• پنج شنبه 2 مرداد 1404
  • الْخَمِيس 28 محرم 1447
  • 2025 Jul 24
چهار شنبه 1 مرداد 1404
کد مطلب : 259705
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/nrZgl
+
-

شهادت 3 روز پس از نامزدی

پاي صحبت‌هاي مادر و همسر شهید میلاد نماینده که در حمله تروریستی به ساختمان بسیج مستضعفین آسمانی شد

گزارش
شهادت 3 روز پس از نامزدی

سیده کلثوم موسوی-روزنامه‌نگار

در دوم تیرماه ۱۴۰۴ در حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به ساختمان بسیج مستضعفین در انتهای خیابان پیروزی تهران، جوانی ۲۹ ساله به نام میلاد نماینده به شهادت رسید؛ در حالي كه تنها 3 روز از مراسم نامزدي‌اش با مربی ۲۵ ساله پیش‌دبستانی، گذشته بود. در اين گزارش بتول سادات‌حسینی، مادر شهید و فاطمه حافظی ، همسر شهيد از شخصيت و زندگي میلاد نماینده مي‌گويند.

انفجار ظهر تیرماه؛ شروع بی‌خبری، آغاز انتظار
 بتول سادات‌حسینی، مادر شهيد، روايت را از روز پنجشنبه بیست و نهم خرداد آغاز مي‌كند: «میلاد باید ساعت ۱۲ ظهر به خانه می‌آمد، اما به دلیل تراكم کار، در محل خدمتش مانده بود. تماس گرفتیم و به او یادآوری کردیم که امروز، بله‌برون است. بالاخره ساعت ۴ عصر رسید خانه. سریع دوش گرفت، آماده شد و رفتیم.
 صیغه عقد خوانده شد و همان شب، مجددا به محل کارش بازگشت. جمعه صبح با همسرش به نماز جمعه رفتند.» اما روز دوشنبه، دوم تیر، دیگر خبری از میلاد نشد. مادر در ادامه مي‌گويد: «تماس‌هایمان بی‌پاسخ ماند. ساعتی بعد، همکارانش خبر دادند که ساختمان «بسیج مستضعفین» مورد حمله رژیم صهیونیستی قرار گرفته و میلاد هم جزو شهداست.» فاطمه حافظي روز حادثه را چنين روایت می‌کند: «با اینکه فاصله زیادی داشتیم، صدای انفجار را شنیدم. دیدم ميلاد آنلاین نیست، بيشتر نگران شدم. در خبرها آمده بود که ساختمان بسیج هدف حمله اسرائیل قرار گرفته... دلشوره داشتم. شب را با دعا و توسل گذراندم. فردای آن روز به حرم حضرت عبدالعظیم رفتم تا شب سوم محرم که تماس گرفتند و گفتند منتظر خبر هستند. خودم را رساندم خانه‌شان... گفتند میلاد شهید شده.»

رازهایی که بعد از شهادتش آشكار شد
میلاد هر سال در ایام محرم، هیئت می‌رفت، اما امسال با شهادتش هیئت به خانه آنها آمد.
 دوستانش از شهرهای دور و نزدیک آمدند، روضه خواندند، عزاداری کردند، اما همه ‌آنها  نگاه‌هایشان به جای خالی‌ میلاد بود. غم و اندوه دوستان مضاعف شد وقتي شنيدند كه پيكر ميلاد هنوز شناسايي نشده است. بتول سادات‌حسینی، مادر شهید در باره پاره تنش با بغض و اندوه می‌گوید: «میلاد نذر کرده بود کسانی را که تا کنون به کربلا نرفته‌اند، با خود به زیارت ببرد. سال قبل چند نفر را با ماشین خودش به کربلا برد. ما هیچ‌گاه از نيكوكاري او باخبر نبودیم. نمی‌دانستیم عضو گروه جهادی شهید ابراهیم هادی است و حضور فعال در گروه دارد. پس از شهادتش، یکی از دوستانش برای ما تعریف کرد که میلاد سال‌ها در آن گروه فعالیت می‌کرده، بی‌‌سروصدا و مستمر. او برایمان فقط یک پسر نبود، یک امید بود، مردی جهادی، بی‌صدا، پرکار و مؤمن که حتی خانواده‌اش هم از بزرگی کارهایش باخبر نبودند.»

نجابتش دل مرا برد در همان دیدار اول
فاطمه از اولین دیدارش با ميلاد چنین تعريف مي‌كند: «تقید، اخلاق، ولایت‌مداری و خانواده‌دوستی برایم مهم بود. از همان برخورد اول، نجابتش دلم را برد. با هر بار صحبت مطمئن‌تر می‌شدم که او همان کسی‌ است که همیشه منتظرش بودم.» نخستین تماس مادر میلاد برای خواستگاری در ۲۴ فروردین بود. با گذشت چند جلسه، فاطمه به پاسخ مثبت مطمئن شد: «میلاد در خیلی از جنبه‌ها از من جلوتر بود؛ هم در بینش، هم در نگاه به زندگی.»

زندگی مشتركمان با نماز آغاز شد
مراسم بله‌برون به‌خاطر وضعیت جنگی، عصر تا اذان مغرب برگزار شد. فاطمه می‌گوید: «بعد از محرم شدن، پیشنهاد دادند نماز جماعت دو نفره بخوانیم. آن لحظه برایم خیلی خاص بود. روز بعد با هم رفتیم نمازجمعه.» میلاد در همان مدت کوتاه با رفتار مؤدبانه‌اش دل خانواده‌ فاطمه را به‌دست آورده بود: «باوقار، مهربان، محترم... آن‌قدر با احترام رفتار می‌کرد که گویی سال‌هاست همدیگر را می‌شناسیم.» 

هنوز منتظريم
فاطمه با احترام می‌گوید: « خانواده شهید برای شناسایی پیکری که گفته بودند امکان دارد میلاد باشد رفتند و آزمایش دی ان ای دادند اما جواب منفی شد. هنوز هم نشانی از پیکرش نداریم. من و خانواده‌اش فقط منتظریم. با اینکه هنوز خبری نداریم، خانواده‌اش با صبوری و عزت از مهمان‌هایی که برای عرض تعزیت و تسلیت می‌آیند پذیرایی می‌کنند. ما به شهادتش افتخار می‌کنیم، اما دلتنگی با افتخار آرام نمی‌گیرد. من هم افتخار می‌کنم همسر شهیدم... اما هر شب، وقتی نگاه می‌کنم و مي‌بينم نیست، دلم تکه‌تکه می‌شود. هنوز هم منتظرم... حتی اگر فقط یک نشانه بیاید، دلم آرام می‌گیرد.»


 

این خبر را به اشتراک بگذارید