آیا صحبت درباره خوب یا بدبودن نمایشهای پرزرق و برق درست است؟
ما نگرانیم
امیر دژاکام | نویسنده و کارگردان باسابقه تئاتر
اینکه چرا تئاترها به سمت لوکسشدن میروند یک امر طبیعی و بهدلیل واردشدن پول سرمایهداران خصوصی به تئاتر است. وقتی چنین کسانی وارد هنر نمایش شوند طبیعتا کالایی تولید میکنند که خریدار داشته باشد. این کالا برای اینکه خریدار داشته باشد باید درجه یک و استاندارد ارائه شود. وقتی نظام سرمایهداری وارد تئاتر میشود سعی میکند تیراژ را بالا ببرد و سود را افزایش دهد و چون سرمایه دارد میتواند بهترینها را دور هم جمع کند؛ بهترین سالن، بهترین بازیگر، بهترین متن، بهترین کارگردان، بهترین دکور و... . این کار در دنیا هم سابقه دارد و بهعنوان تئاتر باشکوه و مجلل برای طبقه مرفه شناخته میشود. قبل از یوجینیو باربا، تئاتر 2 نوع بود؛ تئاتر مجلل که برای سرگرمی بود و تئاتر بولوار که کمدی بود و تلاش میکرد مردم را بخنداند. باربا اما گفت من تئاتر سومی را آوردهام؛اگوستوبوال تئاتر مردم ستمدیده برشت تئاتر مردمی،ابیک داریونو تئاتر سیاسی افشاگرانه و...؛ تئاتری که به مشکلات واقعی و ملموس جامعه میپردازد.
تئاتر همراه با شکوه هر چند هنرپیشههایش دغدغه مردم داشته باشند، چنین دغدغهای ندارد،هم و غمش سود است. حق هم دارد چون سرمایه خصوصی است و میخواهد سود کند. اینکه بعضیها میگویند میشود با این پول کار دیگر کرد هم اشتباه است. نمیشود برای کسی که 10میلیارد تومان پول دارد نسخه پیچید که این کار را بکن. دلش میخواهد چنین تئاتری اجرا کند. منتهی همه اینها درباره تئاتر مجلل و باشکوه و تئاتر تجاری است ولی این نمایشی که در اطراف ما الان وجود دارد من اسمش را تئاتر پولی میگذارم. تجارت، فعل شریفی است؛کار بهوجود میآید، رونق بهوجود میآورد و... تئاتر پولی اما هدفش فقط پول است. با وجود این، ما نمیتوانیم به این موضوع نگاه سلبی داشته باشیم. از این نگاه، حرف درست درنمیآید. یک عده آدم طبق قانون با سرمایه شخصی کار میکنند. مردم هم رفتهاند، دیدهاند و پسندیدهاند. به قول کارگردانی هر کس با بلیت خریدن رأی داده؛ در واقع همهچیز قانونی است. اتفاق غیرقانونی جایی شکل میگیرد که کارگردانی که میخواهد راجع به مسائل اجتماعی مثل رانت، رشوه و... تئاتر اجرا کند، نمیتواند، نه اینکه کار بدهد و رد شود، اساسا نمیتواند کار کند. شرایط پیشنهاد هم نیست. شرایط اینکه متن بنویسد هم نیست. حتی نمیتواند به تئاتر شهر برود چون تهیهکننده ندارد. پول لباس، پول بازیگر، پول تمرین و... ندارد. افراد زیادی هستند که 40، 30سال کار و تلاش کردهاند اما الان نمیتوانند کار کنند. این غیرقانونی است. حسین پارسایی هوش و زیرکی داشته، تهیهکننده پیدا کرده و رفته کار کرده. نمیتوان گفت چرا؟ سرگرمی درست کرده. خلافی هم نکرده. حسین پارسایی و همایون غنیزاده هیچ کدام آدمهای ضعیفی نیستند. متن، بازیگر، دکور و هیچ کدام از المانهای کارشان هم ضعیف نیست. منتهی این فرصت در اختیار همه نیست. همچنان که تئاتر قانونی تجاری اتفاق میافتد، تئاتر مردم ستمدیده نمیتواند اتفاق بیفتد. تئاتر مردی که کلیه میفروشد و تئاتر زنی که در خانه مردم کار میکند را نداریم. ما باید ببینیم که بینوایان واقعی کجای تهران هستند؟ زنانی که در شوش روی کارتن خوابیدهاند و کارگران فصلی و... چند تئاتر راجع به آنها اجرا شده؟ این غیرقانونی است. چرا میگویم غیرقانونی؟ چون در همه قوانین سازمانهای فرهنگی آمده که وظیفهشان اعتلای فرهنگ است. وزارت فرهنگ، سازمان تبلیغات و... باید برای اعتلای فرهنگ کار کنند. این اعتلای فرهنگ الان کجاست؟ تالار رودکی از ما برای اجرا 5میلیون تومان پول میگیرد. چرا؟ همهچیز این تالار دولتی است اما میگوید من خصوصی هستم. اینها غیرقانونی است. اگر تئاتر تجاری میتواند کار کند به این دلیل است که میدان خالی شده. در مسابقه یکی دو نفره هم خب همه قهرمان هستند.
