من 200 فرزند دارم
گفتوگوي همشهري با معلم شهركردي كه ماشينش را براي حل مشكل مالي دانشآموزش فروخت
فهیمه طباطبایی- روزنامهنگار
در میان خبرهای نه چندان خوشی که از مدیریت مدارس دولتی بیرون میآید، مانند کاری که 2 مدیر مدرسه در تهران و مشهد در یکماه اخیر انجام دادهاند و والدین را مجبور به نظافت کلاسها به جای کمک مالی به مدرسه کردهاند، خبر کمک مالی بزرگ «معصومه عباسیان» مدیر مدرسه شاهد به دانشآموزش، مثل یک بارقه پرنور و امید در فضای جامعه بود؛ خبر خوبی که هنوز در فضای مجازی دست بهدست میچرخد و نشان میدهد که میشود مدرسه مرجع و پناه کودکان و نوجوانان باشد.
داستان از این قرار است که خانم عباسیان، 2 سال و نیم پیش ماشینش را برای حل مشکل خانوادگی یک دانشآموز فروخته؛ درحالیکه فقط دانشآموز و خانوادهاش و همسر خانم عباسیان از این ماجرا اطلاع داشتند. اما طی اتفاقاتی این ماجرا در روزهای گذشته، رسانهای میشود و خانم عباسیان هم از آن ناراحت است. با او در اینباره و روش مدیریت مدرسه در سالهای اخیر که درگیر مشکلات اقتصادی و آسیبهای متعدد اجتماعی دانشآموزان هستند، صحبت کردهایم که در ادامه میخوانید:
خانم عباسیان، حقوق معلمان نسبت به سایر کارکنان پایینتر است و بالطبع شرایط اقتصادی سختتری را هم تجربه میکنند. بعد خبر میرسد که مدیر مدرسهای در شهرکرد ماشینش را فروخته تا به زخم زندگی یک دانشآموز بزند؛ چرا چنین تصمیمی گرفتید، آن هم در این شرایط تورم و فشار اقتصادی که قطعا روی قشر فرهنگیان بیشتر سنگینی میکند؟
من خیلی دوست ندارم درباره این ماجرا صحبت کنم، قضیه برای 2 سال و نیم پیش است که متأسفانه یکی از دانشآموزان فعلی من، وقتی با آن دانشآموز در مورد من و مدرسه صحبت میکرده، این ماجرا را فهمیده و در صفحه مجازیاش نوشته و متأسفانه پخش شده و الان حس بدی دارم چون ممکن است این برداشت شود که من برای خودنمایی این کار را کردهام. آن موقع این تصمیم را باید میگرفتم که زندگی و آشیانه دانشآموزم خراب نشود که گرفتم و تمام شد.
چند سال است که مدیر مدرسه هستید؟
2 سال است که مدیر مدرسه هستم و 20سال قبل هم معاون آموزشی بودم. مدرسه برای من محل کار نیست، یک خانه است. من 2 فرزند در خانه اولم دارم و 200فرزند در خانه دومم. مشکلات این بچهها مشکلات من است، معلم شدیم تا تربیتکننده و پرورشدهنده باشیم و این کار وظیفه من است و کار ویژهای نکردهام.
در سالهای اخیر با مدیران مدرسهای مواجه هستیم که در مسئله مشارکت پولی، در تقابل با خانوادهها قرار گرفتهاند؛ از جداسازی دانشآموزانی که مثلا برای جشنها پول دادهاند با دانشآموزانی که پول پرداخت نکردهاند، تا گرو نگه داشتن کارنامه کسانی که پول نمیدهند و یا برخورد سنگین با دانشآموزانی که موارد انضباطی دارند. اما دانشآموزان شما میگویند که مدرسهشان را دوست دارند و دلشان برای آن تنگ میشود؛ روش مدیریت شما چگونه است که این حس مثبت به مدرسه شکل میگیرد؟
تمام تلاش من این است که با بچهها همراه باشم. وقتی با آنها همراه میشوم، تنشهای ناشی از تفاوت نسل و سن بلوغ کم میشود. واقعیت این است که دانشآموز امروزی با مشکلات روحی و روانی زیادی نسبت به گذشته همراه است. برخی بچهها فرزند طلاق هستند یا در خانوادهای بزرگ شدهاند که دچار بحران اقتصادی است. دانشآموز هر روز با چند نوع استرس و اضطراب به مدرسه میآید و همین مسئله آموزش و تربیت را سخت میکند. ایده من این است که او حداقل باید در چند ساعتی که در مدرسه هست، این تنش و اضطراب را نداشته باشد و تمام ارکان مدرسه را براساس این خواسته تعریف میکنم. همکاران من هم در این زمینه همراه میشوند و خروجی میشود دانشآموزانی که مدرسه را دوست دارند.
