نگاهی به کتاب «سینمای آمریکا: کارگردانان و کارگردانی ۱۹۶۸ - ۱۹۲۹»
جنگلی که نمیگذارد درختان را ببینیم!
کتاب «سینمای آمریکا: کارگردانان و کارگردانی ۱۹۶۸ - ۱۹۲۹» نوشته اندرو ساریس یکی از آن کتابهای کلاسیک و بسیار مهم مطالعات سینمایی است که چندی پیش با ترجمه رحیم قاسمیان توسط نشر هرمس منتشر شد.
اندرو ساریس شارح تئوری مؤلف در آمریکا بود و جایگاه کارگردان در سینما را به صدر نیروهای دخیل در تولید یک فیلمکشاند و بررسی سبک شخصی کارگردانان را در ارزیابی انتقادی فیلمها اولویت بخشید؛ البته همه تئوریسینها و منتقدان سینما موافق ساریس و تئوری مؤلف نبودند و نسبت دادن تمام اعتبار هنری یک فیلم به کارگردان را نه منصفانه میدانستند و نه منطقی. پالین کیل یکی از این منتقدان بود که بر سر تئوری مؤلف بهطور جدی با ساریس وارد جنگ و جدل شد و حتی با نوشتن کتابی سعی کرد نشان دهد که اعتبار فیلمی مثل «همشهری کین» باید به فیلمنامهنویس آن یعنی هرمن منکهویچ تعلق بگیرد و نباید ارسن ولز را در خلق این شاهکار دستتنها فرض کرد.
در کتاب «سینمای آمریکا: کارگردانان و کارگردانی ۱۹۶۸ - ۱۹۲۹»، ساریس کارگردانان را به 11مقوله تقسیم میکند و به آنها براساس اینکه در کدام دسته قرار میگیرند، اعتبار میبخشد. دسته اول «شایستگان حضور در معبد خدایان» هستند. چاپلین، فلاهرتی، فورد، گریفیث، هاکس، هیچکاک، کیتن، لانگ، لوبیچ، مورنائو، افولس، رنوآر، فوناشترنبرگ و ولز ساکنان دسته اول هستند. دسته دوم «در حاشیه بهشت» نام دارد که مثلا کارگردانانی مثل رابرت آلدریچ، فرانک کاپرا، داگلاس سیرک و... عضو آن هستند.
«رازوَرزان پراحساس»، «صاحبان مزایای جانبی»، «نه به آن خوبی که در نگاه اول بهنظر میآید»، «کمی دوستداشتنی»، «کمی جدیت به گِلنشسته»، «غیرمتعارفها، تکفیلمیها و تازهواردها»، «سوژههایی برای بررسی بیشتر»، «برای دلقکها راه باز کنید» و «موارد متفرقه» سایر مقولهبندیهای این کتاب کلاسیک هستند.
ساریس در پیشگفتار درباره مقولهبندیهایش مینویسد: «چارچوب اصلی این کتاب اساسا در نشریه فیلم کالچر (شماره۲۸، بهار۱۹۶۳) به چاپ رسید و بحثهای موافق و مخالف فراوانی را برانگیخت. بسیاری از منتقدان با کار من در طبقهبندی کارگردانان سینما در مقولههای مشخص، آن هم مقولههایی با عناوین عجیبوغریب، مخالفت کردند. من پس از تفکر فراوان بر آن شدم که این مقولهبندیها را حفظ کنم و حتی بسط دهم. چیزی بهعنوان تاریخ سینمای عینی و آفاقی وجود ندارد. هر مورخی بحث خود را با تنظیم فصول کتاب خود، طول پاراگراف، لحن جملات و گزینش واژههایش سروسامان میدهد. مقولههای هر مورخی معمولا در بطن متنی که مینویسد حضور دارد، اما معمولا میکوشد تا ظاهر کاذب «عینیت» را حفظ کند و برای این کار ظاهرا نشان میدهد که نسبت به هیچ کارگردان خاصی تعصب ندارد. من با عیان کردن مقولهها و دستهبندیهایم خواستهام کار خواننده را راحت کنم. از سوی دیگر، به عقیده من، طرح همین تمایزهای جزئی مهمترین کار هر منتقدی است. این تمایزها نشانگر نوعی حساسیت انتقادی نسبت بهکار هر فیلمساز در کل پهنه سینماست و فقط فیلمهای محبوب روز را دربرنمیگیرد.»
این توضیح ساریس هرچند کاملا قانعکننده نیست، اما خواننده را آماده میکند، به جای اینکه کلا ارزش کار او را نادیده بگیرد و یکسره از در مخالفت درآید، هم مقولهبندیها و دستهبندیهای او را به دیده انتقادی بنگرد و هم بهتدریج خودش با ساریس همدست شود و جای برخی کارگردانان را در مقولهبندیهای ساریس تغییر دهد یا حتی فراتر از آن رأسا مقولهبندی جدیدی برای تعیین جایگاه کارگردانان محبوب و منفورش ابداع کند.
هر علاقهمند جدی سینما برای آشنایی با سینمای کلاسیک آمریکا و شناخت ارزش کارگردانان و فیلمها حتما باید این کتاب را بخواند. میتوانید با مقولهبندی ساریس موافق یا مخالف باشید، اما نمیتوانید ارزش کارش را منکر شوید. این کتاب درست مثل زمان انتشارش هنوز ضرورت دارد؛ مخصوصا در دورهای که ارزشهای سینمایی بیشتر مورد شک و تردید واقع شده است.