همسایههای امامزمان عج
سیدسروش طباطباییپور
نیمه شعبانها، یاد مرحوم حاجی پنبهچی میافتم؛ مرد وارستهای که ارادت ویژهای به امام زمان(عج) داشت. 2روز مانده به چنین روزی، حیاط خانهاش را فرش میکرد، آذین میبست و آب و جارو میکرد. بعد به کمک پسرها و اهالی محل، سینیسینی برنج پاک میکرد و پرچم هیئت را دم در خانه برمیافراشت و شب نیمهشعبان، خودش، دم در خانه میایستاد و دست به سینه، به مردم خوشامد میگفت.
خانهاش چسبیده بود به خانه پدربزرگ؛ از آن خانههای قدیمی که حوض مربع و پرآبی وسط حیاطش جاخوش کرده بود و مردم رو به قبله، دور حوض مینشستند و به سخنان «شیخ رضا» گوش میدادند و موقع مولودی «حاجحسنآقا» کف میزدند و 2دسته میشدند و دور حیاط میچرخیدند و دمی را تکرار میکردند و گاهی اشکی هم میریختند و برای سلامتی امام زمان(عج) دعا میکردند. آخر هیئت هم، سفرهها پهن میشد و گوشتاگوش مردم، مهمان امام زمان(عج) بودند. خود حاجی هم عدسپلوها را دست به دست، به مهمانها تعارف میکرد.
اما قبل از پذیرایی از مردم و تمامشدن هیئت، حاجیپنبهچی، قابلمهبه دست، درِ خانه پدربزرگ و همسایههای اطراف را میزد و غذا پخش میکرد. اگر در هر کاری، پسرها و اهالی کمکش میکردند، اصرار داشت این کار را خودش انجام دهد. یکبار، اتفاقی پشت در خانه پدربزرگ بودم و شنیدم که گفت: «حاجآقا... ببخشید بهخدا! اگر سر و صدا اذیتتون کرد، ببخشید...» و پدربزرگ هم لبخند زد و گفت: «نگو حاجی! مهمونهای امامزمان(عج)، قدم سر چشم ما هم میذارن...». بارها خودم شنیدم که آخر شبها، وقتی اهالی، مشغول شستن ظرفها بودند، تذکر میداد که آهسته کار کنند و مزاحم همسایهها نشوند.
همین بساط، 10شب محرم هم پهن بود؛ با این تفاوت که هیئت حاجپنبهچی، در آن شبها سیاهپوش میشد و حاجحسنآقا، بهجای مولودی، ذکر مصیبت میخواند و دوستداران ائمه، دستهدسته دور حوض میچرخیدند و سینه میزدند و اشک میریختند، اما قابلمههای حاجی پنبهچی و عذرخواهی او از در و همسایه بابت سر و صدا، همچنان برقرار بود.
این اخلاق حاجی، مرا یاد امام حسین(ع) میانداخت؛ آخر او هم در شب عاشورا به شبزندهداران سپاهش تذکر میداد که بلندبلند مناجات نکنند و مزاحم خواب دیگران نشوند؛ حتی مزاحم خواب دشمن! انگار عشق به ائمه، روی رفتار حاجی هم سایه انداخته بود و او را هم حسینی و امامزمانی کرده بود.
حاجیپنبهچی، شب عید امامزمان، وقتی مشغول پاککردن برنج مهمانهای امامزمان(عج) بود، پر کشید!