• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
یکشنبه 28 مرداد 1397
کد مطلب : 27602
+
-

جوانان می‌خواهند حرف بزنند

گفت‌وگو با امان‌الله قرایی‌مقدم درباره نسل جوان دهه‌های 70 و 80 و نیازهای اجتماعی و فرهنگی این نسل

جوانان می‌خواهند حرف بزنند

کامران بارنجی/خبرنگار


این روزها بحث شکاف نسلی بسیار داغ شده است. عده‌ای بر این باور هستند که بحث دیگر از شکاف نسلی گذشته و به گسست نسلی رسیده است؛ یعنی جامعه ما با نسل‌های تکه پاره‌ای مواجه است که هیچ کدامش از دغدغه‌ها، باورها و نیازهای دیگری خبر ندارند.
دکتر امان‌الله قرایی‌مقدم- جامعه‌شناس- اما معتقد است وضع به این شدت هم بحرانی نیست. به اعتقاد او با انجام یک سری اقدامات اجتماعی اورژانسی می‌توان بر بحران شکاف نسلی غلبه کرد. برای این کار هم کافی است به نیازهای نسل دهه‌های 70 و 80 که بیشترین فاصله را با نسل‌های دهه‌های پیشین خود ایجاد کرده‌اند، توجه کنیم. شاه‌بیت صحبت‌های این استاد جامعه‌شناسی « تزریق ‌شاد» به بدنه جوان نسل جدید است.

 این روزها خیلی‌ها درباره نسل جدید جوان‌ها از دهه هفتادی‌ها تا دهه هشتادی‌ها حرف می‌زنند؛ نسل تازه‌ای از جوان‌ها که ارزش‌های جدیدی دارند و سبک زندگی متفاوتی با جوان‌های دهه‌های گذشته مثل دهه شصتی‌ها را تجربه می‌کنند. تفاوت‌ها هم بسیار آشکار است. نسل دهه 60 نسلی آرمانگرا، جدی و احتمالا سازشکار بود اما جوان‌های نسل جدید لزوما اینطور نیستند. در حقیقت یک نوع خوی مطالبه‌گری در آنها مشاهده می‌شود. حتی خیلی از ارزش‌های قبلی برایشان موضوعیت ندارد. تحلیل شما از این تغییرات نسلی چیست؟

ما امروز باید بپذیریم که دیگر مثل گذشته یک نسل طی 10سال تغییر نمی‌کند. امروز سن تغییر نسلی بسیار پایین آمده و به 5 سال رسیده و با این شتاب رشد دانش و ابزارهای ارتباطی ممکن است حتی به کمتر از این هم برسد. به همین‌خاطر امروز پدر و مادرها متوجه شده‌اند که بچه 5‌ساله‌شان با بچه 7ساله‌شان چقدر فرق دارد. پس مسئله تغییر نسل دیگر مثل گذشته یک تعریف آکادمیک و کتابی ندارد. امروز این مسئله را خانواده‌ها با شدت بیشتری احساس می‌کنند و به‌دنبال راهی برای جبران آن هستند. بنابراین امروز ما درباره اینکه نسل‌ها سریع تغییر می‌کنند و هویت هر نسل با نسل قبلی متفاوت است بحثی نداریم. مسئله اصلی در این است که خانواده‌ها و حاکمیت نسبت به این تغییر نسلی چه واکنشی نشان می‌دهند. آیا واکنش‌ها متناسب است یا نه؟ جواب این پرسش منفی است. مخصوصا از سوی حاکمیت. ببینید نسلی که شما اشاره کردید مثل دهه60 فقط یک تلویزیون پر از برفک و یک رادیو در اختیارش بود اما نسل جدید چی؟ تقریبا هر ابزار ارتباطی بخواهد در اختیار دارد؛ از ماهواره بگیر تا شبکه‌های اجتماعی موبایلی. امروز در کدام خانه در روستا، شهر، مناطق محروم و حاشیه‌نشین و... موبایل هوشمند و یا ماهواره وجود ندارد؟ من می‌گویم این ابزارها به تغییرات نسلی فرم می‌دهند. دیگر مثل سابق نیست که همه به یک شکل تغییر کنند و به سبک خاصی تحت‌تأثیر قرار بگیرند. اما با این ابزارها، نسل‌ها بسیار پیچیده شده‌اند و طبیعتا مدیریت کردنشان هم سخت‌تر شده است.

