مردم ایران یکصدا در روز عاشورا فریاد «لبیک یا حسین» سر دادند
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست
این شهر همان شهر است؛ همان شهری که هفته قبل میدیدیم، همان شهری که ماههای قبل میدیدیم و همان شهری که روزهای قبل میدیدیم. پس چه شده است که شکل و شمایل آن به هم ریخته است و یکجور دیگر شده؟ چه شده است آدمهایی که در یک تصادف ساده تا مرز دعوای سخت با هم پیش میرفتند و در خیابانها به هم راه نمیدادند و...، با هم در حسینیهها، هیئتها و مسجدها، جمع آمدند و به عزاداری پرداختند و شهری دیگر را ساختند؟ چه چیزی آنها را گردهم آورد و آورده و خواهد آورد؟ این، عشق حسین(ع) بود که مانند نخ تسبیح این شهر پراکنده، این ابرشهر فردیتیافته را به هم پیوند داد تا بفهمیم که شهر حسینی یعنی چه؛ شهر عاشورایی یعنی چه و حسینیه تهران به چه معنا و مفهومی است.... دیروز که عاشورا بود، جمعه هم بود، همه از خانههای خود بیرون آمدند و به رودها و نهرهای حب حسینی ریختند و جمعی بزرگ را ساختند؛ و ثابت کردند که «حب الحسین یجمعنا». این، همان همبستگی بزرگی است که ما را امیدوارتر میکند؛ به اینکه حواسمان به همدیگر و به سرنوشت مشترکی که داریم، بیشتر باشد. این، همان دمکراسی بزرگ ما در روز روشن و در خیابانهای این ابرشهر بود. کسی این مردم را ناچار و مجبور به این حضور در دریای بیپایان حب حسینی نکرده بود. خودشان آمدند، خودشان سیاهی زدند، خودشان غذا پختند، خودشان ایستگاه صلواتی ساختند و خودشان دستههای عزاداری راه انداختند و خودشان انتخاب کردند که حسینی باشند و شهر را حسینی کنند. این اگر اصل دمکراسی نیست، پس چیست؟ حب حسین، شهر را یکپارچه عوض کرد و صحنههایی که در اینجا میبینید، نمونههایی کوچک از این تغییرات بزرگ است. حسینیه بزرگ تهران را، از دریچه عکاسان همشهری به تماشا نشستهایم؛ تماشای شهری که اینبار جمعیتاش را، حب حسینی گردهم آورده است؛ به قاعده سنتی چند صد ساله... .