• سه شنبه 2 اردیبهشت 1404
  • الثُّلاثَاء 23 شوال 1446
  • 2025 Apr 22
سه شنبه 17 آبان 1401
کد مطلب : 176361
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/DR91Y
+
-

این نمایش طنز نیست!

گفت‌وگو با بابک توسلی، کارگردان نمایش «دوستان کمُدی»

گفت‌وگو
این نمایش طنز نیست!

احمدرضا حجارزاده-روزنامه‌نگار

این‌روزها تئاتر هم مثل بسیاری دیگر از مشاغل فرهنگی و هنری، حال خوشی ندارد اما در همین شرایط هنوز برخی کارگردانان به‌سختی می‌کوشند با اجراهایی ارزشمند و حرفه‌ای، چراغ کم‌سوی این خانه را روشن نگه‌دارند. یکی از آنها، بابک توسلی است که نمایش «دوستان کمُدی» را در تماشاخانه شهرزاد روی صحنه آورده است؛ نمایشی که گرچه رگه ظریفی از طنز در خود دارد اما کارگردانش تأکید می‌کند نمایش او کمدی نیست. توسلی سال‌های پیش و بیشتر در 2دهه 60 و 70 در عرصه تئاتر فعال بود و طی سال‌های اخیر بسیار گزیده‌کار شده است. او پس از اجرای نمایش «اسپرسو سینگل‌شات» در سال97، اکنون با اثر تازه‌ای به صحنه برگشته است. نمایشنامه «دوستان کمُدی» را «گابور راسوو» فرانسوی نوشته و «ساناز فلاح‌فرد» ترجمه کرده است. این نمایش به مسئله حقارت انسان و برده‌داری مدرن در جامعه جهانی می‌پردازد. در «دوستان کمُدی»، بهنام تشکر، سیما تیرانداز، سینا رازانی و معصومه رحمانی، 4بازیگر سرشناس و کاربلد تئاتر ایفای نقش کرده‌اند. با بابک توسلی درباره روند شکل‌گیری این نمایش و اجرای آن گفت‌وگو کرده‌ایم.

پس از وقفه کوتاه‌مدتی از اجرای آخرین نمایش شما، متن «دوستان کمُدی» چگونه به دست‌تان رسید و برای اجرا انتخاب شد؟
آخرین نمایشی که کارگردانی کردم، سال98 بود و این بیست‌وچهارمین نمایش ا‌ست که کار می‌کنم؛ چه در داخل کشور و چه خارج. اوایل امسال احساس کردم که دیگر وقت اجرای یک تئاتر است. ابتدا قرار بود متنی را به نام «شاه‌نشین» کار بکنیم. نویسنده متن را نوشت. وقتی می‌خواستیم آن را اجرا بکنیم، مرکز هنرهای نمایشی تغییراتی را برای این متن درنظر گرفته بود که احساس کردم اگر بنا بود همه آن تغییرات لحاظ بشود، دیگر شاید جذابیتی که در نوشتار و ساختار کار هست، از بین برود و مخاطب را با خود همراه نکند. از طرفی چون برای اجرا در تماشاخانه شهرزاد، زمان گرفته بودیم، خود آقای قاسم جعفری این متن را به من پیشنهاد کردند. وقتی بررسی کردم، دیدم نمایشنامه «دوستان کمُدی» اجرای حرفه‌ای نداشته! فقط چند اجرای دانشجویی داشته است. چرا که من خیلی موافق اجرای مجدد نمایشنامه‌ای نیستم که قبلا اجرا شده باشد.
وقتی متن را خواندید، چه برداشتی از آن داشتید؟ آیا توانست شما را برای اجرا مجاب بکند؟
متن را که خواندم، خیلی لذت بردم و احساس کردم اتفاقا یکی از دغدغه‌های امروز دنیا و به‌خصوص ایران است؛ یعنی همان چیزی که این‌روزها خیلی رواج دارد، یعنی برده‌داری مدرن. در کشور ما هم این اتفاق می‌افتد. خرده‌بورژواهایی هستند که تازه به دوران‌رسیده‌اند و به حدی پول دارند که نمی‌دانند با آن‌چه کار بکنند. از روابط اجتماعی هم خسته شده‌اند. پس به این فکر می‌افتند با پولی که دارند نگاه بالا به پایینی نسبت به همه اطرافیان‌شان داشته باشند، یعنی مثلا چون من پول‌دارم، آدم‌هایی که اطرافم هستند، برای من مثل کالا هستند! می‌توانم بخرم‌شان، بفروشم‌شان یا به‌شان بگویم من را سرگرم بکنید! حالا این ماجرا در قالب یک نمایشی با فرمت شبه‌سوررئال تبدیل شده به نمایشنامه «دوستان کمُدی». یک زوج خرده‌بورژوای فرانسوی، آدم‌هایی را که می‌توانند کارتن‌خواب کنار خیابان باشند اما ترجیح می‌دهند فضایی داشته باشند در حد یک کمد، حتی اگر هر دو با هم نتوانند در آن بخوابند! و یکی‌شان باید سر پا بایستد. با این‌حال راضی‌اند به آن، چون از خوابیدن کنار خیابان بهتر است، ولی وقتی در آن فضا قرار می‌گیرند، می‌بینند آن آزادی که داشتند، نگاه بالا به پایینی که وجود دارد، این‌قدر چاپلوسی و رفتار دور از صداقت به مذاق‌شان خوش نمی‌آید. این یک داستان سوررئال یا حداقل مینی‌سوررئال است اما به شکل واقعی‌اش مثلا در کشورهای عربی وجود دارد. چون من 17سال خارج از ایران بودم که بخش زیادی از آن را در کشورهایی مانند امارات،  قطر و کویت زندگی کردم، دیدم در آن کشورها مثلا دخترهای فیلیپینی با فوق‌لیسانس می‌آیند به خانه آنها برای کارکردن و آنها دختران فیلیپینی را به چشم یک خدمه نمی‌بینند! بلکه دقیقا آنها را به شکل کالا می‌بینند؛ آدم‌هایی که انگار خریداری شده‌اند تا هر سرویسی که آن خانواده بخواهد، این دختر انجام بدهد، به‌خاطر فقط ماهی 300 یا 400دلار. در ایران هم چنین ماجرایی داریم، فقط شکلش فرق می‌کند، یعنی آدم‌های تازه به دوران‌رسیده‌ای که احتمالا از راه درستی هم به ثروت نرسیده‌اند و حالا یک ماشین بسیار گران‌قیمت می‌اندازند زیر پای بچه 18ساله‌شان اگر بچه‌شان کسی را هم کشت، می‌گویند «دیه‌اش را می‌دهم. مگه چیه؟!». این دقیقا همان برده‌داری مدرن و نگاه از بالا به پایین خرده‌بورژواهاست. آدمی که ریشه‌دار باشد، قاعدتا اینگونه نیست.
این نمایشنامه برای فرانسه و زندگی اروپایی نوشته شده. جایی از نمایش «ژک» به «اودیل» می‌گوید «انگار یادت رفته ما در اروپا زندگی می‌کنیم». برخی رفتارهای شخصیت‌ها شاید با جامعه امروز ما چندان همخوانی نداشته باشد. در اجرای نمایش، چقدر به متن اصلی وفادار بودید؟ آیا بازنویسی یا تغییراتی انجام شده که مخاطب ایرانی با آن ارتباط بیشتری بگیرد؟
ببینید، من درصد کمی متن را ایرانیزه کرده‌ام، ولی به متن وفادار بوده‌ام. سعی کردم تغییر زیادی در متن ایجاد نشود که البته شده. الان این اجرا، صددرصد خود متن نیست اما خوانش متن کاملا متفاوت است. معمولا در اجرای متن‌های خودم، وقتی قرار است اجرا بشود، خیلی تغییر ایجاد می‌کنم، ولی حالا که متن شخص دیگری را اجرا می‌کنم، هم سعی کرده‌ام به مترجم وفادار بمانم و هم به‌خود متن اما قطعا بخش‌هایی از آن ایرانیزه شده و سعی کردم در مقام کارگردان، تغییراتی در متن ایجاد بکنم اما در کلیت کار به متن وفادار بوده‌ام، ولی جنس این کار، جهانشمول است، یعنی با وجود اینکه اشاره می‌شود ما در فرانسه هستیم اما شما به جای فرانسه، بگذارید مکزیک، کوبا، آمریکا یا ایران. هیچ فرقی نمی‌کند. الان این اتفاق در تمام دنیا می‌افتد. متن کاملا جهانشمول است.
گویا تغییرات ایجادشده، بیشتر در دیالوگ‌ها و خیلی جزئی بوده.
بله، هم در دیالوگ‌ها و هم در شیوه اجرای متن، چون در شیوه اجرا، آنچه مدنظر نویسنده بوده، یک کار فرمال و مینی‌مال نبوده، ولی ما آن را با خوانش و شیوه خودمان اجرا کردیم.
