کاهش قدرت خرید، چه تبعات منفی اجتماعی و روانیای دارد؟
سفرههای بسته
نگاه جامعهشناسی به پدیده شکاف طبقاتی ناشی از جهش نرخ ارز
عیسی محمدی
تنها این بار نبوده؛ چند باری طی سالهای گذشته اتفاق افتاده است. مردم چشم باز کردهاند و یکدفعه دیدهاند که ارزش پولی که توی دست و بالشان بوده، کم شده است. یعنی چه؟ سادهترش یعنی اینکه اگر قبلا با این پولی که توی دستوبالشان داشتهاند، میتوانستهاند x مقدار یا x تومان خرید کنند، الان میتوانند x-n تومان یا مقدار خرید کنند. حالا این مقدار n، بستگی به وسعت بغرنجبودن شرایط مورد بحث دارد. ممکن است با پول امسال، بتوانید نصف پارسال یا یکسوم پارسال خرید کنید؛ یا حتی یکدهم آن. مهم این است که بالاخره این پول شما، ارزش سال و سالهای گذشته را ندارد. این، میشود کمشدن قدرت خرید. اما مردم چه میگویند؟ لازم به دورافتادن و نظرگرفتن از مردم نیست؛ چون این روزها در مهمانی،تاکسی، مترو، اتوبوس و... این بحث داغ است. اما برای خالینبودن عریضه و تکرار این درد مردمی، سروقت چند نفری رفتهایم تا برایمان بیشتر بگویند.
عاجز ماندهایم
فوقلیسانس علوم اجتماعی دارد و طبیعی است که گاهی باید به این دغدغههای اجتماعی فکر کند. خانهدار است و دارد خودش را برای کنکور دکتری آماده میکند. وقتی موضوع بحثمان را با زینب قمی مطرح میکنیم، میگوید: «البته شکاف و گسست طبقاتی که همیشه وجود داشته اما اتفاقی که در روزهای اخیر افتاده، وجود کالاهای لوکس و غیرضروری است که بار روانی بیشتری ایجاد میکند. اگر این کالاها وجود نداشته باشد، تحمل این وضع برای قشر آسیبپذیر و متوسط کمتر میشود. هماکنون اقشار کمدرآمد مثل من، بهنوعی در تأمین اصل زندگی خود عاجز ماندهاند. تابستان آمد و رفت، اما شاید فرزندان بسیاری از کارگران نتوانستند طعم بخشی از میوههای نوبرانه فصل را بچشند». او البته اشاره میکند کهبه فصل مدارس رسیدهایم و شاید خیلی از بچهها، ناچار باشند با پوشاک و کیف کهنه سال گذشته به مدرسه بروند. او حرفهایش را با این توضیح تکمیل میکند: «تا چند وقت پیش، اقشار مرفه لباسهای مارکدار میپوشیدند و سفرهای خارجه میرفتند، ماها هم که نداشتیم لباسهای تولید چین و تولید وطن را میپوشیدیم و مسافرت داخلی میرفتیم. اما هماکنون تأمین همین حداقلها هم برای افراد ضعیف و حتی متوسط سخت و حتی گاهی غیرممکن شده است».
عصبی شدهام
گزینه بعدی شهروندی اصفهانی است که لیسانس روانشناسی دارد و هماکنون، ترجیح میدهد برای تأمین آیندهاش کار کند. پیش مادر و خواهرش زندگی میکند اما مثل خیلیهای دیگر تغییرات اقتصادی اخیر، او را وادار بهکار کرده است. نسرین موسیکاظمی، دراینباره معتقد است: «تفاوت موجود بین طبقات کارمند و کارگر و قشر مرفه خیلی فاحش است. توان خرید مردم خیلی پایین آمده. قیمت خرید مایحتاج منزل گاهی تا 4برابر افزایش داشته، آن هم درحالیکه افزایش حقوق کارمندان 10درصد بوده. این شرایط من را واقعا عصبی میکند؛ اینکه وقتی از فروشنده، جنس ایرانی را 2 برابر قیمت قبل میخرم و تازه برمیگردد میگوید این قیمت مال دلار 15 هزارتومانی است و الان گرانتر شده. خیلی از فروشندهها الان دست به احتکار زدهاند. حتی برای سادهترین اقلام هم باید کلی جر و بحث کنیم و تازه ناچارم قهر و مغازه را ترک کنم. اما وقتی چارهای ندارم، باید 3-2روز بعد برگردم و همان جنس را گرانتر بخرم». این شهروند اصفهانی، اشاره میکند که نسبت به آینده خیلی مأیوس است؛ «پساندازی که داشتهام، نصف شده و با آن، نصف سال قبل میتوانم خرید کنم و حتی باید از میوه و خرید آشپزخانه هم کم کنم.»