 و احتمالا حاکمیت در شناسایی این تغییرات و نزدیک‌کردن خودش به آن دچار مشکل شده، درست است؟

امروز بزرگ‌ترین خواسته نسل جدید از حاکمیت، شادی است؛ ما چه امکانات و ابزاری برای او فراهم کرده‌ایم که بتواند این نیازش را برطرف کند؟ من معتقدم اگر حاکمیت بخواهد روی این مسئله کار کند می‌تواند بسیار موفق باشد؛ یعنی حاکمیت سیستم را وادار کند که با ابزارهای مختلف از جمله موسیقی شادی ایجاد کند. من خودم بارها در رادیو و تلویزیون گفتم که استادیوم آزادی می‌تواند فقط برای فوتبال نباشد. خواننده‌هایمان را ببریم آنجا و بگذاریم رایگان برای مردم بخوانند. شما غیر از این کاری نمی‌توانید بکنید. جوان شادی و نشاط می‌خواهد. اما چون اینجا برایش این امکان فراهم نمی‌شود می‌رود به کشورهای دیگر. مثلا فلان خواننده می‌رود به یک شهر مرزی در کشور همسایه و کل مرز به‌دلیل هجوم ایرانی‌ها قفل می‌شود. خب، این اتفاقات اثرات سیاسی و اقتصادی بسیار بدی دارد. جامعه‌ای که برای جوان شادی و نشاط ندارد هیچی ندارد. شما هرکاری بکنید باز این شادی یک نوع غذای روح است که جوان صد در صد به آن احتیاج دارد. 

 امید اجتماعی هم نسبت مستقیمی با شادی دارد.

دقیقا. شما ببینید مردم هند با اینکه مردم بسیار فقیری هستند اما شادند، به‌خاطر سینما و فیلم‌ها و سریال‌هایشان. جوان در ایران دلایلی زیادی برای ناامیدی دارد؛ مسائلی مانند بیکاری، اختلاف طبقاتی و انواع تبعیض‌ها و... . خب در این شرایط حداقل شادی‌های اجتماعی را نباید از آنها بگیریم. امروز جوان، انتظاراتی دارد که باید برایش فکری کرد. در شهرهای بزرگ باز عمق تغییرات بیشتر است؛ مثل تهران، مشهد، اصفهان، تبریز و... . و این اعتراضاتی که هر از گاهی شکل می‌گیرد عموما برای شکم و گرسنگی نیست. جوان می‌خواهد حرف بزند. می‌خواهد بگوید شادی کجاست؟ جوان می‌گوید زندگی من کجاست؟ آینده من کجاست؟ نیامده که بگوید من گرسنه‌ام.

 به‌نظر می‌رسد هر قدر این بی‌توجهی به نیازها از سوی حاکمیت بیشتر شود، بی‌اعتمادی هم عمیق‌تر خواهد شد، درست است؟