نمایش «دوستان کمُدی»، برخلاف تصوری که ایجاد می‌کند، یک نمایش کمدی نیست. اتفاقا نوعی فانتزی متفکر و نقادانه است. برای اجرای چنین متنی، چرا سراغ بازیگرانی رفتید که بیشتر سابقه بازی در آثار طنز نمایشی و تلویزیونی را دارند و این ذهنیت را در مخاطب ایجاد می‌کنند که قرار است نمایشی کمدی با حضور «بهنام تشکر» یا «سینا رازانی» ببیند؟! با توجه به فضای تلخ و تراژیک کار، شاید بهتر بود از بازیگرانی استفاده می‌شد که مضمون را روشن‌تر منتقل بکنند.
ببینید، کار ما اصلا طنز نیست. بعضی‌ها این دیدگاه را دارند که می‌خواهیم یک طنز تلخ ببینیم. نه، کار من کاملا تراژیک، صدلایه و عمیق است. تعداد لایه‌های این نمایش به‌قدری زیاد است که ما به 20لایه آن در مرحله خوانش رسیدیم، بعد به 20لایه دیگر در مرحله تمرین رسیدیم بعد تکه‌تکه بچه‌ها می‌گفتند اینجا هم این‌طوری‌ است. می‌خواهم بگویم نمایش ما بسیار مفهومی و عمیق است ولی انتخاب من، با دقت و ظرافت بوده. اینگونه نیست که آقای بهنام تشکر، سینا رازانی، خانم سیما تیرانداز و معصومه رحمانی، بازیگرانی باشند که غالبا طنز کار می‌کنند. توانایی این عزیزان و تجربه آنها خیلی بالاست. شاید اخیرا خانم تیرانداز در چند کار طنز ایفای نقش کرده باشد اما آنها بچه‌های تئاتری و همدوره‌های خودم هستند. ما حدود 30سال است کار تئاتر انجام می‌دهیم و از این بازیگران شناخت داریم. اگر کار به دل شما نشسته، شاید نقش من 20درصد بوده. 80درصد دیگر به‌خاطر بچه‌های بازیگر بوده، چون بازی‌شان خیره‌کننده و تجربه 30‌ساله پشت کار است.
در پروسه تمرین‌ها، تعامل‌تان با بازیگران چگونه بود؟ با توجه به سابقه طولانی شما در کارگردانی و تجربه گروه بازیگران در عرصه تئاتر، چه دیالوگ‌ها و ارتباطی برای شکل‌گیری فضای نمایش بین شما و آنها ایجاد می‌شد؟! یعنی بازیگران در آفرینش شخصیت‌ها چقدر همراه بودند؟
شیوه اجرایی من، نه فقط الان که حتی 20سال پیش هم اصولا این‌مدلی است که سعی می‌کنم در خوانش نمایش، نظرات بچه‌ها را کامل و صددرصد بگیرم. بعد اینها را در کنار هم بچینیم و ببینیم کجا بیرون می‌زند و کجا نسبت به آنچه در ذهن من بوده، اتفاق بهتری است. زمانی که خودم متنی را می‌خوانم، قبل از اینکه تمرین شروع بشود، صددرصد میزانسن‌ها و بازی‌ها را برای خودم می‌نویسم. بعد نظرات بچه‌هایی را که به ما ملحق می‌شوند، صددرصد می‌گیرم. بعد اینها را می‌چینیم کنار آن اتفاقی که از پیش قرار بوده در ذهن من بیفتد. قاعدتا خیلی از اتفاق‌هایی که بچه‌ها ایجاد می‌کنند، می‌تواند از آنچه در ذهن من بوده بهتر باشد. حتی تلفیق اینها می‌تواند اتفاق بهتری باشد. ممکن است یک جاهایی چیزهایی که من گفتم و در ذهنم بوده، باعث بشود کار بیرون بزند و از یکدستی خارج بشود. مجموع اینها می‌شود برایندی که شما روی صحنه ملاحظه می‌کنید. اینکه بگویم من کارگردانی‌ام که باید هرچه می‌گویم صددرصد اتفاق بیفتد و هیچ بداهه‌ای یا حرکت اضافه‌ای در آن نباشد، نه، اینطور نیست یا اینکه بگویم گوش می‌کنم به بازیگری که سابقه‌اش از من بیشتر است و هرآنچه او بگوید قبول است، نه! اینها باید کنار هم چیده بشود تا به برایندی برسد که مخاطب را جذب بکند.
حالا پس از گذراندن تمرین‌ها برای این شکل از اجرا، آیا دست بازیگران برای انجام بداهه روی صحنه باز است؟
نه دیگر! اتفاق نظر ما از روز اول همین بوده که تا روز اجرا کار را با هم پیش می‌بریم، بعد به نقطه‌ای می‌رسیم که اجرا را می‌بندیم و زمانی که بستیم، دیگر همان است، یعنی اگر مثلا من بروم سر صحنه، ببینم اتفاقی افتاد و ناگهان سورپرایز بشوم که این از کجا درآمد، نه، اینطور نیست ولی حتی حین اجرا با بچه‌ها تعامل داریم. ممکن است در یک اجرا بازیگر به من بگوید «آنجا اگر دیالوگم را اینطور بگویم، شاید بهتر باشد». بعد می‌رسیم به جمع‌بندی آره یا نه و آن اتفاق می‌افتد. شاید در طول اجرا ما به مترونومی برسیم که ببینیم اینجا مترونوم کند است یا تند است و باید کندتر باشد. بعد از هر اجرا اگر پیشنهاد جدیدی باشد، با هم بررسی می‌کنیم و روز بعد روی صحنه اتفاق می‌افتد. بداهه‌ای که امروز شما نمایش را ببینید و فردا چیز دیگری ببینید، نه، نداریم.
با توجه به نمایشنامه «دوستان کمدی» و شیوه اجرایی شما که می‌تواند برای سایر کشورها و فرهنگ‌ها هم جذاب باشد، آیا برنامه‌ای جهت اجرای این نمایش برای ایرانیان مهاجر و مقیم خارج از کشور دارید؟
روزی که تمرین‌های این نمایش را شروع کردیم، نظرمان همین بود که ما اجرای داخلی را برویم و بعد، برای اجراهای خارجی استارت بزنیم. الان نمی‌دانم شرایط جامعه و ایرانیان خارج از کشور به چه صورت است. باید ببینیم شرایط چطور پیش می‌رود اما تمایل داریم این اتفاق بیفتد؛ هم من و هم تیم بازیگران. ان‌شاءالله شرایط کمی روبه‌راه و آرامش برقرار بشود، خنده برگردد به لب‌های همه ما و بعد تمرکزمان را بگذاریم برای اجراهای مجدد و خارج از کشور.

