معتمدنژاد، نشانه یک گریز بود!
دکتر کاظم معتمدنژاد، پدر علوم ارتباطات در 14آذرماه1392 به دیار باقی شتافت. به مناسبت دوازدهمین سالگرد درگذشت این استاد فقید، عباس اسدی، استاد روزنامهنگاری دانشگاه علامه طباطبایی یادداشتی نوشته است که متن کامل آن را میخوانید:
معتمدنژاد نشانه یک گریز بود، گریز از قدرت، گریز از ایدئولوژیهای رنگوارنگ، گریز از گودنشینی ذهنی متفکر پیرامونی، گریز از ماندن در پیله امن عقاید کهنه، گریز از ذهنیتهای رعیتمآب، گریز از آنانی که با عقایدشان ژرف نمیزیند.
معتمدنژاد نشانه یک گریز بود، گریز از ذهنهای پینهبسته، گریز از آنانی که «جرأت اندیشه» و «شهامت شک» و «همت یقین» نداشتند، گریز از آنانی که دوست داشتند تراوشات ذهن علیلشان حجت باشد و بر کرسی حکم بنشیند.
معتمدنژاد نشانه یک گریز بود، گریز از آنانی که علم را در تکهای نان گم کردند، گریز از آدمیانی که از بام کلمات سقوط کردند و اگر هم برخاستند، کلمات نارس به دیگران تعارف کردند. معتمدنژاد نشانه یک گریز بود، گریز از آنانی که با افکار کپکزده سدی در برابر شکفتن استعدادها شدند، گریز از آنانی که بهجای آنکه پل باشند دیوار شدند، گریز از آنانی که همیشه دوست داشتند برنده باشند غافل از اینکه بردن همیشه به معنی پیروزی نیست. معتمدنژاد نشانه یک گریز بود، گریز از بتسازی و بتبازی، گریز از اسارت اسطوره و بت، گریز از جامعه علمی واپسمانده و تنپرور که مشتاق اسطورهسازی است، گریز از افسونشدگانی که نشان ندادند از کدامین راه باید رفت؟ معتمدنژاد نشانه یک گریز بود، گریز از آنانی که با غلو و تملق اندیشهها را بیوزن کردند، گریز از آنانی که خاطرهگویی کردند خاطراتی اما نداشتند، گریز از آنانی که در سایه نام او پناه گرفتند ولی برای خود نانی جستند، گریز از نگاههای شعبدهبازانی که آسمان ارتباطات را به ریسمان روابط گره زدند، گریز از آنانی که از در پشتی وارد دنیای ارتباطات شدند و برای درخشیدن خود، غیرخود را خاموش کردند. معتمدنژاد نشانه یک گریز بود، گریز از آنانی که کبریای خود را در کبر و ریا جستند و به عشق ریاست، ارتباطات را بیآینده کردند، گریز از آنانی که درباره ارتباطات اظهار فضل کردند اما معجزهای از خود هویدا نکردند، گریز از آنانی که خواستند برای باغ ارتباطات پدری کنند، اما بر آن موج حریق رها کردند و بر جبین سوخته آن شیار انداختند و روی برگهای سوختهاش برای خود مجسمههایی دروغین تراشیدند. معتمدنژاد نشانه یک گریز بود؛ گریز از «هابرلاس»های ارتباطی، گریز از نگهبانان اصول مندرس روزنامهنگاری، گریز از زبان دراز گذار که جهانبینی منقضی هویدا میکرد، گریز از چشمان جغد که هنوز بر لاشه پوسیده جزوات عهد بوق
دل خوش کرده و همچنان از عکس جزامیهای بشاگرد تغذیه میکند و گریز از آنانی که خود را در برابر روشهای نو، در پشت بناهای یادبود، پنهان کردند. آری! معتمدنژاد نشانه یک گریز بود، اما بلندپرواز بود. در غم رهایی ارتباطات از روابط بود. ولی دریغا آن سنگی که او زمانی با کمال حسننیت از کوه پربرف ارتباطات غلتاند و
در سراشیبی روزگار تبدیل به بهمنی عظیم شد، ولی در آتش روابط و رانت ذوب شد!... و امروز باغ ارتباطات را برگی نیست!