حتما همینطور است. حتی در بخشی این بی‌اعتمادی شکل گرفته است چون برخی از مسئولان آن چیزی را که می‌گویند عمل نمی‌کنند، شعار می‌دهند و زیرش می‌زنند. اینطوری می‌شود که جوان بریده می‌شود. امروز جوان‌ها در اعتراض هایشان می‌پرسند کجاست عدالت؟ یکی باید به این پرسش جواب بدهد. جوان امروز جوان قبل نیست که سؤا‌لش بی‌جواب بماند و سرش را بیندازد پایین و برود. او تا جواب پرسش‌ها را نگیرد مدام آنها را مطرح می‌کند چون یاد گرفته است مطالبه‌گری کند. شما توجه کنید که شاه بیت صحبت‌های مقام معظم رهبری در ابتدای سال این بود که ایرانی، جنس ایرانی بخرد. جامعه اگر درست به این شعار عمل کند هم سرمایه ملی درست می‌شود و هم کار ملی. اما خب این را انجام نمی‌دهند. چرا؟ چون جامعه دارد به مسئولان، به هنرپیشه‌ها ، فوتبالیست‌ها و... نگاه می‌کند. ما اول از همه باید از این قشر شروع کنیم که از برندهای خارجی استفاده نکنند. میلیون‌ها دلار پوشاک برند خارجی به‌صورت قاچاق و رسمی وارد کشور می‌شود. اینها را در بازار چه‌کسی می‌خرد؟ آن جوان جنوب شهری یا فرزند فلان مسئول و فلان چهره تلویزیونی؟ تمام درد جامعه این حرف‌هاست. این دردها را باید بیان کنیم. جوان باید بداند که یکی هست که حرفش را می‌زند. جوان درد دارد. می‌خواهد خودش باشد اذیتش می‌کنند. من هیچ وقت از بی‌بند و باری صحبت نمی‌کنم اما می‌گویم به آزادی‌های فردی و اجتماعی باید احترام بگذاریم. من از شما می‌پرسم چرا تلویزیون، ابزار موسیقی را پخش نمی‌کند. چرا تار و سنتور را نشان نمی‌دهد؟ وقتی جوان می‌بیند که شجریان ممنوع‌الصدا شده است از همه‌‌چیز می‌بُرد.

 جالب است که خیلی از مسئولان درباره لزوم شادی اجتماعی صحبت می‌کنند اما انگار در بخشی از بدنه تصمیم‌گیران مقاومتی هست که این اتفاق نیفتد.

حرفم این است که شکم گرسنه شادی می‌خواهد، شکم سیر هم شادی می‌خواهد. اما مولفه‌های مختلف دارد. یکی از آنها موسیقی است. شما یک عکاس به من بدهید که برویم توی خیابان و اسباب‌بازی‌فروشی‌ها را بررسی کنیم. 70درصد از اسباب‌بازی‌های ما اسلحه و وسایل خشونت‌آمیز است؛ تیرکمان، خنجرو نیزه. شما از یک بچه 10 ساله بپرسید سه‌تار چه شکلی است شاید نداند از بس آن را نشانش نداده‌اند اما بپرسید کلاشنیکف چیست؟ آن‌قدر دقیق برایتان توضیح می‌دهد که می‌مانید. خب، اینها آسیب است.

 اصلا فارغ از موسیقی، همین زنده نگه‌داشتن قهرمانان ملی و جشن‌های ملی برگزار کردن خودش می‌تواند به نشاط اجتماعی کمک کند.

من وقتی می‌گویم موسیقی، منظورم موسیقی ملی است. فردوسی چرا برای ما زنده است چون ملی است. نیما یوشیج، ناصرخسرو و... اینها هیچ وقت نمی‌میرند چون پایشان روی قلب مردم است. در نتیجه باید برگشت به هنر ملی، اعم از نقاشی، موسیقی، مجسمه‌سازی‌ و... . این محتوای پیام مقام‌معظم رهبری نیز هست؛ یعنی وقتی ایشان می‌گویند که برگردید به سرمایه‌های ملی یکی از سرمایه‌های ملی موسیقی است که ما باید با فتوای ایشان برگردیم به اینکه جنس ایرانی بخریم، موسیقی ایرانی گوش کنیم و آن هویت ایرانی را نگاه داریم، از گوش گربه ایران گرفته تا دم گربه. وقتی تلویزیون تار را نشان نمی‌دهد، پس ملت می‌روند دنبال گیتار. من شخصا اعتقاد دارم که پیام مقام معظم رهبری یک بُعدش اینجاست، در موسیقی ملی. هنوز وقتی سرود ملی خوانده می‌شود، ایرانی در آمریکا اشک در چشمانش جمع می‌شود. جوان ایرانی با همه بدی‌ها که راجع به هویت ملی گفته شد هنوز جوان ایرانی است.
در جنگ نشان داده شد که همان جوان مطرب و رقاص هنوز جانش برای ایران در می‌آید. اگر دوباره جنگ بشود دوباره همین جوان می‌آید در صحنه. شما ببینید نوروز برای ما و سرزمین ایران چقدر آیین بزرگی است. حالا بروید ببینید چرا عید نوروز باید در تاجیکستان و ازبکستان به آن خوبی و شادی برگزار بشود اما در ایران نه؟ خب ما هم باید از ظرفیت‌های بالای کشورمان استفاده کرده و جشن‌های ویژه برگزار کنیم،آن وقت یک نفر هم در عید به ارمنستان و آذربایجان، گرجستان، ترکیه نمی‌رود. دیگر ارز از کشور خارج نمی‌شود. ما خودمان آن‌قدر در همین دانشگاه تهران با همکلاسی‌های دخترمان ارتباط مثبتی داشتیم، شوخی می‌کردیم،توی نوشابه‌های هم نمک می‌ریختیم اما هیچ‌وقت اینطور نشد که دستمان به‌دست هم بخورد. حرمت‌ها نگه داشته می‌شد. اما الان که مثلا محدودیت‌ها را زیاد کرده‌ایم باید ببینیم وضعیت‌مان هم بهتر شده است یا نه؟


