گاهی که بر دیوار مجتمعی چندطبقه، کوه و دشت میکشد، یاد آبادیشان در جایی دور از آذربایجان شرقی میافتد: «خوش اُ گونلَر که داغلارباشی داغچیلار گدَر...» آنجا، کشتکار بود و چوبدار چارپایان که به قول شاعر معروف «سر سوزن ذوقی» هم به نقش و نگار کشیدن داشت. قلممویی را داخل قوطی غرشده که از رنگ سبزخزهای پر است، فرو میبرد. رنگ قوطی غرشده را کمی پیشتر از ترکیب
به اندازه رنگهای قرمز، آبی و سبز پایه ساخته است: «از سر همان یه ذره ذوق بود که 13سالگی تا پایم به تهران باز شد وردست نقاشهای پلاکاردکش یا همان اعلان فیلمهای سینمایی شدم... چندسالی در کارگاه شقاقی حوالی ساختمان آلومینیوم چهره بازیگران نقش 2 و 3 فیلمهای سینمایی را میکشیدم... کار سختی بود. باید حواسم را جمع میکردم تا اولا اشتباه نکشم چون رنگ پلاستیک بر پارچه متقال سریع خشک میشد و فرصتی برای جبران نمیگذاشت، دوم اینکه بازیگران پسزمینه یا همان نقشهای2 و 3 نباید از بازیگران اصلی خوشگلتر میشدند! دستم که راه افتاد، از وردستی درآمدم و نقاش چهره بازیگران اصلی فیلم شدم... اگر حین کار فتوشاپ سرخود انجام میدادیم و خوشگلتر میکشیدیمشان شیرینی و انعام هم میگرفتیم.» برای هر فیلمسینمایی حدود 20 تا 25 پلاکارد کشیده میشد که با ظهور بیلبورد و پوسترهای گرافیکی، از سردر سالنهای سینمایی پایین کشیده شدند.
پلاکارد سینما و فتوشاپ سرخود
در همینه زمینه :
تماشای گزارش