از مخدر بازگشته
فهیمه زائوست و همین هفته گذشته نوزادش را در بلوک زایمان بیمارستان اکبرآبادی، یکی از بیمارستانهای طرف قرارداد با خانه پروین به دنیا آورده. درست از همان زمان هم اشک امانش نداده. مهسا، هماتاقیاش میگوید:«انگار به افسردگی زایمان دچار شده». شهلا، دیگر هماتاقیاش معتقد است:«آل سراغش آمده!» پزشک زنان مرکز اما حال او را ناشی از تخریب مخدرهایی میداند که هنوز قدری از مورفینشان در رگ و پیاش باقی مانده و مهمتر، عذاب وجدانی است که برای به دنیا آوردن نوزادی معتاد آزارش میدهد؛ نوزادی زیبا ولی کموزن با نفسهایی نامرتب و خمار! اینها همه یک طرف حال فهیمه را پریشان میکند و طرف دیگر هم حسرت ابدی پدر و مادرش است که بیقرارش میکند؛ آرزوی برگزاری جشن «ده حمام» به رسم روستایشان، سبزگینه گیلان برای تنها نوهشان که از دختر یکی یک دانهشان زاده میشد. بیقراریهای فهیمه، مسئولان خانه پروین را به فکر انداخت تا برگزاری جشن ساده و صمیمی حمام زایمان را برنامهریزی کنند، آن هم درست کمی پس از مرخص شدن نوزادش از بخش «انآیسییو». افسانه، با شکمی برآمده، حال و احوال فهیمه را که میبیند از روزهای پیشروی خود خوف میکند:«چند روز دیگر هم من این حال را دارم! خدایا چطور گناه نوزاد پاکی را که خود به مخدر و درد مبتلایش کردهام به دوش بکشم؟ این خود جهنم است». نم چشمانش را میگیرد و هشدارهایی را که از یکی از پزشکان اطفال مرکز شنیده بود، در خود به تکرار میگذارد:«نوزادان معتاد متولد شده از خماری درد میکشند. آنها ممکن است از خردسالی گرفتار بیماریهای جسمی و روحی جدی ازجمله مشکلات ریوی، قلبی، گوارش و حتی بیشفعالی و عدمتمرکز شوند.»