من بازمانده هستم، نه بازنده!
آدمهایی که از انفجارهای تروریستی با جراحات شدید، جان سالم به در میبرند، ممکن است یک عمر گوشهنشین شوند و نتوانند با وضعیت جدیدشان کنار بیایند؛ سباستین بلین اما مثل آنها نبود. این بسکتبالیست حرفهای، در بهار سال2016، خوششانس بود که از انفجار تروریستی در بروکسل، جان سالم به در برد. 16نفر در 2 انفجار کشته شدند و بلین هم ممکن بود یکی از قربانیان باشد؛ اما او دیگر آدم قبل از انفجار نبود و میدانست که هرچند نجات پیدا کرده، اما زندگیاش مثل قبل نخواهد بود. بلین دچار صدماتی عمیق در پایش بود و اصلا پایش را حس نمیکرد. او از کودکی عاشق ورزش بود و از کودکی تا نوجوانی، از تنیس و فوتبال گرفته تا بسکتبال، هر ورزشی را که توانست امتحان کرده بود. او در جوانی، یک بسکتبالیست حرفهای شد و 15سال در لیگهای اروپایی بازی کرد. همین بنیه ورزشی و روحیه جنگندگی بود که او را نجات داد. او در آن انفجار، علاوه بر پای چپش، نیمی از خون بدنش را هم از دست داد اما در نهایت زنده ماند. اما زندگی برای او مثل قبل نبود. او 3ماه تمام در تخت بود و پاهایش بسته بودند. راه رفتن، برایش آرزو بود اما همین که از تخت جدا شد و کم کم راه رفتن را شروع کرد، بزرگترین هدف ادامه زندگیاش را مشخص کرد: شرکت در مسابقه 3گانه مردان آهنین در هاوایی.
حتی برشمردن مراحل این مسابقه 3گانه هم نفسگیر است؛ شرکتکنندگان ابتدا 4کیلومتر شنا میکنند، بعد بلافاصله سوار دوچرخه میشوند و 180کیلومتر رکاب میزنند و تازه وقتی دوچرخهسواری تمام شد، یک ماراتن را شروع میکنند و 42کیلومتر و200متر میدوند. بسیاری، 3گانه مردان آهنین را سختترین رویداد ورزشی دنیا میدانند و تازه در هاوایی، بهخاطر گرما و شرجی بالا، این مسابقه از دیگر جاهای دنیا سختتر است. بلین، حتی وقتی ورزشکار حرفهای بود هم نمیتوانست در این مسابقه موفق شود، چه برسد به اینکه دیگر پایش هم از کار افتاده بود. اما او تصمیماش را گرفته بود. آرام آرام تمرینهایش را شروع کرد و بهخاطر شرایط پایش، یک کفش ویژه دریافت کرد که با آن حرکت کند. همهچیز طبق برنامه پیش نرفت و او در دوران تمرین فشرده، به کرونا مبتلا و مجبور شد تمرینها را رها کند. اما ذهنیت برنده او، دست از کار نکشید و همین چند ماه گذشته، 6سال و نیم بعد از بمبگذاری، بعد از 14ساعت و 39دقیقه و 38ثانیه شنا، دوچرخهسواری و دویدن، از خط پایان 3گانه مردان آهنین هاوایی گذشت. او اخیرا درباره این اقدام بزرگ به بیبیسی گفته است: «مسئله هرگز درباره سرعت کار نبود. هدف این بود که ثابت کنم با وجود این شرایط، بدن و ذهنم آماده است. من نمیخواهم ذهنم قبول کند که قربانی بودهام. من بازمانده هستم و خودم را مدیون افرادی که آن روز درگذشتند میدانم. اما تسلیم شرایط نمیشوم. من ضعف بنیه دارم و نمیتوانم پایم را تکان بدهم، اما اگر اجازه بدهم که مشکلم از من قویتر باشد، شرایط بهتدریج بدتر و بدتر میشود.» او گفته است: افرادی را که آن سال در بروکسل بمبگذاری کردهاند میبخشد؛ چون میخواهد دنیایش بیشتر با عشق پُر شود. او به زندگی، به شکل جدیدش عادت کرده و میخواهد از فاجعهای که شکل زندگیاش را عوض کرده، عبور کند؛ «ما خودمان را دوباره ساختهایم و خودمان را با چیزی که زندگی به سمت ما پرت کرده، وفق دادهایم. من میخواهم خودم را از همه آن شلوغکاری جدا کنم. من در ادامه زندگیام با معلولیت زندگی خواهم کرد. اما همزمان، در این 10سال اتفاقهای خوبی هم برایم افتاده است. احساس میکنم که دوست بهتری هستم، همسر بهتری، پدر بهتری و انسان بهتری؛ میدانم که قویتر شدهام.»