روایتهایی از سیره و سبک زندگی حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی
غذای شبههناک را از خانه دور کن
حاجشیخ حسنعلیمقدادی اصفهانی، مشهور به نخودکی اصفهانی، عالم و عارف دینی، مشهور به داشتن کرامت و استجابت دعاست که سبک زندگی خاصی داشت و یکی از ویژگیهای اخلاقی وی، تلاش و کوشش برای کسب روزی حلال در زندگی بود. حاجشیخ حسنعلی از علما و عرفای شیعه در قرن سیزدهم و چهاردهم بود که تحصیلات علوم دینی را در اصفهان و نجف اشرف گذرانده و از استادانی چون جهانگیرخان قشقایی، سیدمرتضی کشمیری، آخوند ملامحمد کاشی، میرزا حبیبالله رشتی، سیدمحمد فشارکی اصفهانی، سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی، محمدحسن مامقانی، ملااسماعیل قرهباغی و دیگران دانش آموخته و در عرفان از مشرب عرفانی حاجی محمدصادق تختپولادی، سیدمرتضی کشمیری و سیدجعفر حسینیقزوینی بهره برده و به تهذیب نفس و ریاضتهای شرعی پرداخته است. وی علوم ادبی، منطق، فلسفه، فقه، اصول و ریاضی را فراگرفته و به علوم مختلف هم تسلط داشت. روایتهایی از سبک زندگی این عالم دینی را که در آن، تلاش برای کسب روزی حلال همواره در اولویت بوده است، میخوانیم.
نان شما را من میرسانم
میرزا ابوالقاسمخان به مشهد آمده و در کاروانسرای محمدیه اتاقی گرفته و در جوار حضرترضا(ع) پناهنده شده بود. او که خواهرزاده جانمحمدخان علاءالدوله و از نیکان روزگار بود، در شرایط سخت گرفتار شده بود، چون وقتی روسها وارد مشهد شدند نان کمیاب شد و برای میرزا ابوالقاسمخان و امثال او تهیه نان مشکل شده بود.
میرزا ابوالقاسمخان به حرم خدمت حضرت مشرف شد و عرض کرد آقا من از تهیه نان عاجزم.خود میدانید که چگونه این نیاز من را برآورده کنید که خدای ناکرده دستم به سمت روزی حرام نرود.
او حرفهایش را به زبان آورد و به کاروانسرا برگشت.
ساعتی نگذشته بود که حاج شیخ حسنعلی نخودکی آمد و گفت:شما خیالتان از حیث نان راحت باشد من نان شما را میرسانم.
منبع: حکایات صالحین
شیخ روزی حلال خود را با روزی ناثواب مخدوش نمیکند
یکی از اتاقهای صحن عتیق در اختیار حاجآقا شعاعالتولیه، از خدام و صاحبمنصبان آستان مقدس رضوی بود. روزی بهخاطر مسافرت، کلید آن را به حاج ملاهاشم که از فضلا و دانشمندان مشهد بود، سپرد.
در این مدت، حاجشیخ حسنعلی نخودکی برای انجام یک اربعین ریاضت اتاقی در صحن عتیق از حاج ملاهاشم خواست و حاجی هم کلید اتاق حاجآقا شعاعالتولیه را به شیخ حسنعلی داد.
پس از مدتی حاجآقا شعاعالتولیه از سفر بازگشت. زمان مصادف با ایام عید بود که باید هر کس ایوان اتاقی را که در صحن دارد، چراغانی و آذینبندی کند.
به همین دلیل، حاجآقا شعاعالتولیه از حاجیملاهاشم، کلید را خواست.
حاجی ملاهاشم گفت: نزد حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی است.
حاجشعاعالتولیه تا آن زمان، شیخ حسنعلی را نمیشناخت. از طرفی، معلوم نشد به چه دلیلی حاجی ملاهاشم کلید را از شیخحسنعلی نگرفت و حاجشعاعالتولیه از اینکه نتوانست شب عید آن اتاق را چراغانی کند سخت ملول شد.
حاجشعاعالتولیه روز دیگر به صحن رفت و درِ اتاق را زد.
شیخ حسنعلی در را باز کرد ولی به حاجشعاعالتولیه اجازه ورود به داخل اتاق را نداد.
شعاعالتولیه با خشم و سرزنش گفت: به چه دلیل کلید اتاق را تحویل ندادهای؟
با شیخحسنعلی تندی بسیار کرد. شیخ به تمام حرفهای او گوش داد اما جوابی نداد.
شیخحسنعلی به داخل اتاق بازگشت و پس از چند لحظه با یک سجاده از اتاق خارج شد و بیرون رفت.
حاجشعاع التولیه با خود فکرهای ناثوابی کرد؛ اینکه شیخحسنعلی در استفاده از متعلقات به دیگران بیپرواست و مرزی بین حلال و حرام سرش نمیشود. بعد با خود اندیشید، حالا شیخحسنعلی برای حمل اثاثیه خود کارگر باربری را خواهد آورد، اما هر چه منتظر ماند، نه شیخ و نه کسی دیگر بازنگشتند.
شعاع التولیه ناچار به داخل اتاق رفت، دید خالی است. در شگفت ماند که چگونه این شخص در این مدت بدون هیچ وسیلهای به سر برده است و از عمل خود سخت ناراحت و پشیمان شد.
روز دیگر که ماجرا را برای حاجیملاهاشم گفت، حاجی ملاهاشم او را برای کاری که کرده بود بسیار ملامت کرد و گفت: تو آن مرد را نشناختی و گرنه چنین جسارتی نمیکردی، رنجش خاطر او ممکن است برای تو گران تمام شود چون شیخ حسنعلی نخودکی، زاهدی است که مالِ دنیا هرگز برایش وسوسهانگیز نبوده و نخواهد بود و اینکه تصور کردی او قصد داشته روزی حلال خود را با روزی ناثواب مخدوش کند، سخت به او جفا کردی.
شعاع التولیه مدتی منتظر فرصت شد تا امکان جبران آن عمل ناپسند خود را به دست آورد و سرانجام به دست آورد ولی تا پایان عمر شرمسار رفتاری بود که ناخواسته با شیخحسنعلی نخودکی کرده و او هرگز به روی خود نیاورده بود.
منبع: حکایات صالحین
پرهیز از لقمه حرام وشبههناک
شیخ محمدعلی فانی چند سالی در خدمت دایی خود، حاج شیخ حسنعلی نخودکی در مشهد مقدس بود. گاهی شیخ حسنعلی با حاج شیخ عباس قمی و حاجشیخ علیاکبر نهاوندی روزهای تعطیل به خارج شهر میرفتند. شیخ محمدعلی فانی هم در خدمت او بود و از صحبتهای شیرین او لذت میبرد.
حاجشیخ حسنعلی حدود هشت بار به مشهد مقدس مشرف شده بود و مخارج مسافرت را از راه حکاکی تأمین میکرد. او در نهایت بیآلایشی زندگی میکرد. لباس بسیار سادهای از کرباس داشت و خوراکش محدود بود و دقت فراوان داشت که از خوراکیهای شبههناک نخورد. اعتقاد شدیدی به کسب مال حلال داشت و دوست نداشت هرگز مال شبههناکی به زندگی او و اطرافیانش وارد شود.
روزی یک مجمعه غذای لذیذ به در خانه او آوردند.
شیخ محمدعلی فانی رفت و آن مجمعه غذای لذیذ را گرفت.
حاجشیخ حسنعلی گفت بگو فردا قبل از ظهر بیایند و ظروف آن را بگیرند.
شیخ محمدعلی فانی مجمعه را داخل منزل آورد.
حاجشیخ حسنعلی به او دستور داد غذاها را ببرد در منزل فلان شخص در فلان کوچه و فردا صبح اول وقت برود و ظروف آن را بگیرد. چون مدتی بود شیخ محمدعلی فانی غذای لذیذ نخورده بود این کار برایش گران بود.
بالاخره بعد از چند روز گله کرد که چرا غذاها را در منزل مصرف نکردید.
حاجشیخ حسنعلی گفت: این غذاها از حقوق شخصی بود که در اداره دارایی کار میکرد و خوردن آن برای ما صحیح نبود ولی آن را به کسی دادم که برای او حکم خوردن میته را داشته که برای بعضی میته حلال میشود.»
شیخ محمدعلی فانی بعدها هر جا نشست درباره شیخ حسنعلی نخودکی گفت . او در طول زندگی خود، تقوا، پرهیزگاری و هوشیاری عجیبی داشت. ریاضات شرعیه و توسلات به ائمه اطهار علیهمالسلام و پرهیز از لقمه حرام و شبههناک و تلاش برای کسب روزی حلال باعث این همه عظمت شده بود. بعضی گمان میکنند با یک چله نشستن یا با اذکار و اوراد میتوانند مثل شیخ حسنعلی نخودکی بشوند و حال آنکه کمتر کسی تحمل زحمات و سختیهای طاقتفرسای آن مرد بزرگ را دارد.
منبع: نشان از بینشانها
بعد از خوردن غذای حرام بوی رستگاری ندید
روزی «شریک بن عبدالله*» به خواست مهدی خلیفه عبّاسی پیش او رفت.
مهدی به او گفت: باید حتماً یکی از سه کار را انجام دهی.
شریک سؤال کرد: کدام سه کار؟
مهدی گفت: یا قضاوت را از سوی من بپذیری یا تعلیم فرزندم را بر عهده بگیری یا غذایی (با ما) بخوری.
شریک فکری کرد و گفت سومی از همه آسانتر است.
مهدی او را نگه داشت و به آشپز گفت: انواعی از خوراک مغز آمیخته با شکر و عسل برای او فراهم ساز.
هنگامی که شریک از آن غذای بسیار لذیذ و (طبعاً حرام) فارغ شد، آشپز رو به خلیفه کرد و گفت: این پیرمرد بعد از خوردن این غذا هرگز روی رستگاری را نخواهد دید.
همین گونه هم شد و شریک بن عبدالله بعد از این ماجرا هم به تعلیم فرزندان آنها پرداخت و هم منصب قضاوت را از سوی آنها پذیرفت.
منبع: مروج الذّهب
* از بزرگان شهر کوفه که دانشمند و قاضی بود.
فروش آبلیموی ناخالص!
عطار مشهوری در کربلا بود که مریض شد و کل اجناس دکان و اثاث منزل خود را برای معالجه فروخت اما ثمر نکرد و اکثر طبیبان از او اظهار ناامیدی کردند. شیخ عبدالحسین خوانساری یک روز به عیادت مرد عطار رفت. او بسیار بدحال بود و به پسرش میگفت اسباب منزل را به بازار ببر و بفروش و پولش را بیاور برای خانه مصرف کن تا به خوبشدن یا مردن راحت شوم!
شیخ عبدالحسین خوانساری گفت: این چه حرفی است میزنید؟!
مرد عطار آهی کشید و گفت: من سرمایه زیادی داشتم و دلیل پولدارشدن من این بود که یک سال مرضی در کربلا شایع شد که پزشکان علاج آن را منحصر به آبلیموی شیرازی دانستند. آبلیمو گران و کمیاب شد. هوای نفسم به من گفت: قدری آبلیمو داری، چیز دیگری به آن اضافه کن و به قیمت آبلیموی خالص بفروش تا پولدار شوی. همین کار را کردم و آبلیمو در کربلا منحصر به دکان من شد و سرمایه زیادی بهدست آوردم، تا جایی که در صنف خودم به «پدر پولهای هزارهزاری» مشهور شدم.
