مبادا همسایه از حال همسایه بیخبر بماند
حسن حسنزاده-روزنامهنگار
5سال از درگذشت حاجحسینعلی نیساری، پیرغلام و خیّر محبوب محله رستمآباد میگذرد و هنوز جای خالی او در فعالیتهای خیرخواهانه مسجد تاریخی این محله احساس میشود؛ پیرغلام، پهلوان گود زورخانه و میاندار هیئت محله که چند دهه خانهاش در رستمآباد محل جمعآوری کمکهای مردمی و جهیزیه برای نوعروسان کمبضاعت بود.
نام حاجحسینعلی نیساری با مسجد تاریخی محله رستمآباد گره خورده است. نیکوکار، پیرغلام و میاندار دستهجات عزاداری رستمآباد که چنددهه در شبستان مسجد شهید شاهآبادی راهنمای جوانان محله بود. پیرمرد از جوانی با صدای گرم و پرطنین خود در شبستان همین مسجد میانداری کرد و با مردمداری و فعالیتهای خیریهاش به چهره محبوب و ماندگار محله تبدیل شد. اکنون که 5سال از درگذشت او میگذرد، هنوز دستهای پینهبسته و کارگری حاجحسین در خاطر اهالی محله باقی مانده؛ همان دستها که با بنایی و کار ساختمانی، روزی حلال به خانه میآورد و از نیازمندان رستمآباد و روستاهای شمیران دستگیری میکرد.
خانه امید نیازمندان اینجا بود
نام حاجحسینعلی همیشه در خاطر اهالی رستمآباد زنده است. او در شبستان مسجد تاریخی محله رستمآباد، شانه به شانه جوانان کمکهای مردمی را جمعآوری و بستهبندی میکرد و بهدست نیازمندان میرساند. خانهاش در نزدیکی مسجد، خانه امید نیازمندان بود. حیاط خانهاش همیشه پر بود از اقلامی که نیکوکاران محله بهدست او سپرده بودند؛ از مواد غذایی تا جهیزیه برای نوعروسان کمبضاعت.
محمدرضاغفاری، عضو هیأت امنای مسجد شهید شاهآبادی و یکی از اهالی رستمآباد میگوید: «آبرویی که حاج حسینعلی نیساری از سالها مداحی و میانداری در دستگاه امامحسین(ع) جمع کرده بود، باعث شد آنقدر مورد اعتماد اهالی محله باشد که آنها وجوهات شرعیشان را از طریق او بهدست نیازمندان برسانند تا میان خانوادههای نیازمند توزیع شود.» اهالی محله، خانه ساده و بیآلایش حاجحسینعلی که چند دهه خانه امید نیازمندان بود را از یاد نبردهاند. محمدرضا شریفی، یکی دیگر از اهالی رستمآباد میگوید: « گوشه حیاط خانهاش همیشه پر بود از کمکهای مردمی. حاجحسینعلی هم با کمک همسر و فرزندانش اقلام را بستهبندی و با کمک جوانان محله برای خانوادههای نیازمند ارسال میکرد. همیشه میگفت من فقط واسطه کار خیر و امانتدار مردم هستم. برای همین هم هرگز آن اقلام را وارد خانهاش نمیکرد. کمکها را گوشه حیاط میگذاشت که مبادا بهصورت اتفاقی وارد لوازم خانه شود.»
نیمقرن میانداری هیئت
عشق به امامحسین(ع) در خانواده آنها موروثی بود. پدرش حاجمرشد حسن نیساری هم از میانداران و مداحان هیئتهای رستمآباد بود. مرشدحسن سواد خواندن و نوشتن نداشت اما بیش از 5هزار بیت شعر آیینی حفظ بود و محرم هر سال در هیئت احبابالحسین(ع) که از هیئتهای قدیمی محله است مداحی و نوحهخوانی میکرد. غفاری از عشق و ارادت حاجحسینعلی به سرور و سالار شهیدان میگوید: «حاج حسین هم عشق به دستگاه اباعبدالله(ع) را از پدرش یاد گرفت و شد خدمتگزار این دستگاه. او از نوجوانی تا 82سالگی و آخرین روزهای حیاتش میاندار و بزرگ هیئت بود. پهلوان زورخانه بود و با آن جذبه ذاتیاش به مراسم عزاداری نظم میداد. رسم ماندگار او در میانداری اکنون سینه به سینه به جوانان هیئت رسیده است.»
از رستمآباد تا خطمقدم جبهه
جنگ که شد و جوانان این مرز و بوم در مقابل گلولههای دشمن سینه سپر کردند، حاج حسینعلی 50ساله بود اما شانه به شانه جوانهای رستمآباد راهی خطوط مقدم جبهه شد. هنوز عکسهای حضور در جبهه و مداحی و نوحهخوانیاش برای رزمندگان در شبهای عملیات میان اهل محل دست بهدست میشود. شریفی میگوید: «جنگ که شروع شد به همراه جمعی از موسفیدان محله به جبهه رفت. حواسش به همهچیز بود؛ حتی به اینکه ممکن است دل رزمندگان برای خانوادههایشان تنگ شود و برای تلفنکردن به آنها سکه نداشته باشند. تعداد زیادی سکه آماده کرده بود و از خطوط مقدم ایلام تا اهواز و... به رزمندگان سکه میداد تا هر وقت دلشان تنگ خانه و خانواده شد به آنها تلفن کنند.»
مکث
رسم ماندگار حاجحسینعلی هنوز ز نده است
اهالی رستمآباد، پیرغلام محبوب محلهشان را با یک رسم ماندگار بهخاطر میآورند. حاجحسینعلی موهبت میانداری و صدای گرم خود را سالها وقف برگزاری مراسم تدفین و بزرگداشت شهدای محله کرده بود. او این رسم را برای درگذشتگان محله هم اجرا میکرد. اهالی محله هنوز به یاد دارند که چطور حاجحسینعلی رسم همسایگی را در حق آنها بهجا میآورد و اجازه نمیداد خانوادههای داغدار محله در روز درگذشت عزیزشان تنها بمانند. شریفی میگوید: «حاجحسینعلی علاوه بر اینکه در مراسم بزرگداشت 44شهید محله سنگ تمام گذاشت، بلکه برای برگزاری مراسم تشییع پیکر درگذشتگان محله هم پیشقدم بود. او نگران بود که نکند محله رستمآباد هم آنقدر تغییر کند که همسایه از حال همسایه بیخبر بماند. برای همین هر وقت کسی از دنیا میرفت اول از همه مسیر تشییع را مشخص میکرد و از همسایهها میخواست از خانه بیرون بیایند. میگفت همین کار همسایهها را به هم نزدیک میکند تا در وقت غم و شادی کنار هم باشند. حالا او از دنیا رفته اما این رسم هنوز در محله ما پابرجاست.»