مسئله دیگر محتوای چنین نمایشهای باشکوهی است. تئاترهای باشکوه و جلال بسیاری در دنیا وجود دارد که در ستایش زیبایی و اندیشه بوده و تلاش کرده این را بیان کند، کما اینکه رمان بینوایان چنین ویژگیای دارد. اما هر وقت به مفاهیم بهصورت سطحی نگاه کنیم با رومنس مواجه میشویم؛ یعنی تجربه عاشقانه یک آدم 17، 16ساله. یک جوان 16ساله چه تجربه و دریافتی از عشق دارد؟ این رومنس بودن است. این نگاه سطحی است. برای مثال ما اعتقاد داریم که خیر بر شر پیروز است. این یک حکم کلی است. حالا آیا ما بر اختلاسکنندگان پیروز شدهایم؟ آیا واقعا ما بر اعتیاد غلبه کردهایم؟ اینها جزئیات است؛ جزئیاتی که ماجرا را عمیق و تلختر میکند و موضوع از ملودرام خارج و تبدیل به تراژدی میشود. اساسا تراژدی عمیقتر است اما ملودرام در سطح است. در ملودرام میگوییم که آدم خوبی باشیم، با هم دوست باشیم و... اما وقتی اثر میشود چیزی شبیه به نمایشنامه «ترس و نکبت رایش سوم» نوشته برتولت برشت و در آن همسایه مجبور است همسایهاش را بفروشد تا یک کاسه آش بخورد و زنده بماند، آن موقع فضا تلخ و ترسناک میشود و تراژدی شکل میگیرد. در تئاتر باشکوه اما معمولا تراژدی نداریم. در دنیا تئاتر باشکوه بیشتر برای توریسم است و نگاه ملی دارد؛ فرصتی است برای معرفی فرهنگ و رسوم یک ملت. معمولا خط قصه و داستانی ندارد و همیشه برگزار میشود یا در برادوی نیویورک تئاترهای باشکوهی داریم که اکثرا ملودرام هستند؛ با تیمهای بسیار کاربلد و حرفهای و فروش بسیار خوب. در اینجا هم همهچیز خوب است.
نمیتوان تیزهوشی بچههای خودمان را فاکتور بگیریم. خیلی جاها سرمایههای دولتی بیشتر بوده ولی اتفاق خوبی نیفتاده. مثل بودجههای کلانی که برای تئاترهای بهاصطلاح محیطی صرف شده درحالیکه موضوع این تئاترها اساسا با مفهوم محیطیبودن در تناقض است، لذا اگر منصف باشیم میبینیم کسانی که تئاتر باشکوه پرخرج ساختهاند باهوش بوده و از امکانات استفاده کردهاند. باید این نکته را درنظر داشته باشیم که تئاتر باشکوه، تئاتر کمدی و تئاتری که درد مردم را بگوید هر سهشان پرفروش هستند. نمونههایش زیاد است، برای مثال نمایش «زهرماری» خسرو احمدی بدون هنرپیشه سوپراستار، 5ماه روی صحنه است چون درد مردم را میگوید. نمونههای دیگری هم دارد و این یعنی ما دغدغه فروش نداریم و نگرانیمان درباره این است که تکلیف تئاتر مردمی و ملی چه میشود؟ نگرانی ما درباره کینهای است که در بدنه تئاتر شکل گرفته. دلیلش هم این است که بخش زیادی از بدنه تئاتر هماکنون نمیتوانند کار کنند. بخش زیادی از تئاتریها بهطور خودکار توسط تهیهکنندگان سانسور میشوند چون چهرهشان شناخته شده نیست چون بازیگران شناختهشده و هنرمندان بزرگی هستند که دائم صحنه را اشغال میکنند؛ یعنی شرایط عادلانه نیست. بازیگر تئاتری که 30سال کار کرده؛ دیگر نمیتواند کار کند چون حاضر نشده در سریال بازی کند و مردم چهرهاش را ببینند چون پیشنهاد کار در سریال را بهخاطر تمرین تئاتر رد کرده؛ این نگرانی بزرگ ماست.