
هول و هراس تهرانیها از سرما

تهرانیها صبح نخستین روز زمستان را روزی خاص میدانستند؛ به همینخاطر تا صبح و برای دیدن طلوع خورشید در کنار یکدیگر بیدار میماندند. نصرالله حدادی، تهرانشناس، درباره این شببیداری و رسم و رسوم دید و بازدید این شب میگوید: «تهرانیها شب یلدا را تا طلوع خورشید بیدار میماندند و بعد از اذان صبح، اگر هوا ابری نبود، به یمن این روز، نماز شکر میخواندند. آنها اعتقاد داشتند از اول دیماه به بعد، یکجو، یکجو به روزها اضافه میشود و هوا رو به گرمی میرود. همچنین شب یلدا در تهران قدیم رسم بود اگر خانوادهای عزیزی را از دست داده بود، اقوام آن شب به دیدارش میرفتند و همراهشان بنشن میبردند و با این کار به خانواده صاحب عزا یادآوری میکردند که تنها نیستند و قصد داشتند با دورهمنشینی، غم و غصه را از آن خانه دور کنند و آنها را به زندگی برگردانند. علاوه بر بنشن، وسایل یلدایی هم تدارک میدیدند که اگر صاحبخانه دل و دماغ پذیرایی نداشت، بارش را سبک کرده باشند. آن روزها اغلب در شب یلدا رشتهپلو درست میکردند، چون میگفتند با پخت این غذا، رشته زندگی به دستشان میآید. هول و هراس از سرما هم علت دیگری بود که مردم شب چله را گرامی میداشتند، چون اعتقاد داشتند اگر شب چله را پشت سر بگذارند، از گرسنگی و سرما نجات پیدا کردهاند، چرا که در آن دوران وسایل گرمایشی مناسب، سوخت و مواد غذایی کافی نبود و اغلب در خانهها از زغال برای گرم کردن کرسی استفاده میکردند. مردم تهران دل خوشی از سرما نداشتند و پاییز و زمستان برای آنها معنای مرگ و سختی داشت. در گذشته سرما تلخ و سیاه بود؛ طوری که اصطلاح «سر سیاه زمستان» رواج پیدا کرده بود. دمای تهران در روزهای سردی که اصطلاحا چلهبزرگ نام داشت به 18تا 20درجه زیر صفر هم میرسید و زندگی فلج میشد.»