عشق جنایت ترس و کمی کمدی
تازههای فیلم
در این صفحه فیلمهایی را معرفی میکنیم که بهاحتمال زیاد از دیدنشان پشیمان نخواهید شد. قصدمان این است که چند سطری درباره فیلمهای روز بنویسیم تا کسانی که علاقهمند به فیلم دیدن هستند بدانند در میان فیلمهای جدیدی که هر روز از راه میرسند، کدامشان باب طبع آنهاست. فقط هم فیلمهای دیدنی را معرفی نمیکنیم؛ برای اینکه بدانید از چه فیلمهایی باید حذر کنید هم همین صفحه را بخوانید.
خانواده فیبلمن
داستان: پسر جوانی به نام سمی فیبلمن در آریزونای پس از جنگ جهانی دوم بزرگ میشود. جایی که او کشف میکند و میآموزد که چگونه فیلمها قدرت نشان دادن حقیقت را دارند. او با مادرش، زنی هنرمند که همیشه او را تشویق میکند و پدرش، به عنوان مردی واقع بین و مهندس کامپیوتر و 3 خواهر کوچکترش زندگی میکند. سمی با وجود مشکلات فراوان ، شور و اشتیاق فیلمسازی را در زندگی خود زنده نگه میدارد. او سعی میکند از رخدادهای روزمره خود بهعنوان دستمایهای برای ساخت فیلم بهره بگیرد. سمی به هالیوود میرود و میکوشد تا جایی برای خود دست و پا کند که نتیجهای در بر ندارد ولی در نهایت با مساعدت یکی از مدیران استودیو، این امکان را مییابد که با فیلمساز محبوبش جانفورد ملاقات کند.
شخصیترین فیلم این سالهای اسپیلبرگ، که شاید بهتر باشد آن را شخصیترین فیلم کارنامه فیلمساز بنامیم، فیلمی است که حال و هوای دلپذیرش را از عشق بیواسطه و بیشائبه به سینما بهدست میآورد. به سنت اسپیلبرگ در کنار و به همراه روایت زندگی و زمانه نوجوان عشق سینما، ما با مجموعهای
در هم تنیده از روابط عاطفی مواجهیم که قرار است با قرار گرفتن در کنار یکدیگر، تم اصلی اثر را موکد کنند. لحن احساساتی اسپیلبرگ در فیلم بخشی از پرسونای فیلمساز است که در اینجا به واسطه ترکیب با مایه عشق سینما، آزاردهنده بهنظر نمیرسد. اوج فیلم و صحنهای که از خانواده فیبلمن در یاد میماند در انتهای فیلم رقم میخورد؛ با حضور دلپذیر و دوستداشتنی دیوید لینچ در نقش جانفورد، هیجانانگیزترین فصل فیلم نمایش داده میشود. همراه با احترام و ستایش فراوان برای یکی از اسطورههای سینمای کلاسیک و مشحون از تمام حس و حال «عشق سینما»یی که اسپیلبرگ در طول اثر برای متبلور ساختنش کوشیده و اینجا بیشتر و بهتر از تمام سکانسهای فیلم، به آن دست یافته است.
جنگیر پاپ
داستان: پدر روحانی گابریل آمورث که جنگیر شخص پاپ است مثل سایر پدران روحانی نیست. او شوخطبع، موتورسوار، عملگرا و بیتوجه به سلسلهمراتب کلیساست. گابریل بعد از انجام یک مراسم جنگیری در روستایی در ایتالیا از طرف تعدادی از مقامات کلیسا مورد مؤاخذه قرار میگیرد، چراکه برای انجام این کار از کلیسا اجازه نداشته است. اما خود پاپ به گابریل ماموریت میدهد که برای انجام مراسم جنگیری به کلیسایی واقع در اسپانیا برود و به فرزند جنزده خانوادهای که به تازگی از آمریکا به این کلیسا نقل مکان کرده کمک کند. گابریل به اسپانیا میرود و با هنری، پسر کوچک خانواده که جن در کالبدش حلول کرده، مواجه میشود. از هنگام ورود گابریل به کلیسا، اوضاع مدام بدتر میشود و شیطانی که در جسم هنری لانه کرده، بیشتر قدرت میگیرد و بر سر خواهر و مادر هنری و همینطور گابریل و کشیش اسپانیایی جوانی که او را یاری میدهد، بلا میریزد. در نهایت گابریل به نام شیطان داستان که برای شکستدادن او لازم است، پی میبرد و با کمک کشیش جوان او را نابود میکند.
جنگیر پاپ دو دسته از طرفداران سینما را راضی میکند: اول، طرفداران راسل کرو که در قامت یک کشیش ظاهر شده و شاید حتی دوستدارانش هم فکر نمیکردند مناسب چنین نقشی باشد، ولی کرو از پس نقش برآمده و دوم، طرفداران فیلمهای ترسناک که بیش از منطق دراماتیک و خط و ربط داستانی بهدنبال هیجان ناشی از لحظهای ترسناک و تماشای شیوههایی هستند که جنگیر و جن برای مبارزه با هم بهکار میبرند. معمولا فیلمهای جنگیری بر نحوه فائقآمدن جنگیر بر شیطان تمرکز میکنند و در اینجا نیز گابریل برای غلبه بر شیطان اول باید با گناهان خودش روبهرو شود تا بعد بتواند شیطان را شکست دهد. لحظات ترسناک فیلم برای تماشاگران حرفهای ژانر ترسناک چیز دندانگیری ندارد، اما بینندههای کمتر حرفهای را احتمالا راضی میکند.
سنت عمِر
داستان: راما، زنی است استاد ادبیات و رماننویس که از پاریس به سنت عمر میرود تا در دادگاه زنی به نام لارنس کولی که میخواهد کتابی درباره او بنویسد شرکت کند. لارنس دانشجویی سنگالی و متهم به قتل دختر 15ماههاش با سپردن وی به امواج دریاست. راما که خودش چهارماهه باردار است و همسری سفیدپوست دارد و با مادرش نیز رابطهای پیچیده و پرکشمکش داشته، با لارنس احساس همدلی میکند. راما در مدت حضورش در سنت عمر با مادر لارنس نیز آشنا میشود و با مشاهده جریان دادگاه و شناخت بیشتر لارنس و آگاهی از عواطف او نسبت به دخترش و نیز احساسی که خود لارنس بهعنوان یک مهاجر از زندگی در فرانسه دارد، دچار اضطراب و نگرانی میشود. در انتها، فیلم پیش از اعلام حکم دادگاه با بازگشت راما به پاریس خاتمه مییابد.
یک درام دادگاهی اما بهمعنای نامتعارف آن. اینجا خبری از آن دادگاههای پرحرارت و هیجانانگیز و پر از تعلیق فیلمهای هالیوودی نیست؛ ناگهان وکیل مدافع با شاهد تازه یا سند و مدرک کشفنشدهای که دادستان از آن بیخبر است، حاضران در دادگاه و تماشاگران فیلم را شوکه نمیکند. در «سنت عمِر» که داستانش از پروندهای واقعی برگرفته شده از این خبرها نیست. دادگاه با دوربینی روایت میشود که در بیشتر مواقع ثابت است و بهمدت طولانی روی کسی که صحبت میکند، ثابت میماند. کارگردان تعمدا نخواسته که با تغییر مدام زوایای دوربین و استفاده از تدوین به فیلمش سرعت دهد و جلوی خستگی تماشاگر را بگیرد. استراتژی دوربین نسبتا ثابت و برداشتهای نسبتا بلند دادگاه برای این است که تماشاگر فرصت پیدا کند در ادله لارنس که خودش را در مرگ فرزندش بیگناه میداند و شرایط سخت مهاجران در فرانسه را عامل قتل فرزندش میشمارد، دقیق شود. صحبتهای لارنس، وکیل مدافع، مرد مسنی که پدر فرزند کشتهشده لارنس است و حتی دادستان که لارنس را بیقید و شرط قاتل میداند، بسیار تکاندهنده و زنده و درگیرکننده است.
مامان مافیایی
داستان: زن میانسال نویسندهای به نام کریستین در حال سروکلهزدن با رفتن پسرش از خانه به کالج، رئیس ناجور و همسر خیانتکارش است که از ایتالیا با او تماس میگیرند که پدربزرگش مرده و او باید برای شرکت در مراسم خاکسپاریاش به ایتالیا برود. کریستین ابتدا این قضیه را جدی نمیگیرد، اما دوستش به او توصیه میکند که این سفر همان چیزی است که او برای شروعی دوباره به آن نیاز دارد. کریستین به ایتالیا میرود و در همان فرودگاه با جوانی ایتالیایی آشنا میشود. بعدتر در مراسم خاکسپاری، درگیری مسلحانه رخ میدهد و کریستین متوجه میشود که پدربزرگش آرزو داشته او بهعنوان تنها وارث زندهاش ریاست یک خانواده مافیایی در کالابریا ایتالیا را بر عهده بگیرد.
تونی کلت بازیگر توانایی است که در چند سال اخیر در فیلمهایی مثل «میراث» (2018)، «چاقوکشی» (2019) و «در فکر پایاندادن به رابطهمان هستم» (2020) نشان داده که از پس حضور در نقشهای مختلف به خوبی برمیآید. اما «مامان مافیایی» به قول منتقدی فرنگی حرامکردن جنایتکارانه تونی کلت است. فیلم از همان نماهای اول معلوم است که قابل تماشا نیست و هرچه پیشتر میرود، این فرضیه بیشتر قوت میگیرد و بعید است که تماشاگر جدی فیلم بعد از ملاقات کریستین و جوان ایتالیایی در فرودگاه حاضر به ادامهدادن فیلم باشد. حضور خانم مونیکا بلوچی در فیلم هم نمیتواند انگیزهای برای تماشا ایجاد کند. خلاصه از آن فیلمهایی است که باید حسابی از آن بر حذر باشید.