مردم و حس ناامیدی
درددلها، فقط متعلق به مردم عادی نیست، کارشناسان اجتماعی نیز این اتفاقات را یک فرایند تعریف شده اجتماعی میدانند که قابل پیشبینی و برنامهریزی بوده است. اکبر محسنیفر- جامعهشناس و مددکار اجتماعی- در این زمینه میگوید: «اولین نکته در این وضعیت، ایجاد ناامیدی در مردم است. مردم ناامیدند، چرا که هیچیک، خودشان را برای چنین شرایطی آماده نکردهاند. حتی مردم دارند به این فکر میکنند که بهطور جدی، شاید 4ماه بعد با کمبود کالاهای اساسی و گرسنگی روبهرو باشند. این ناامیدیها حتی باعث افزایش تخلفات در ردههای پایین و حتی ردههای بالاتر هم شده است. منافع فردی بر منافع ملی و جمعی غلبه کرده است». از این کارشناس اجتماعی، میپرسیم که این یک ناامنی اقتصادی واقعی است، یا احساس ناامنی که چنین پاسخ میشنویم؛ «واقعا این وضعیت در حال اتفاق افتادن است. وقتی من میروم و روغن 4500تومانی چند روز پیش را امروز 6هزار تومان میخرم، حتما باور خواهم کردم که اگر بگویند چند وقت دیگر با بحران کمبود کالا روبهرو هستیم. ببینید! زمانی شایعه مطرح میشود و کسی نمیپذیرد، چون مقدمات پذیرش آن فراهم نیست اما وقتی مقدمات آن فراهم باشد، این شایعات هم حتما پذیرفته خواهد شد؛ هرچند که ممکن است بخشی از آنها هم نادرست باشد.»
کدام قدرت خرید؟
شهروند بعدی، دانشجوی پزشکی است و در اراک درس میخواند. زهرا اعرابی، وقتی با موضوع بحث ما روبهرو میشود، ابتدا میگوید: «در این شرایط، قشر متوسط دیروز به قشر ضعیف تغییر جایگاه داده، اختلاف طبقاتی بین قشر متوسط و ضعیف هم که کاملا از بین رفته و شبیه هم شدهاند. قدرت خرید کمگذشته که به صفر رسیده، واقعا دیگر قدرت خریدی وجود ندارد. همه اقشار با هر درآمدی، از این وضعیت اقتصادی ناراحت و عصبیاند و زندگی برای همه سخت شده. آسیبپذیرین گروهها هم همین افراد کمدرآمدند که صورتشان را با سیلی سرخ نگه میداشتند ولی حالا حتی توان بالاآوردن دستهایشان را هم ندارند که صورتشان را باز با سیلی سرخ نگه دارند». او احساس درونی خودش را از چنین وضعیتی، ناامیدی فراوان میداند و چیزهایی را که برای او و همقطارانش در قشر متوسط دستنیافتنی بوده، دستنیافتنیتر تصور میکند. اما فقط او نیست که چنین حسی دارد، یوسف یعقوبی هم که در بازار تهران کار و همراه پدرش یک تولیدی را اداره میکند، دچار چنین وضعیتی شده است؛ «کار تولیدی که سختیهای خاص خودش را داشت اما چند وقتی است که حتی نمیتوانیم مواداولیه بخریم؛ یعنی صبح فاکتور میکنیم، عصر که میخواهیم جنس را تحویل بگیریم جنس را با قیمت اضافه شده تحویل میدهند. هرچقدر هم بحث میکنیم راه به جایی نمیبرد. الان از 10 تا دستگاهی که داریم، فقط یکی از آنها که مربوط به جورابهای زنانه است و مشتری دارد، کار میکند. 2ماه است که فروشی نداشتهایم؛ چرا که تولیدی نداشتهایم؛ چرا که قدرت خرید مواداولیه را نداریم. صبح میآییم و عصر برمیگردیم؛ با این وضعیت چه قدرت خریدی باقی میماند؟ واقعا ترسیدهام... .»
نگران بچههایم هستم
شاید جالبترین گفتهها متعلق به زهرا فراهانی، شهروند تهرانی که حالا 15روزی از تولد فرزند دومش هم میگذرد، باشد. او خیلی شسته رفته این جملهها را تحویلمان میدهد؛ «حس میکنم قدرت خریدم خیلی خیلی کمتر از گذشته شده؛ این را از حذف خیلی از موارد از سفره غذاییمان متوجه میشوم. شاید تا چندماه پیش در قشر متوسط رو به بالا بودیم اما همهچیز عوض شده است. تا چندماه پیش با حقوق دریافتیمان راحت زندگی میکردیم اما حالا اینچنین نیست. احساس میکنم چقدر این روزها سخت میگذرد. حس ناامیدی شدیدی در من ایجاد شده؛ اینکه امنیت اقتصادی و اجتماعی لازم را ندارم. مدام نگران بچههایم هستم. پساندازی که برای آینده آنها درنظر گرفته بودم، در عرض 15-10 روز تبدیل به هیچ شد. قبلا خیال میکردم خودمان را بیمه عمر میکنیم تا بچهها آسایش داشته باشند، الان میبینم این هم فایدهای ندارد. احساس ناامیدی و ترس در ما ایجاد شده.» این شهروند تهرانی، اشاره میکند که این روزها فکر مهاجرت بسیار پررنگتر شده و«امنیت که فقط امنیت جانی نیست. امنیت این است که با خیال راحت پساندازی داشته باشم تا بتوانم آینده فرزندانم را تأمین کنم. هماکنون این امنیت را ندارم. مدام به این فکر میکنیم چه کنیم تا ارزش پولمان از دست نرود. در شرایطی که نمیخواهیم مثل دلالها عمل کنیم، بازار و شرایط روز و کاهش قدرت خرید، وادارمان میکند که این کار را بکنیم تا ارزش پولمان کمتر به خطر بیفتد.»
از ناامیدی تا بههم خوردن هماهنگی مردم
آیا احساسات روانی و اجتماعی این شهروندان درست است؟ محسنیفر- جامعهشناس- درباره اثرات اجتماعی کاهش قدرتخرید معتقد است: «این شرایط، در ابتدا باعث ایجاد ناامیدی در مردم شده، سپس باورپذیری مردم نسبت به شایعات بیشتر میشود. بعد منافع فردی بر منافع ملی و جمعی غلبه میکند یا شدت آن چند برابر میشود. بعدتر، نظارت حکومت کاهش مییابد؛ چرا که نظارت را غالبا کسانی انجام میدهند که در سطح پایه قرار دارند و آنها نیز با مردم احساس همذاتپنداری میکنند. ناظران غالبا از طبقات متوسط هستند و به همین دلیل خودشان شرایط سخت را درک میکنند و نظارت کاهش مییابد. این امر باعث یکدستشدن جامعه و در نتیجه ضربهخوردن اعتماد بین حکومت و مردم میشود. در چنین شرایطی، مشکلات اقتصادی تبعات امنیتی هم پیدا میکند. کمترین چیزی که در این میانه از دست میرود، اتحاد اجتماعی و همدلی و هماهنگی مردم است. وقتی هم که این امر نباشد، هیچ کار اجتماعیای به سرانجام نمیرسد».
اولین نکته وضعیت موجود، ایجاد ناامیدی در مردم است. مردم ناامیدند؛ چرا که هیچیک خودشان را برای چنین شرایطی آماده نکردهاند. حتی مردم دارند به این فکر میکنند که بهطور جدی، شاید 4ماه بعد با کمبود کالاهای اساسی و گرسنگی روبهرو باشند. این ناامیدیها حتی باعث افزایش تخلفات در ردههای پایین و حتی ردههای بالاتر هم شده است. منافع فردی بر منافع ملی و جمعی غلبه کرده است