معمولی یا لاکچری؛ عزرائیل همهجا هست!
گلشاد که همخانههایش در یکی از سراهای سالمندان در مرکز شهر به سبب ریزنقشیاش «گلشاد نقلی» صدایش میکنند، روزگاری در خانهای دراندردشت در شمالشهر که حاجرسول (همسرش) بعد از 62سال زندگی مشترک برایش به ارث گذاشته بود، برو و بیایی داشت. از آن روز که 3دختر و 2پسرش زیر پایش نشستند برای فروش خانه، سر از این سرا درآورد؛ الان نزدیک به 7سال است. اوایل با پرستاران و کادر درمانگر تنگخلقی میکرد. کمی که گذشت نزهتخانم گره از زبان و اخلاقش باز کرد. حالا تقدیرش را پذیرفته و هر صبح گیسهای سفید و کمپشتش را سفت میبافد و درحالیکه زیر لب ترانه قدیمی موردعلاقهاش را میخواند «نه آفتابی، نه مهتابی... نه ابری، نه مشتاقی...» جمله آخرش را به حالتی در گوشی چنین میگوید: «اینجاییم تا منتظر حضرت عزرائیل باشیم... ننهجان؛ دروغ چرا... سرای معمولی و لاکچری ندارد... هوای هر دویشان آدم را از غربت و غم خفه میکند.»