داستانک

اتومبیل روباز از بالای صخرهها تا اعماق دره کانیون به پرواز درآمد و عاقبت در آن پایین با صدایی رعدآسا به زمین اصابت کرد. دو سرنشین از میان قطعات درهمشکسته آن بیرون خزیدند.«لعنتی! باید بهخاطر آن کمربندهای ایمنی خدا را شکر کنیم!»
«و آن کیسههای هوای دوبرابر بزرگتر از معمول! خدایا، چه افتضاحی!»
«باورم نمیشود موفق شده باشیم! این یک میانبر واقعی بود!»
«تلما، فکر میکنی از دست آنها دررفته باشیم؟»