• سه شنبه 11 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 21 شوال 1445
  • 2024 Apr 30
چهار شنبه 25 بهمن 1402
کد مطلب : 218241
+
-

تصویر سعید آقاخانی به بخش مهمی از سینمای دهه90 تبدیل شده است

راه بود، خم شد، دل بود، خون شد

راه بود، خم شد، دل بود، خون شد

علیرضا محمودی

«مردی با بیل مادرزنش را کشت.» نخستین تصویری که از سعید‌آقاخانی به یاد دارم، تصویر جوانی است که برای اجرای اخبار روبه‌روی دوربین نشسته و قصد دارد خبر قتل زنی توسط دامادش را بخواند. او درگیر طرح توطئه داماد برای خلاصی از دست مادرزن می‌شود.« عجب خبری. مردی با بیل مادرزنش را کشت.»
گیر افتادن بین واقعیت و تمناهای درونی. بین گیر‌های شخصی و گرفتاری‌های عمومی. ماندن بین زندان شهر و زندان تن. بین آن‌چیزی که هستی و آن‌چیزی که می‌خواهی، اینها با تصویر سعید آقا‌خانی در بین آن همه جوان که در طلیعه دهه70 با ساعت‌خوش وارد جهان ما شدند یک‌طوری در ذهن من ماند تا امروز. وقتی او در جشنواره فیلم‌فجر بازیگر فیلم جواد عزتی شده و مشغول تداوم ساخت فصل دیگری از نون.خ است. او هنوز ادامه می‌دهد.
در میان تولیدات انبوه سریال‌های مناسبتی تلویزیون سعیدآقا‌خانی پای ثابت همه مدیریت‌ها بوده. سروش صحت و رضا عطاران و مهران مدیری، هم‌دوره‌هایی او یا کار کردن با تلویزیون را برای همیشه رها کردند یا با شل و سفت و کج‌دار و مریز مسئولی ساختند و با مدیر دیگر کنار نیامدند اما آقا‌خانی در سایه همکاری با تهیه‌کنندگان صاحب‌جایگاهی در سازمان چون ایرج محمدی و مهدی فرجی به‌عنوان یک حرفه‌ای که کار را درمی‌آورد، محبوب مدیریت‌های دهه90 سازمان شد. سازمانی که هرچه از پایان قرن گذشت در ساخت سریال‌های فراگیر کارش به ‌سختی خورد. آقاخانی که در ساخت سریال‌های دوران‌ساز رضا عطاران در دهه80 نقش مهمی داشت(از استفاده از نامش برای عنوان نویسنده تا بازیگر ثابت نقش جوان‌های عاشق‌پیشه) با ساخت 2سریال مناسبتی خوش‌نشین‌ها و زن‌بابا توانست خود را از سایه عطاران که در همه‌‌چیز آثارش حضوری پررنگ دارد، بیرون بیاید. دهه90 برای آقا‌خانی دوران شکل گرفتن پرسونایی سینمایی بود که از همان خبر عجیب در ساعت‌خوش می‌آمد: « مردی با بیل مادرزنش را کشت.»
3فیلم شاخص سعید آقاخانی به‌عنوان بازیگر در دهه90 هر سه درباره مردان میانسالی است که درون پرآشوب خود را برابر یک خواسته بیرونی باید آرام کنند. باید از بندوبست‌های اتهام قتل(خداحافظی طولانی)، همسر سابق همسر(بنفشه آفریقایی) و خانواده ازهم‌گسیخته (خون شد) رها شود تا بتواند رهایی را به‌خودش که از زندان و زندگی سابق رهاشده برگرداند. آقاخانی در دهه پرافت‌وخیز90 نماینده چنین مردانی شد. همزمان با دورانی که زنان و مسائل زنانه در آن حرف اول را می‌زند، با چهره‌ای که چل‌چلی مناسبی را تجربه نمی‌کند، باید تند و تلخ برای تتمه زندگی که زیاد نیست و شروشورش سرآمد شده تصمیم بگیرد.
اصغرعبداللهی در فیلمنامه خداحافظی طولانی و مسعود کیمیایی در خون شد ابتدای داستان این مرد را خلاصی از حبس گذاشته بودند و مونا زندی اول داستانش را سرخوشی زندگی بی‌دردسری در یک شهرستان اما انگار دهه چهارم زندگی مردان باید در آتش بگذرد. آتشی از درون که پایان قدرت و آغاز سقوط حرف اول زبانه‌هایش است. او از بازیگری که در ساعت‌خوش با نادر سلیمانی زیرآواز می‌زد و در پوستر پر کله کلید ازدواج مردم را به خوشی با یادآوری ساعت خوش فرامی‌خواند، فرسنگ‌ها فاصله داشت. اتفاقاتی که روی آن صورت نقش انداخته بود او را به بهترین انتخاب برای نمایندگی دورانی تبدیل کرد که مرد بودن سخت‌ترین شکل نمایشی جهان است. در فیلم‌های کمدی این سال‌ها رضا عطاران با نهنگ عنبر و خوابم‌میاد و مصادره در حال دلبری است.
 نسخه تازه‌ای از جوان‌اولی که بی‌خیالی را با تلخی ترویج می‌کند. هم‌نسل او اما انگار در تله افتاده. اگر تصمیم نگیرد بازنده است و اگر برنده شود چیز بزرگی به‌دست نیاورده و این همه زندگی است. در قسم تنابنده و در لامپ صد که خودش ساخت و رحمان1400 چه آنها که نفروختند و چه آنها که اکران را به نام خود کردند، آقا‌خانی همان مردی بود که با تعجب به متن خبر نگاه می‌کرد و می‌خواند:« مردی با بیل مادر زنش را کشت.»
حالا که این نوشته را می‌خوانید سعید آقاخانی در حوالی تهران یا یکی از شهرهای ایران گروهی از بازیگران شلوار جافی‌پوش را هدایت می‌کند تا دومین سریال چندفصلی تلویزیون بعد از پایتخت را به آنتن رمضان و نوروز برساند. بازسازی مرد خانواده دور از مرکز با نورالدین خانزاده و اهل‌بیتش اگر چه با افت‌وخیز فراوان جلو می‌رود اما تنها دستاورد نمایشی غیرالف ویژه تلویزیون است. در چندسالی است که سازمان در سریال‌سازی‌ به سرانجام چند سال قبل نمی‌رسد. آقاخانی و گروه نون‌.خ اگرچه به اندازه موفقیت‌های دهه80 نمی‌توانند جولان بدهند و اگرچه شوخی‌نوشتن و شوخی‌کردن و شوخی‌ساختن برای مخاطب ایرانی روزبه‌روز به‌کار سخت‌تری تبدیل می‌شود، اما سعیدآقاخانی انگار قول‌وقراری با خود دارد که بتواند خط ارتباطش را با خطه‌ای که از آن آمده حفظ کند. تداوم نون.خ برای یک جوان بیجاری شاید فراتر از مشغول بودن در شغلی باشد.
چهره جوانان ساعت‌خوش در دهه70 را به‌خاطر بیاورید. ارژنگ امیرفضلی، یوسف صیادی، امیر غفارمنش، نصر‌الله رادش، رضا عطاران، رامین ناصرنصیر، رضا شفیعی‌جم. آنها همه 50سال را رد کرده‌اند. آنها طراوت دورانی بودند. دورانی که روال عادی برنامه چیز دیگری بود. مردی روبه‌روی دوربین می‌نشست و با تعجب می‌خواند: «مردی با بیل مادر زنش را کشت.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید