کلههای کزخورده و سیرابیهای تمیز
سوز و سرمای زمستانه، گرمای آتش منقل های جگرکی ها را دلچسب تر کرده است. بر تعداد مشتریها که افزوده میشود، سجاد (کارگر یکی دیگر از رستورانهای میدان بهمن) نیز به کار خود برای خالیکردن کیسههای زغال در مخزن منقلهای بیرون رستوران، شتاب میبخشد. آنسوتر، بشیر هم با چابکی بیشتری کلهپاچههای موکندهشده را آتشسوز میکند. از همه اینها، تر و فرزتر، برادر کوچک بشیر یعنی بصیر است که گوشهای از پیادهرو نشسته و تیزی کارد دستهچوبیاش را تندتند روی پرز سیرابیهای آبجوشخورده، میکشد تا پاک و تمیز شوند. مهارتش در انجام این کار به قدری دیدنی است که اغلب مشتریان و رهگذران با وجود بوی نامطبوع آن علفدانهای احشام که فقط عدهای بر خوردنشان ولع و طمع دارند، کمیمیایستند و نظاره میکنند. این میان، مشتریانی هم هستند که وسواسشان به کیفیت و کمیت بهداشت محیط داخلی رستورانهای آن حوالی بر میلشان به چند سیخ جگر و کباب، میچربد و ترجیح میدهند لقمههای خوشطعم را درحالیکه در خودروی خود نشستهاند، به شکم فرو برند. هر چند، بصیر در جملهای کوتاه، تأکید میکند: «در این راسته خبر از خوراکهای سیخی ناسالم یا تقلبی نیست؛ چون اینجا، کمی کمتر از یک قرن قدمت دارد و کاسبی حاضر نیست بهخاطر یک مشت پول بیشتر، نام و برندش را خراب کند.» رستوران «باباحاجی» قدیمیترین و تقریبا یکی از شلوغترین جگرکیهای آن حوالی است که سنگبنای آن را رحیم مهربانی (باباحاجی) به کمک همسر باسلیقه خود یعنی ننه اعظم گذاشته بود؛ رستورانی که حالا چراغش را نوه باباحاجی، روشن نگه داشته و پذیرای مشتریانی است که از هر سوی این شهر و از بسیاری از محلههای دور و نزدیک، راهیاش میشوند تا مزه خوراکیهای موردعلاقهشان را در آن برای دفعات فراوان، تجربه کنند.