زن، زندگی، آزادی در بوته نقد
مصطفی قربانی؛ کارشناس مسائل سیاسی
اگر جنبههای امنیتی و طراحیهای توطئهآمیز در آشوبهای اخیر را موضوعی جداگانه بدانیم، درباره مبانی و آبشخورهای فکری «زن، زندگی، آزادی» میتوان گفت که این شعار برخاسته از موج سوم تجددی است که مدتهاست (از دهه1980به بعد) دنیای غرب را فراگرفته است. در این موج، بر تنوع و سیالیت سبک زندگی تأکید میشود. براین اساس، در این موج که مبتنی بر پستمدرنیسم شکل گرفته و قوام یافته است، بر تنوع روایتها از حقیقت و مشروع بودن روایتهای مختلف از حقیقت تأکید میشود. بنابراین، در این بستر، برخلاف موج دوم تجدد که مبتنی بر طبقات اجتماعی بود و بهطورطبیعی، هویت طبقاتی مطرح میشد، در اینجا بر از بین رفتن مرزهای طبقات و تنوع و سیالیت سبکهای زندگی توجه میشود.
در برخی تعابیر از این تنوع و سیالیت یا نسبیگرایی پستمدرن، بهعنوان «ایدئولوژی نئولیبرالیسم» نام بردهاند؛ بدینترتیب که پستمدرنیسم بهعنوان روح موج سوم تجدد، درصدد از بین بردن تمرکزها و فراروایتهاست تا دیگر مقاومتی در برابر سرمایهداری شکل نگیرد. نکته مهم در این میان آن است که در موج سوم تجدد، هرکس میتواند سبکی از زندگی داشته باشد و مدعای حقیقت تام هم بشود. بنابراین، انواعی از سبکهای زندگی بدون وجود هرگونه بنیاد و جوهری مشخص برای ارزیابی آنها مشروعیت لازم برای طرح و ارائه پیدا میکنند. برهمین اساس است که مباحث و شعارهایی چون «میخواهم زندگی کنم» یا «زن، زندگی، آزادی» به منصهظهور میرسد. با توجه به این آبشخور فکری، بر «زن، زندگی، آزادی» میتوان از چند منظر نقدهایی وارد کرد:
1-طراحان این شعار معتقد به مسیر خطی تاریخ و فلسفه تاریخ تجدد هستند؛ بدین معنا که چون تمام دنیا را در حال گذار به مدرنیته میدانند، پس تلاش میکنند تا بهزعم خود با ورود این قبیل مفاهیم و موضوعها، جامعه ایرانی را با سرعت بیشتری به سمت تجدد سوق دهند. درواقع، چون همهچیز را در غرب و مسیر تاریخ را بر اساس تجریه غرب میدانند، اینگونه تلاش میکنند. این درحالی است که تمام دنیا غرب و مدرنیته نیست و هر ملت و تمدنی میتواند مسیر منحصربهفرد خود را داشته باشد. کانون اصلی منازعه میان دنیای غرب و استکبار با جمهوریاسلامی نیز درست بر سر همین موضوع است که جمهوریاسلامی فلسفه تاریخ تجدد را نمیپذیرد.
2-طراحان و عوامل توسعه این شعارها درحالی شعارهای مختص موج سوم تجدد سرمیدهند که جامعه ایران با قریب به 2قرن آشنایی با تجدد، به دلایل فلسفی – الهیأتی، هنوز آن را هضم و درونی نکردهاست. البته ناگفته نماند که این ورود و به تعبیر دقیقتر، هجوم تجدد به ایران، علاوه بر خلق اختلالات اجتماعی – فرهنگی، اختلالات معرفتی هم ایجاد کردهاست. بههرحال، در شرایطی که جامعه ایران هنوز با موج اول تجدد آشتی نکرده و درواقع، آن را نپذیرفته است، طرح این قبیل موضوعها در ایران، بر گسستها و سرگشتگیهای نظری و عملی بیشتر دامن میزند و به هیچ وجه قادر به حل هیچکدام از مسائل انباشته شده تاریخی جامعه ایرانی نیست. به تعبیر دقیقتر، طرح این موضوعهای غیرمرتبط با زمینه جامعه ایرانی، نهتنها کمکی به حل مسائل ایران نمیکند بلکه بر پیچیدگیهای حل این مسائل میافزاید.
3-محوریتبخشی به مسائل زنانگی با تمرکز بر «تننمایی»، آنگونه که در برخی تجمعات ضدانقلاب در خارج از کشور شاهد آن بودهایم و قبلاً هم متذکر شدهایم، حتی در غرب هم که داعیهدار طرح این بحثها و مسائل است، تقریباً بیسابقه است.
4-بهعنوان نکته پایانی باید متذکر شد که یک وجه نهفته در شعار زن، زندگی، آزادی، همانگونه که در بالا هم بهصورت تلویحی به آن اشاره شد، تمایل جدی به نسخهبرداری کورکورانه از غرب، علومانسانی آن و حتی سیر تحول تاریخی آن است. بر این اساس، یکی دیگر از مهمترین ضعفها در انتخاب این شعار به ضعف تئوریک و تلاش برای بسط تجربیات غرب در ایران مربوط میشود. همین موضوع نشان میدهد جامعه و نخبگان متعهد ایرانی باید روایت متمایز و هویتبخش خویش را از تاریخ و مسیر آینده خود ارائه کنند تا در دام این آشوبها که قطعاً برخاسته از شهوتهای تئوریک است، گرفتار نشوند؛ زیرا تجربه تاریخی، مسائل و کیفیت رقمخوردن آینده ایران متفاوت از غرب و آنچه بر آن گذشته، است.