
تعطیلی کابل در بازار تهران!
درباره بازار امینالسلطان که با رفتن افغانستانیها، این روزها رونق چندانی ندارد

فاطمه عسگرینیا-روزنامهنگار
بازار امینالسلطان یکی از بازارهای تهران است که از 40سال گذشته تا به امروز بهعنوان بازار اقتصادی مهاجرین افغانستانی در ایران شناخته میشود؛ جایی که به واسطه حضور انبوه این مهاجرین در آن همواره بهعنوان کابل ایران هم از آن یاد میشده اما این بازار از روزی که طرح اخراج مهاجرین غیرقانونی افغانستان در ایران کلید خورد دیگر رونق گذشته را ندارد. کاهش مراجعه افغانستانیها به بازار باعث شده تا کسبه بهخصوص کسبه افغانستانی قرارداد ملکهای تجاری اجارهای خود را با مالکان فسخ کنند. ارزفروشان مستقر در ابتدای بازار هم دیگر کسبوکارشان از رونق افتاده است. سری به این بازار زدیم تا حال و هوای این روزهای آن را روایت کنیم.
ارزفروشان افغان پَر
از ازدحام و شلوغی مقابل بازار خبری نیست. برخلاف گذشته که ارزفروشان پول افغانی مانند سیاهلشکری همیشه در ابتدای بازار برای تبدیل کردن ارز مهاجرین افغان صف میکشیدند حالا تعدادشان به اندازه انگشتان یک دست هم نمیرسد. هوا گرم است و همین باعث شده که هر کدامشان سایهای را انتخاب کنند و به انتظار مشتری دست هر رهگذری را نگاه کنند. میگویند در یک ماه اخیر کاسبی خوبی نداشتیم:« قبلا، هم افغانستانیهایی که تازه از افغانستان میآمدند مشتریمان بودند و هم مهاجرینی که سالهای گذشته از ایران به کشورهای اروپایی رفته بودند و به محض رسیدن به تهران برای تبدیلکردن، دلار، پوند و پول افغان به اینجا میآمدند اما این روزها بازار کساد است؛ ما هم باید تا شهریور برویم.» ارزش هر افغانی هم حسابی در ایران پایین آمده است.
نخودشور بزن به یاد کابل
کمی آنسوتر بساط نخودشورفروشان و سوپ افغانفروشان است. وحید که نخودشور میفروشد میگوید: از وقتی بچهای 01 ساله بوده بساطش را ابتدای بازار امینالسلطان پهن کرده و حالا که برای خودش جوانی خوش قد و قامت شده حسابی در کارش خبره است:«حالا که ما در کارمان خبره شدیم مشتری نیست. اشکالی ندارد روزیرسان خداست!» لبخندی میزند. دندانهای کامپوزیت سفیدش نمایان میشود:«نخودشور از آن غذاهای باب دل افغانهاست که خیلیها فقط برای خوردن آن به این منطقه میآمدند. از یک ماه گذشته تا امروز هر روز صبح 2 دستگاه اتوبوس دور میدان مولوی مستقر بود و مهاجرین غیرقانونی و بدون مدرک را جمعآوری میکردند.» متولد ایران است. برای زندگی بیدردسر در ایران برای خودش قانونهای نانوشته دارد:« همیشه تلاش کردم سرم به کار خودم باشد، رعایت کردم و حالا ماندگارم.»
اینجا هم وطن ماست
یکی ازکسبه افغان که از عمر مهاجرتشان به ایران حدود 04سال میگذرد و فروشنده لباسهای سنتی زنانه افغانستان است، میگوید:« 04سال در این کشور کار کردم. تولیدی کفش و لباس زنانه دارم. 3 فرزندم در ایران بهدنیا آمدند، بزرگ شدند و تحصیلات عالیه دارند. من ایران را وطن خودم میدانم هرچند مطمئنم با خروج افغانستانیها کار و کسبمان بیرونق و کم میشود اما امیدوارم راهی برای ماندن مهاجرین و ساماندهی آنها پیدا شود.» او امیدوار است به تصویب لایحه سازمان ملی مهاجرت:«این لایحه باید سالهای گذشته تصویب میشد تا من کارآفرین افغانستانی مجبور نمیشدم تمام دارایی خود را به نام دیگری به ثبت برسانم.»
این بیرونقی بازار را به جان میخریم
کسبه ایرانی بازار امینالسلطان هم این روزها کسبوکار پر رونقی ندارند. حاج عباس میگوید بازار کساد است کساد:« با اینکه بازار کساد است و در یکماه گذشته سرجمع01پیراهن مردانه بیشتر فروش نداشتم اما ترجیح میدهم این روند ادامه پیدا کند. ما مخالف حضور مهاجرین افغانستانی نیستیم اما مخالف ورود بیحساب و کتابشان به ایران هستیم. ایران امروز با چالشهای حیاتی بزرگی مانند بیآبی و بیبرقی روبهروست. من بهعنوان یک ایرانی وظیفه خودم میدانم رعایت کنم و چراغهای اضافه مغازه را خاموش کنم اما سری به مغازههای افغانستانی بزنید و حجم انرژیای را که مصرف میکنند ببینید! »سری تکان میدهد و میگوید: از کودکی همراه پدرم در این مغازه بودم؛ از سالی که حضور افغانستانیها روزبهروز در ایران بیشتر شد اجاره واحدهای تجاری این بازار هم از طرف مالکان افزایش پیدا کرد و این فشار زیادی به کسبه ایرانی وارد میکند. از انتهای بازار خارج میشوم پیادهراه هم حسابی خلوت است و دیگر از آن همهمه مردم چمدان بهدست با لباسهای سنتی افغانستانی خبری نیست!
برویم مملکتمان را بسازیم
بوی تند نخودشور را پشتسر میگذارم و راهی بازار سرپوشیده امینالسلطان میشوم. زوج جوانی چند قدم جلوتر با چند پتوی گلبافت و خردهخریدهای دیگر میروند کنار یک چمدانفروشی میایستند. گویا از برگشت به افغانستان خوشحالند:« تا شهریور باید خاک ایران را ترک کنیم. میرویم که کشور خودمان را بسازیم، تا کی میخواهیم در کشور غریب زندگی کنیم، مهمانی بس است دیگر!» نه خشمی دارند از ایرانیها و نه نگران برگشت به افغانستان هستند؛ مخصوصا زن جوان:« من ایران را دوست دارم اما باید قبول کنیم که رفتنی باید برود. امیدواریم ذوقمان برای برگشت به وطن کور نشود. ما خاکمان را دوست داریم
و میخواهیم بچههایمان در وطن خودشان بزرگ شوند.»