امیدآفرینی و واهَگرسی به سبک زن بلوچ
با همه سرشلوغیها، سمیه حتی از بیآبی روستای غلاممحمد بازار عورکی (روستای زادگاه همسرش) غافل نماند. همین که رأی و اعتماد اهالی روستا را جلب کرد کمر به رفتوآمدهای اداری بست. آنقدر نامه نوشت و از نماینده مجلس و وزیر دعوت به بازدید کرد که دستآخر، لولهکشی آب شرب در خانههای روستای عورکی محقق شد. از آن پس، زنان و دختران روستا از گرفتن پاتیلهای بزرگ روی سرشان و ۴٠ دقیقه راهروی تا چشمه، خلاص شدند. حالا مردان روستا نیز چشم امید به عقل و عمل او دارند تا کمآبی، زمینهای کشاورزیشان را که از محصول ماش و سورگوم(ذرت خوشهای) پر است، نخشکاند. واپسین آرزوی کودکیهای سمیه، احداث اقامتگاه گردشگری بود که میان همه امور شخصی و اقدامات داوطلبانهاش، آن را نیز قدم به قدم پیش میبرد. طراحی فضای اقامتگاه در مساحت ٨٠٠ متری آن هم گوشهای از حیاط خانه خود واللهبخش که حالا از هستی فرزندشان یعنی سلین کوچولو پرهیاهو شده، گرفتن مجوزها و تهیه تجهیزات بهگونهای پیش رفته که آوازه اقامت و پذیرایی بومگردشان با نان روغنی و محلی تینی، نوشیدنی شیرچای و غذاهای بت، بریانیمرغ و ماهی و گوشت، کراهیماهی، چولا، تباهِگ و تنورچه میان گردشگران پیچیده.