روایت حجتالاسلام و المسلمین محسن قرائتی از سالها تدریس و تفسیر و برنامه «درسهایی از قرآن»
استاد خلق خندههای حکیمانه
محسن قرائتی، روحانی خوشخلقی است که سالها هر پنجشنبه در قاب تلویزیون با برنامه «درسهایی از قرآن» ظاهر شده و اکنون هم که گرد پیری بر چهرهاش نشسته است كماكان دوست دارد گفتوگوی ما حاوی نکات آموزشی باشد تا کسانی که این نکات را میخوانند وقتشان هدر نرود.
دغدغه تفسیر و نماز و روزه
من چون نه سیاسی هستم، نه نظامی و نه اقتصادی و در دنیای معلمی بودم، توجهم به نماز و زکات و تفسیر بیش از مسائل دیگر جلب شد. حتی در ذهنم نیست که نماینده مجلس بشوم، چون افرادی هستند که هم آمادگی دارند و هم حوصلهشان میرسد اما من گرایشم بیشتر به تفسیر، نماز و روزه است.
رضایت دارم از راهی که رفتهام
دغدغهام این است که آیا خدا قبول میکند یا نه؟ خالصانه هست یا نیست؟ قبول شد یا نشد؟ و... بيشتر دغدغه این را دارم که قبول بشود و از بین نرود. حذف نشود، نابود نشود. چون خیلی وقتها چراغی را روشن میکنی، ولی بعد خودت آن را خاموش میکنی؛ حوادث، بدعاقبت شدن، بیدین شدن و... که من از آنها خبر ندارم. خدا ما را حفظ کند. از اینکه راه تدریس قرآن را پیش گرفتهام، ذرهای پشیمان نیستم. الان هم اگر به گذشته برگردم، همان کاري را میکنم که 40سال پیش شروع کردم.
حب دنیا رأس آسیبهاست
روحانی نباید وقت خودش را صرف چیزهایی بکند که نه واجب است و نه مستحب و نه نیاز فرد است و نه نیاز جامعه؛ مثلا برود تحقیق کند و دنبال این باشد که نماز در قطب شمال چگونه است؟! و اينكه قطب شمال 6ماه شب و 6ماه روز است؛ آنجا بايد نماز را چگونه بخوانیم؟ ما که پدر و مادرمان نرفته است، خودمان هم که نمیخواهیم به قطب شمال برویم؛ برای چه وقت خودمان را صرف این قبیل تحقیقها و پژوهشها بکنیم؟ حب دنیا رأس خطایا و آسیبهاست؛ چه برای روحانیت و چه غیرروحانیت.
سعادت دختر داشتن
ما خوشسعادت بودیم که خداوند به ما دختر داد. مسئولیت اصلی تربیت دختران برعهده حاجخانم بود و بخشی از وقت ايشان با بچهها پر میشد. من هم ایشان را به سفرهایی مثل مشهد، کربلا و عمره میبردم. دختران هم همیشه هوای مادرشان را داشتهاند. حالا هم دامادها و دخترهایمان كه تهران هستند، نمیگذارند حاجخانم تنها باشد ولی با این حال، خودم آنطور که باید شوهر بهدرد بخوری برای زندگی نبودهام!
اجرا با لباس روحانیت
ابتدا پیشنهاد کردند بدون لباس روحانیت برنامه اجرا کنم. روی حرفشان هم مصر بودند و میگفتند ما بهجز 2روحانی(حضرت امام و آیتالله طالقانی) به دیگران اجازه حضور در این سازمان را نمیدهیم. من هم قبول نکردم و گفتم نظر آنان را به اطلاع حضرت امام(ره) میرسانم. به هر حال پذیرفتند با لباس روحانیت برنامه اجرا کنم. بعدها این برنامه تلویزیونی که از باقیاتصالحات شهیدمطهری است و با حمایتهای امام(ره) پا گرفت، طبق نظرسنجیهای سازمان صداوسیما از برنامههای موفق شد و جزو پرمخاطبترین برنامههای صداوسیما تاكنون بوده است.
به زبان نسل جدید
باید به زبان خودشان با آنها صحبت کرد؛ چون بچهها روح سرکش دارند و نمیتوانند به این راحتیها بنشینند و به حرفها گوش دهند؛ باید ابتدا یک طنزی(جُوک يا لطيفهاي) گفت تا بچه پا نشود و برود. چنددقیقه حرف زدن کافی است. بچه حوصله ندارد نیمساعت یکجا بنشیند و حرف گوش کند. تمام کسانی که منبرهایشان نمیگیرد از من میپرسند چه کنیم؟! به آنها میگویم کم حرف بزنید! بعد که مردم خوششان آمد، ذرهذره زمان صحبت کردن را بیشتر کنید.
تبلیغ با خنده و گریه
برای تبلیغ و آموزش قرآن هم میتوان از گریه و هم از خنده بهره برد. در برنامههایم مطالبی میگفتم که شنوندگان میخندیدند. هنوز در تلویزیون بعد از 30سال گاهی چیزهایی میگویم که مردم میخندند. خندههای حکیمانه! نه خندههایی که لهجهام را تغییر دهم و ادای مردم را درآورم یا دلقکبازی کنم. تحقیر و مسخره کردن در سبک آموزشی من جایی ندارد.
انس خانوادگی با قرآن
پدربزرگم معلم قرآن بود و پس از پدربزرگ، مرحوم پدرم راه او را ادامه داد و به استاد قرائت قرآن معروف شد. او هم کاسب بود و نخابریشم و قالی میفروخت و هم معلم و استاد قرآن. دلیل انتخاب فامیلی«قرائتی» هم به انس خانواده با قرآن برمیگردد.