پردهبگردان خرداد را باور کن
سحر سخایی
ما یک جمع کوچک دبستانی بودیم در مدرسهای نزدیک تجریش. تهران آن روزها هنوز باغ و کوچهپسکوچه داشت. روی درِ سبز و چوبی یکی از همان خانهباغهای شمیران، نخستین بار عکس یک مرد را دیدم که انگشتر فیروزهای دست کرده بود و به ما با مهربانی نگاه میکرد؛ چیزی که نادر بود. آن روزها تصور من از رئیسجمهور کشوری بودن تصور گنگی بود. من گرفتار دنیای خودم بودم و دنیای من یک پیانوی روسی بود، مقدار زیادی کتاب، یک برادر سهساله و مادر و پدرم.
سال ۱۳۷۶ آنقدر بیش و پیش از موسیقی حادثه دارد که دلم نیامد متن را با آلبوم وطن من آغاز کنم. انگار اتفاقات آن سال مرا و تمام بچههای آن مدرسه را در چهارراه حسابی بخشی از ۱۳۷۶ کرده است. وطن من اثر پرویز مشکاتیان بود با صدای ایرج بسطامی. این آلبوم بهخاطر تصنیف وطن من یک اثر ماندگار شد و گرچه با آن شور و امیدِ جاری در نیمه دوم سال ۱۳۷۶ همخوان نبود، حسنِ غمناکیاش این بود که تاریخ مصرف نداشت و ماندگار بود؛که شد؛ که ماند. بسطامی شعر بهار را اینگونه میخواند با آن صدای سوزناک کویریاش: ای خطه ایران مِهینای وطن من/ ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من.. این تصنیف گرچه درباره ایران است اما تصنیفی وطنی یا برانگیزاننده نیست. بیشتر سوگنامهای برای وطن است با اندک شراره امیدی در انتهای دالانِ ذهن. با آن به جنگ نمیتوان رفت؛ با آن میتوان به خاطرات جنگ فکر کرد.
گروه کامکارها، نگهبانانِ شور زندگی در تمام سالهای پس از انقلاب را گرچه فردفرد در کارهای بسیاری دیدهایم اما این گروه خانوادگی در همین سال با خوانندگی شهرام ناظری کنسرتی اجرا میکنند و موسیقی کردی را با آن رقص و حال و زندگی در برابر جامعهای میگیرند که برای نخستین بار باور کرده که بله! میتواند. سید محمد خاتمی، آن مرد خندان، حالا ریاستجمهوری ایران است و عطاءالله مهاجرانی نیز وزیر ارشاد تا افتخارِ اجرای کنسرتِ راز نوی حسین علیزاده در اسفندماه ۱۳۷۶ به او برسد؛ کنسرتی سراسر تازگی و شگفتی از علیزادهای که استادِ ساز نو و آوازهای نو است. کنسرت راز نو به لحاظ تاریخی اهمیت فراوانی دارد. در این کنسرت برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی زنان، دوباره بهعنوان خواننده به صحنه برمیگردند. افسانه رثائی و هما نیکنام گرچه مثل باقی زنان تا همین امروز هرگز صدای اصلی یک اجرای رسمی در ایران نبودهاند اما در آلبوم راز نو فرصت یافتند همراه با صدای محسن کرامتی، ساختههای حسین علیزاده را اجرا کنند. راز نو در حیطه تخصصی و موسیقاییاش دارای نوآوریهایی بود اما بگذارید بیشتر به مسئلهای دیگر بپردازم. پیشتر نوشتم که حقیقت و هنر دنبال هم میدوند و گاهی معلوم نیست کدام از کدام تقلید میکند. آن روحِ جمعی که به اصلاحات رای داد و ایمان آورد، همان بود که در خلوتِ خلاقِ علیزاده هم رسوخ کرد و راز نو شد؛ همان که درصورت معصوم حبیب رضایی و آن سکوتِ نجیبانهاش در فیلم آژانس شیشهای دوید و همان که یک حسِ خوشایند شد و آمد نشست وسط دختران سورمهایپوش دبستانی در آن مدرسهای که حرفش بود. جامعه داشت پوست تازهای میانداخت و یک خواسته را در اشکال گوناگون فریاد میزد. اگر تاریخها درست بگویند، فرهاد مهراد در این سال نیز آثاری منتشر میکند. بانوی گیسو حنایی، برف، گاندی و بهخصوص بازخوانی مرغ سحر از این دست آثار بودند. ایستاده در امروزی که منم، خوانشِ اشعاری که فرهاد انتخابشان میکرد پر از معنا هستند؛ پر از اشاره و ایهام و استعاره؛ تنها راهی که قرنهاست، هنرمند ایرانی برای گفتن حرفش در اختیار دارد.
موزهای با درهای باز
علی بختیاری
علیرضا سمیعآذر ریاست موزه هنرهای معاصر تهران را بهعهده گرفت. دوره ریاست سمیعآذر بر موزه را که تا سال 1383به طول انجامید، میتوان دوران طلایی موزه هنرهای معاصر تهران پس از انقلاب اسلامی تلقی کرد. گشایش درهای موزه به روی هنرمندان پیشکسوت و جوان (از پرویز تناولی، منصوره حسینی و حسین زندهرودی تا بیتا فیاضی و ماندانا مقدم)، برگزاری نمایشگاهها با رویکردهای کیوریتوریال تازه( نمایشگاه هنر مفهومی، باغ ایرانی...)، همکاری وسیع در سطح بینالمللی (آرمان، خورشید تابان، مجسمهسازان انگلستان...) و رویکردهای آموزشی و آکادمیک (هیأتهای انتخاب دوسالانهها، تاسیس سینماتک موزه هنرهای معاصر...) در این دوره به یادگار مانده است.
آزادی در آتش
عبدالرضا نعمتاللهی
ساعت ۱۳:۱۵ روز جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۷۶، کانالهای هواکش سمت راست سالن مشتعل میشود. وقتی تماشاچیان مشغول تماشای اولین سانس فیلم کمدی تعطیلات تابستانی بودند، آتش به سرعت در میان تجهیزات پلاستیکی میپیچد و دود غلیظ آن، منجر به گریز تماشاچیان میشود. شیشهها بر اثر حرارت بر سر مردم خرد شده و در کمتر از ۲۰ دقیقه و با وجود تلاش آتشنشانان، آتش آنجا را به تلی از خاکستر بدل میکند.