مدتی نگذشت که به این بیماری مبتلا شدم؛ هرچه داشتم برای معالجه فروختم، اما فایده نکرد. خودم فهمیدم ریشه این درد و مرض من از کجاست. حالا از آنهمه ثروتی که به آن شکل بهدست آورده بودم فقط همین متاع مانده است که گفتم این را هم بفروشند؛ یا خوب میشوم یا میمیرم و از این بیماری خلاص میشوم.
منبع: حکایت صالحین
خداوند روزی حلال را میرساند
سالهای پایانی عمر بابرکت آیتاللهالعظمی سیدمحمدکاظم یزدی، مرجع بزرگ عالم تشیع از راه رسیده بود و ایشان میخواست برای موضوع مهمی تصمیم بزرگی بگیرد. به همین منظور، روزی عدهای از بزرگان نجف را در جلسهای گرد هم آورد و 4نفر را بهعنوان وصی برای خود معین کرد تا پس از مرگش مقداری از وجوهات شرعیه را که نزد ایشان بود، به مجتهد بعد از وی تحویل دهند. در همین حال، یکی از نوادگان ایشان به نام حاجیآقارضا، صاحب کتاب «بزم ایران» به سیدمحمدکاظم گفت: بعضی از نوادگان شما یتیم هستند و تابهحال تحت سرپرستی شما بودهاند. خوب است چیزی از این اموال را هم برای آنها تعیین کنید. سیدمحمدکاظم با آن حال کسالتی که داشت، گفت: نوادگان من اگر متدین هستند، خدا روزی حلال به آنها میرساند؛ وگرنه چگونه از مالی که از آن من نیست به آنها کمک کنم؟ و بهاینترتیب حاضر نشد از اموال بیتالمال استفاده شخصی کند و به فرزندانش بخوراند و همین امر باعث شد که در آینده، فرزندان و نوادگان ایشان جزو ستارگان علم و اندیشه و از فقها و صاحبنظران طراز اول عالم اسلام شوند.
منبع: ماهنامه موعود
ویژگیهای اخلاقی شیخ حسنعلی نخودکی
هیچگاه درِ خانه شیخ حسنعلی به روی بیماران، گرفتاران و مستمندان بسته نمیماند و از اینکه مردم وقت و بیوقت برای حل مشکلات خود به منزل شیخ مراجعه میکردند، چهره درهم نمیکشید و حتی غیرمسلمانان از الطاف او برخوردار بودند و برای برآورده شدن حوائج خود به او متوسل میشدند. یکی از جلوههای بارز شخصیت این عالم فرزانه، زهد و بیاعتنایی نسبت به دنیا و مظاهر دنیوی بوده است. وی از مناصب دنیوی دوری میکرد و پیوسته به یاران و دوستان سفارش میکرد که از این مناصب پرهیز کنند و از دست دادن آن را مهم ندانند. هجرت او به شهرهای مختلف، بهویژه در دوران جوانی، حکایت از آن دارد که او از تعلقات دنیوی آزاد بوده است. از مردمی که برای رسیدن به مقاصد خود در اطراف چنین کسانی جمع میشدند، گله و شکایت داشته، طریقه و مشرب خود را از آنها جدا میدانست. وی در جواب یکی از دوستان و ارادتمندان مینویسد: «... مادام که چشم بر این متاع بیقدر و این دنیای پست، دوختهداری، بدان که معامله تو با زیان همراه و اساس معنویت همعنان تباهی است، و روی تو در قیامت عبوس خواهد بود و گمان مبر که زیرکانه عمل میکنی؛ پس از این خانه هلاکت، پهلو تهی کن و روی بهسوی خانه آخرت نما تا روی تو خرم گردد و دیدهات بهسوی پروردگار ناظر و روشن شود».
منبع: تاریخ علمای خراسان، میرزا عبدالرحمن مدرس