زیر آسمان شهر
کاش روزه قانون هم بگیریم
کامران محمدی | رمان نویس و روزنامهنگار:
مرد برگه جریمه را از داشبورد درآورد و به سمت من گرفت. برگه را چند تا زده بود و مثل پیغامی مخفیانه و پارتیزانی، تا جایی که میشد کوچکش کرده بود.
برگه را گرفتم و تاهایش را سرفرصت باز کردم. 20هزار تومان بابت پارک کردن در جای نامناسب برایش نوشته بودند. گفت: همین امروز ظهر رفته بودم نماز بخونم. دیگه برای نماز خوندن که نباید آدم رو جریمه کنن. همین میدون فاطمی. ببین.
دوباره به جریمه دقت کردم و چیزی دستگیرم نشد.
گفتم: ولی جریمه رو بهتره آدم فوری بده. میمونه دوبله و سوبله میشه و بعد دیگه خیلی زور داره. الان هم که دیگه کم نمیکنن و...
پرید وسط حرفم که: نه بابا، زنگ میزنم میگم روزهم و واسه نماز رفته بودم و پاکش میکنم.
واقعا امیدوار بود اگر اینها را بگوید، از او عذرخواهی کنند و بابت روزهداری و نماز خواندن در مسجد، پارک نامناسبش را نادیده بگیرند.
با خنده و شوخی- جدی گفتم: ولی فکر کنم اگه اینرو بگی، بدتر هم بشه. چون احتمالا طرف بهت میگه شما که اهل نماز و روزه هستی بیشتر باید به قانون احترام بذاری. چون میخوای نماز بخونی، باید بهخودت اجازه بدی هر جا دلت خواست پارک کنی و جریمه هم نشی؟
خندید و گفت: آره شاید.
پیش از آن، پشت چراغ میدان توحید بود که گفت: 2 روزه که هر چقدر توی شهر میچرخم، مسافر نیست. کلا چهل تومن هم کار نکردم.
من تنها مسافرش بودم و تنها مسافرش هم ماندم. از خیابان ستارخان تا میدان هفتتیر، حوالی افطار. گفتم: خب اینقدر مسافرکش زیادشده که یه جورایی تعداد مسافرکشها از مسافرها بیشتره. البته چه میشه کرد، وضع بیکاری خیلی خرابه. البته تعطیل هم هست دیگه. 5روز تعطیله، مردم همه رفتن مسافرت. شهر خالیه. انگار وضع مردم زیاد هم بد نیست که این همه میرن مسافرت.
نکتهای را توضیح داد که تا به حال نشنیده بودم:
مشکل این مسافرکشهاییان که از شهرستان میآن تهران مسافرکشی میکنن. رختخواب و وسایل زندگیشون رو میذارن صندوقعقب و چند روز کار میکنن و برمیگردن شهرستان تا دفعه بعد.
اشاره کرد به پلاک ماشینهایی که حوالی بیمارستان امام پارک بودند. گفتم: اینجا که بیمارستانه برادر. اینها از شهرستان مریض آوردن.
گفت: نه، دقت کنی همهجا هست.
بعد گفت: مردم هم که هزار جور خرج میکنن، بعد سر هزار تومن کرایه چونه میزنن.
بعد برگه جریمه را از داشبورد درآورد و به سمت من گرفت... وقتی برگه را به او برمیگرداندم، بهصورت برعکس، از خط ویژه اتوبوس سپهبد قرنی، زیر پل در حال تعمیرِ کریمخان پایین میرفت. دیگر چیزی نگفتیم تا میدان هفت تیر. پیاده شدم و پنجهزار تومانی را مثل برگ جریمه به سمتش گرفتم و منتظر باقی پولم ماندم.
گفت: درسته.
میخواستم بگویم: برادر، کرایه این مسیر سه هزار تومنه، فوقش بهخاطر تعطیلی، چهار...
ولی صبر نکرد. سریع راه افتاد و دور شد.