کمی مصداقی حرف بزنیم. مثلا الان شما در بحث کمک مالی خانواده به مدرسه، چطور مدیریت میکنید که دانشآموزی که دچار فقر مالی است، اذیت نشود و شما هم بتوانید از پس مخارج مدرسه بر بیایید؟
مدرسه ما شاهد است و میتوانیم طبق قانون کمک مالی از والدین تا سقف 4 میلیون تومان دریافت کنیم. من به شرایط شغلی والدین دانشآموز نگاه میکنم و به اندازه وسع مالیشان از آنها پول میگیریم. دانشآموزانی هم هستند که مبلغی نمیپردازند. تلاش میکنیم مخارج مدرسه را مدیریت کنیم تا به کسی فشار وارد نشود. مثلا ممکن است والدینی بیشتر کمک کنند و یا برخی هزینهها را با تامین آن وسیله از بین خودمان سرشکن کنیم.
در بحث آسیبهای متعددی که دانشآموز امروزی به واسطه طلاق والدین یا سایر آسیبهای اجتماعی دیگر میبیند، چطور مدیریت میکنید تا دانشآموز برای حل مشکلش، مدرسه را بهعنوان مرجع انتخاب کند نه گروه دوستی یا فضای مجازی که بیشتر از حل مسئله، میتواند آسیبزننده باشد؟
متأسفانه در این سالها به واسطه آسیبهای متعددی که بچهها دیدهاند، اقدام بهخودکشی یا فکر کردن به آن را در میان برخی از دانشآموزان داریم. من بهعنوان مدیر مدرسه، دائم با این بچهها درباره مسائلشان صحبت میکنم و رصد روزانه و حتی ساعتی دارم. تلاش میکنیم که اول مشکل دانشآموز را حل کنیم و درس را در اولویت بعدی قرار دهیم. 2 سال پیش، مدیر متوسطه اول یک مدرسه به من زنگ زد و گفت فلانی قرار است بیاید مدرسه شما برای ثبتنام، قبول نکن چون بهشدت نامنظم است و از 10روز یک روز به مدرسه میآید و کلاس را بههم میریزد. من دانشآموز را ثبتنام کردم و ساعتها با او مشاوره و صحبت میکردیم. الان او منظمترین و درسخوانترین شاگرد مدرسه است و کمترین غیبت را دارد. یا دانشآموزی که اقدام بهخودکشی کرده بود را تحت پوشش قرار دادیم و به او میگویم دوست دارم هر شب به من پیام بدهی که حالت چطور است. او شبها پیام میدهد و میگوید که حس بهتری نسبت به قبل دارد. برای ما حال دانشآموز نسبت به درس در اولویت است.
دانشآموز وقتی به شما میرسد که مسیری طولانی یعنی حدود 9سال را سپری کرده و در 3 سال باقیمانده، ذهنش معطوف آمادگی برای کنکور و دانشگاه است. بسیاری از بچهها به دلایلی که در بالا دربارهاش حرف زدیم، در این ماراتن از دور خارج میشوند. اما ظاهرا شما فضای مدرسه را برای این دسته از بچهها برای درس خواندن در ساعات غیراداری آماده کردهاید، درست است؟
بله! در فصل امتحانات نهایی و کنکور ما تلاش کردیم که اردوی درسی در مدرسه برگزار کنیم تا دانشآموزانی که درسشان ضعیفتر است یا از برنامه درسی عقب ماندهاند و شرایط درس خواندن مطلوب در خانه را ندارند، در مدرسه بمانند و تا 10شب درس بخوانند. 40نفری میشوند که در قرائتخانه مدرسه میمانند و درس میخوانند. خودم هم بعد از یک استراحت کوتاه به مدرسه برمیگردم تا کنارشان باشم. اغلب هم این فضا را دوست دارند و ترجیح میدهند در مدرسه بمانند. یک خوراکی ساده و چای هم آماده میکنیم که بچهها تغذیه داشته باشند.
همسر و فرزندانتان از این قضیه که شما وقت بیشتری را در مدرسه صرف میکنید، شاکی نیستند؟
نه! همراهند و میدانند که آینده دانشآموزانم برایم مهم است. همسرم حتی وقتی چیزی در مدرسه خراب میشود، کمک میکند که آن را درست کنم تا هزینه کمتری به اقتصاد مدرسه تحمیل شود.
به غیراز موارد تربیتی، مدرسه شما از نظر آموزشی در چه وضعیتی قرار دارد؟
ببینید وقتی حال دانشآموز با خودش و محیط خوب باشد، خودبهخود درسش هم خوب میشود. ما جزو مدارس خوب شهرکرد هستیم که رتبههای خوب دانشگاهی داریم. من دانشآموزانی دارم که در حال گرفتن دکتری هستند و ما هنوز با هم در ارتباطیم و در مورد مشکلات فردی و خانوادگی با من مشورت میکنند. در واقع مدرسه بعد از فارغ التحصیل شدن این بچهها در ذهنشان بهعنوان یک مرجع امتداد دارد و آنها به هر بهانهای به آن برمیگردند. بسیاری از همکاران من در آموزش و پرورش چنین ویژگیای دارند اما خب در میان آنها، درصدی هم دچار خطا و لغزشهای مدیریتی هستند که فضا را مخدوش نشان میدهد.
بهنظرتان باید به جز مواردی که گفتید، چه کرد که مدرسه به پایگاه اجتماعی که در گذشته داشت، برگردد و دانشآموز به آن به چشم یک دوره اجباری نگاه نکند؟
شناخت بچهها، همراه شدن با آنها و عبور از بلوغ سختی که دارند نخستین قدم است. باید بدانیم این بچهها در حساسترین و ابتداییترین سالهای زندگی که شخصیتشان در حال شکلگیری است، به ما سپرده شدهاند و ما میتوانیم با یک آموزش درست آینده آنها را بسازیم یا با یک برخورد بد، آن را خراب کنیم. مدرسه را اگر خانه خود بدانیم و دانشآموز را فرزند خود، همهچیز خودبهخود درست میشود.
مکث
فرصت حرفزدن به نوجوانان بدهیم
معصومه عباسیان: من فضای راحتی را فراهم کردهام که بچهها حرفها و دغدغههایشان را راحت با من در میان بگذارند؛ برای همین هم زنگهای تفریح و آغاز و پایان مدرسه، در دفتر من همیشه یک دانشآموز برای بیان مسئلهای آمده است که یا شخصی است یا کلاسی. من حرفهایشان را میشنوم و تلاش میکنم که برایشان راهحل پیدا کنم. دانشآموزانی را که در بحران یا مشکل ویژهای گرفتار شدهاند تا زمانی که از آن عبور کنند، دنبال میکنم. مثلا چند روز پیش به یکی از دانشآموزانم گفتم قرار بود به من خبر بدهی که مشکلت چه شد؟ که تعجب کرد و گفت من فکر میکردم که شما مشکل من را فراموش کردهاید و خیلی خوشحال شد که حواسم به او بوده است. میخواهم بگویم که بچههای ما نیاز به توجه و دیده شدن دارند و همین برایشان ارزشمند است و به آنها انرژی میدهد. ممکن است یک دانشآموز با حرف زدن و پیدا کردن راهحل، دیگر سراغ بدترین راه نرود و مسیر زندگیاش عوض شود. به همین دلیل ما باید در مدرسه این فضا را بیشتر از گذشته برای آنها فراهم کنیم و به آنها فرصت حرف زدن بدهیم.