میکند بتواند به یاد بیاورد که آن زمان هم احساسات و افکار مشابهی داشته و مضطرب و ناامید بوده است. با همه اینها توانسته بحران را پشت سر بگذارد و با افزودن چیزی جدید به کولهبار تجربیات و مهارتهایش، مسیر زندگی را با قدرت بیشتری دنبال کند.
این روزها اگر پای صحبت پدر و مادرها بنشینید، خاطرات دوران جنگ تحمیلی را برایتان مرور میکنند. آنها میدانند که هیچچیز به اندازه یادآوری گذر از دوران سختی، تابآوری را تقویت نمیکند.
وقتی فرزندتان نگران است، تواناییها و موفقیتها و نقاط مثبتش را به او یادآوری کنید. بیاموزیم که در هجوم افکار ناتوانکننده، زرهی از خاطرات تابآوری و پیروزیهایمان بپوشیم.