مکث

غالب نمایش‌هایی که شما تا امروز کارگردانی کرده‌اید، بر پیچیدگی روان و شخصیت انسان متمرکز بوده‌اند. برای نمونه اوج چنین کارهایی را می‌توان در نمایش «اسپرسو سینگل‌شات» به کارگردانی شما دید که روی پرونده‌های روان‌کاوی کار کردید. مسائل روانشناسی چقدر دغدغه شماست و چقدر با علم روانشناسی آشنا هستید؟ آیا معمولا از علوم روانشناسی در نگارش نمایشنامه و اجرای آنها استفاده می‌کنید؟
ببینید، همسر بنده دکتری روانشناسی دارد. آن پرونده‌هایی که در نمایش «اسپرسو سینگل‌شات» استفاده کردیم، پرونده‌های در اختیار همسرم بود و با اجازه افرادی که روان‌کاوی شده بودند، در نمایش استفاده شدند. اتفاقی هم خارج از ایران افتاد که برای کار تجاری به گرجستان رفته بودم. آنجا یک کافی‌شاپ به من معرفی کردند و گفتند ایرانی‌ها غروب‌ها آنجا جمع می‌شوند. رفتم و روابط آدم‌ها را آنجا بسیار جذاب دیدم. آدم‌هایی که دورِ ده تا میز نشسته‌اند و همه با هم حرف می‌زنند! یعنی این میز با آن میز آخری و آن یکی با میز اولی و... و اتفاق‌ها و مشکلات‌شان را برای همدیگر تعریف و به هم کمک می‌کنند، برای همدیگر مشتری در کاری که انجام می‌دهند، پیدا می‌کنند. بعد آن پرونده‌ها را آوردم در قالب این جغرافیا و حاصلش شد آن نمایش. باتوجه به اینکه همسرم روانشناس است، مدت‌ها روی این اتفاق تمرکز داشتم و گپ زدیم. به هر ترتیب کمی شناخت پیدا کردم و سعی داشتم که راجع‌به این قضیه بیشتر بخوانم. حتی در روانشناسی واحدهای دانشگاهی پاس کردم. خب اصولا وقتی قرار است کاری را اجرا ببرم، سعی‌ام بر این است که پرسوناژها را به لحاظ روا‌نشناختی هم بررسی بکنیم و ببینیم این آدم در مواجهه با فلان‌مشکل، چنین اتفاقی برایش می‌افتد یا نه. من در تئاتر 24 نمایش کارگردانی کرده‌ام. البته کارم بیشتر تیزر و تصویر تلویزیونی است. از این 24کار، می‌توانم بگویم تمرکزم در 12 مورد روی روان‌کاوی بوده است. معمولا تلاش می‌کنم دغدغه‌های اجتماعی را اجرا بکنم، حالا غیراز نمایشی مثل «خاله‌اودیسه» به نویسندگی نغمه ثمینی که من با یک شیوه اجرایی جدا از امضای خودم، آن را کار کردم یا مثلا نمایش دفاع‌مقدس داشته‌ام که قاعدتا باید ساختارش بر آن مبنا می‌بود، ولی کارهایی که خودم نوشته‌ام، کارهایی با دغدغه‌های اجتماعی بر مبنای روا‌نشناختی روز جامعه بوده‌اند.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید