• دو شنبه 28 آبان 1403
  • الإثْنَيْن 16 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 18
دو شنبه 28 آبان 1403
کد مطلب : 240720
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/JZvWJ
+
-

بنویس بلوچ، بخوان ایرانی

درباره تسهیلگران اجتماعی که زبان فارسی را به کودکان بلوچ آموزش می‌دهند

زندگی
بنویس بلوچ، بخوان ایرانی

سحر جعفریان‌عصر- ‌روزنامه نگار

روزی که آسیه، عابده، هاجر، ماریه، پریسا و باقی دختران در دوردست روستاهایی از تاجمیر و کلاته خراسان جنوبی تا گازگز و سیدبار سیستان و بلوچستان ناگزیر بودند به جای مشق کردن الفبای درس، چله به دار قالی یا سوزن به تار پارچه بزنند، مینا کامران و جمعی از دوستان تسهیلگر اجتماعی‌اش در پایتخت تصمیم گرفتند آن عزمی را که به برآوردن آرزوهای کوچک کودکان حاشیه‌نشین تهران داشتند برای برکشیدن حسرت‌های ناچیز بچه‌های قد‌ونیم‌قد
 روستانشین، آن هم در مناطقی محروم، جزم کنند؛ افسوس‌هایی مانند مدرسه رفتن و کتاب خواندن که به سبب فقدان امکانات و زیرساخت‌ها از وضعیت ضروری و معمولی به موقعیتی ناممکن رسیده بودند و عجیب‌تر اینکه در برخی از همان روستاهای گوشه شرقی و جنوب‌شرقی کشور پیش‌نیاز سوادآموزی، تعلیم زبان فارسی به دانش‌آموزانی‌ است که فقط زبان به گویش بومی و محلی خود می‌چرخانند و گوش به آن دارند. در این شرایط پای آموزگاران زبان‌فارسی تخصصی به ماجرای تسهیلگری در چنین روستاها و مناطقی باز می‌شود.

از هم‌سفره بودن تا مسئولیت‌اجتماعی
 چندتایی از دستبندهای سوزن‌دوزی گیشو (نام درختچه‌ای به زبان بلوچی)، کلاه‌های شاپو با نوار باریکی از همان هنر دست‌دوخته‌ها و گردنبندهای انارتاک (ویژه شب یلدا) را با دقت بسته‌بندی می‌کند و لبخندی پهن به نشانه «خدا قوت» یا «دست و پنجه‌تان درد نکند» یا شاید «قربان هنرتان» به بی‌بی زکیه و ثریاخانم که مسئول آموزش و کارآفرینی زنان و دختران روستای سیدبار پلان هستند، تحویل می‌دهد. بی‌بی زکیه، حال عجیب مینا کامران را که چند سالی‌ است اهلی غیربومی روستایشان شده، فهمیده: «خو سی چه این جاوَری (حال و احوالی)؟!» و مینا به چشمان میشی او که حولشان را حسابی چین و چروک گرفته، خیره می‌ماند: «بی‌بی‌جان، تو می‌دانی من از کی و کجا چنین مسخ‌تان شده‌ام؟!» دندان‌های نامرتب بی‌بی زکیه با خنده‌ای کم‌جان، پیش نگاه می‌آید: «من تی ندر (من فدایت شوم) از 5 یا 6 سال قبل که یک بُهار با مَردین (همسر) و دوستانت بِشدی اِدا (اینجا)». آن روز از بهار رفته را خوب به‌خاطر دارد؛ فقط قصد سفری متفاوت و همراهی دوستانی را داشت که در کار خیر بودند، اما هم‌سفره‌ شدن و مهمان‌نوازی اهالی جامگ‌پوش و چارقدبه‌سر روستای سیدبار جدگال در چند ده کیلومتری چابهار، مینا را نمک‌گیر کرد. از آن پس، نیاز آن مهمان‌نوازان مهربان به مجموع دغدغه‌های او و احسان مهتدی (همسرش) برای رفع محرومیت‌هایی بر پایه آموزش و فرهنگ علاوه شد.

دختر پی بخت و پسر پای نان
 دغدغه‌هایش را برای ایجاد و توسعه آموزش پایدار در روستای سیدبار و باقی روستاهای همجوار با همفکری دیگر فعالان و تسهیلگران اجتماعی و نیز هم‌افزایی با انجمن‌های مردمی و مؤسسات خیریه سر و سامان داد. برای اینکه چرا آموزش و فرهنگ را سرخط دغدغه‌هایش قرار داده بود، علتی قرص و محکم داشت: «درتعدادی از روستاهای کوچک و دورافتاده شرقی و جنوبی کشور مدرسه‌ای دایر نبود یا اگر کلاسی هم گاهی برگزار می‌شد اتاقکی حصیری یا کپری بود بی‌در و پیکر که معمولا دختران نیز از ورود به آنجا محروم بودند! از این‌رو کمتر کسی با زبان فارسی (زبان رسمی) آشنایی داشت و به الفبای آن سخن می‌‌گفت و می‌شنید. اینها همه یعنی آموزش را باید از صفر شروع می‌کردیم، ولی با کدام زیرساخت؟» پیران و ریش‌سفیدان روستاها را جمع کردند و برایشان مدرسه‌سازی به شیوه مشارکتی و با کمک خیران را شرح می‌داد؛ همان‌ها که طبق فرهنگ عمومی بلوچ پای هیچ درس و مشقی ننشسته بودند و همچنین از باسواد شدن فرزندانشان براساس همان فرهنگ جلوگیری می‌کردند. از مینا و همراهانش اصرار و از مردان ایل و اقوام هم به‌عنوان جامعه محلی انکار. خسته شاید، ولی ناامید نه؛ برای همین شانس‌شان را با خانه به خانه رفتن و رو در رو ترغیب کردن آزمودند. یک‌بار داشتند به والَک و چونی (احوالپرسی) گرم و گیرای اباعثمان که در اتاقک سنگی و خشتی ترک‌خورده‌ای پای بخاری علاء‌الدین نشسته بود، دلخوش می‌شدند که ناگهان ورق برگشت و اباعثمان آب پاکی را ریخت کف دستشان: «دختر را چه به درس و کتاب؟ قدش که شِتالَنگ (بلند) شد باید برود پی پیشانی و بختش. پسر هم که جان پُر (بزرگ) شد باید فکر لنج و دریا و نان کند... پس خیالِ باطل به سرشان نیندازید!» اینها که چاره نیفتادند از در کارآفرینی، درآمدزایی و احیای هنر بومی زنان بلوچ وارد شدند و همزمان دست در دست نیکوکاران که به‌کار بنا نهادن مدارس در مناطق بی‌بهره از امکانات بوده و هستند، گذاشتند. موانع که یکی یکی از میان برداشته می‌شدند فراخوان جذب آموزگاران داوطلب ویژه زبان فارسی را از طریق دوست و آشنا منتشر کرد.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید