حاجقاسم، مقاومت و لزوم تدوین پارادایم جدید رسانهای
علیرضا پورجعفری-دانشجوی دکترای ارتباطات
اندیشمندان و پژوهشگران حوزه فلسفه، علوم اجتماعی و علم سیاست، مفهوم پارادایم را با اندیشههای «توماس کوهن» میشناسند. در میان تعاریف متعدد از مفهوم پارادایم، رایجترین آنها این تعریف است: «مجموعهای از مفروضات، باورها و نگرشها که درنهایت خود را به شکل قوانین، نظریهها، ابزارها و کاربردها نشان میدهند.» ازجمله ویژگیهای پارادایم این است که در زمانی که حاکم است، کسی در مفروضات آن تردید نمیکند. از آنجاییکه مباحث علوم ارتباطات و رسانه نیز در زیرمجموعه علوم اجتماعی قرار میگیرند، طبعا میتوان از این واژه درخصوص این حوزه بهره گرفت.مانند هر حوزه دیگری، پارادایمهای رسانهای براساس شماری از مفروضها، باورها و نگرشهای سیاستگذاران و دستاندرکاران این حوزه تهیه و تدوین میشوند. این یعنی در حوزهها و قلمروهای مختلف متناسب با اقتضای آن شرایط خاص، پارادایمها مسلط میشوند.
یکی از حوزههایی که در این سالها از آن از بُعد کار صحیح غفلت شده، حوزه کار رسانهای مطلوب درخصوص سالگرد شهید حاجقاسم سلیمانی است. کار رسانهای مطلوب یعنی کاری که بهواسطه آن ذهنیت و باورهای بخش زیادی از جامعه که نسبت به جبهه مقاومت و شخص حاجقاسم ابهامهایی دارند، دچار تغییر شود.در 3سال گذشته، مشاهدههای میدانی از تولیدات رسانهای داخلی نشان میدهد تمرکز عمدتا متکی بر تولیدات رسانهای احساسی بوده و تلاش شده وجه عاطفی – اسطورهای از حاجقاسم در رسانهها ارائه شود. به همین دلیل هم باید گفت در باز کردن گره ذهنی مخاطب چندان موفق عمل نشده است. گاها هم در اطلاعرسانیها رسما به محلی برای رجزخوانی تبدیل شده که شاید جایش در تولیدات دیگر رسانهای باشد، نه خبر.
این مدل کار کردن در حالیاست که هنوز، گرههای فراوانی در ذهن مردم ما درباره جبهه مقاومت و حضور 8ساله ایران در این جبهه وجود دارد و اگر این گرهها باز نشود، نمیتوان از مخاطب انتظار داشت که حرف ما را در رسانه با تمرکز بر احساس و اسطورهسازی بپذیرد. این گرهها به این منجر میشود که مخاطب رسانههای ما، آنطور که باید و شاید، دریافتی از ماجرا و اتفاقی که بهدنبال آن رخ داد، نداشته باشد.حالا باید پرسید، مشکل کجاست؟ بهنظر میرسد ریشه این اتفاق را باید در میزان شناخت و آشنایی دستاندرکاران و سیاستگذاران، از فضای فعلی رسانهای و جامعه پیدا کرد. در دوران جدید که رسانههای اجتماعی جای رسانههای ارتباط جمعی مانند رادیو، تلویزیون و روزنامهها را گرفتهاند و حریف سنتی خود را کنار زدهاند، تولید ثانیهای اطلاعات بر محور جنگ شناختی مدیریت میشود.
این یعنی طرف مقابل با استفاده از این فضا، بهدنبال تغییر محاسبه و انگارههای ذهنی کاربران شبکههای اجتماعی است و با استفاده از این قابلیت، ماجرا را طور دیگری روایت میکند. حالا دراین فضا اگر ما بهعنوان فعالان و متولیان حوزه رسانه کشور، دست روی دست گذاشته و با عدمدرک صحیح از موقعیتی که در آن قرار داریم، تصمیم بگیریم، کار رسانهایمان، قطعا اثرگذاری مطلوب و حداکثری را نخواهد داشت. از آن طرف اما، دشمن با درک صحیح از موقعیت خود و همچنین با سوءاستفاده از گرههای ذهنی مخاطبان که ما آنها را باز نکردهایم، زمین را دست گرفته و روی ذهن مخاطب میتازد.راه برونرفت این است که حتما باید در تولیدات رسانهای و خبری، به سمت تولیدات شناختی حرکت کرد. حرکت در مسیر تولیدات شناختی، یعنی در دوگانه «باز کردن گرههای ذهنی مخاطبان» و «چیزی که دوست داریم بگوییم»، اولویت باز کردن گرهها باشد. اگر اولویت این شد، حالا میتوان با یک کار پژوهشی راجع به موضوعهای مهمی ازجمله ماجرای شهادت حاجقاسم و شکلگیری جبهه مقاومت، برای مخاطب برنامهریزی داشت و اهداف را محقق کرد.
با توجه به اتفاقهای 4ماه اخیر و فعالیت بیشتر طیف براندازان و سلطنتطلبان و همچنین منافقین، ضروری است پارادایم جدیدی به تعریفی که در ابتدای مطلب ذکر شد، اضافه شود و دال مرکزی آن، باز کردن گرههای ذهنی مخاطبان قرار گیرد. باید از همین امروز شروع کرد، فردا دیر است.