 نگاه جوانان به دین چگونه است؟

من شخصا جوان غیردینی در ایران نمی‌بینم. حتی آنهایی که خودشان هم می‌گویند ما بی‌دینیم هم تحت‌تأثیر دین قرار دارند. نظر کلاید برک این است که می‌گوید ما چه موافق جهت جامعه باشیم چه مخالف، تحت‌تأثیر جامعه هستیم. ولی خب عده‌ای هر چیزی را چون از نگاه خودشان می‌بینند هر اتفاقی به غیر از آن را بی‌دینی تلقی می‌کنند. همین عده نگاه‌شان باید مطابق با نگاه  مقام معظم رهبری شود. رهبری چندبار به همین عده گفتند که بروید زبان خارجی یاد بگیرید. فلسفه مطالعه کنید. دانشتان را ببرید بالا و بعد بیایید بالای منبر. دیگر جوان امروز حرف کسی را که اینجوری نباشد قبول نمی‌کند.
من می‌گویم خیلی آرام آرام و نه با شتاب شروع کنیم به نقد سازنده. همه باید حرف بزنند. وقتی جوانی در خانه راحت باشد، یعنی خانواده راحت است. البته باید به اشتغال، به ازدواج و نیازهایش پرداخت. آقایان در مجلس آن‌قدر تشنج ایجاد نکنند. جوان فکر می‌کند نماینده‌ها به جای بررسی مسائل جامعه به فکر حال خودشان هستند. وزرا بیایند جواب بدهند که چرا وقتی این قول را دادند، عمل نکردند یا اینکه چرا باید از برچسب‌زدن نام ایران روی کالا بترسند؟  همچنین تلویزیون هم با برنامه هایش باید به سوالات مردم در زمینه‌های مختلف هنر، موسیقی و ... پاسخ دهد تا جوانان ببینند که به سوالات‌شان جواب داده می‌شود. امروز یک جوان اگر می‌خواهد به پول برسد برای این نیست که از زیر دین پدرش خارج شود.
تمام هدفش رسیدن به امیالی است که هم‌اکنون نمی‌تواند به آنها دست پیدا کند. می‌خواهد یک کفش مارک‌دار بخرد تا شکاف طبقاتی را کمتر احساس کند. وقتی پدر نمی‌تواند پول در اختیارش بگذارد جوان می‌رود دنبال پول، از هر راهی. ما نباید ضد‌ارزش‌ها را تبدیل به ارزش کنیم. عدالتی که امروز از آن دم می‌زنند در قدیم خیلی بیشتر اجرا می‎شد تا الان. امروز جامعه معدن تبعیض و اختلاف طبقاتی‌های فاحش شده است. من به‌عنوان یک پیرمرد وقتی یک ماشین میلیاردی را زیر پای یک نفر می‌بینم ناراحت می‌شوم، وای به حال یک جوان. پس این مسائل باید درمان شود تا نسل‌مان نسل واقعی و دلسوز برای ما باشد نه نسلی علیه ما.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید