• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 12 مهر 1401
کد مطلب : 173155
+
-

مسئول بودن به‌عنوان نیست

مریم ساحلی

 ما نشسته بودیم و سرمان به‌کار خودمان بود که داد و هوار یکی بلند شد و خط انداخت به سکوت اواخر تابستان کوچه‌. بعضی‌هامان دویدیم سمت پنجره و سرک کشیدیم و بعضی هم راهی شدند تا ببینند چه شده است. همگی اما زود فهمیدیم که گل همسایه را دزدیده‌اند. من او را همین اندازه می‌شناسم که با گل‌های باغچه‌اش حرف می‌زند و نازشان را می‌کشد. می‌دانم پای دیوار خانه‌اش شیار آسفالت را عمیق کرده و گل کاشته است. می‌دانم که مهربان است و دلش می‌خواهد همه‌جا سبز باشد. آن روز اما یکی از راه رسیده و گلش را برده بود. زن حرف می‌زد و می‌نالید که صبح آبش دادم؛ ظهر هم سر زدم، همین جا بود. حالا اما نیست. نگاهش به خاک بود و چشمش‌تر اما صدایش به دادخواهی و نفرین بلند بود. یکی همان وقت آهسته کنار گوشم نجوا کرد: حالا یک گل که ارزش این همه داد و فریاد ندارد.
آن که این حرف را زد نمی‌دانست زن هر روز وقتی آفتاب داغ تابستان گل را نشانه می‌گرفت، می‌آمد و پارچه‌ای را حائل می‌کرد تا تن نازنین گلش از نیزه‌های آفتاب درامان باشد. نمی‌دانست زن وقتی خانه نبود دلش شور گل را می‌زد و در مسیر برگشت تندتند قدم برمی‌داشت تا گلوی گلش از تشنگی نسوزد. گمان نمی‌کنم بانوی موسپید همسایه «شازده کوچولو» را خوانده باشد اما آن روز که خشم و اندوهش را دیدم با خود گفتم، شاید «آنتوان دوسنت اگزوپری» روزی یکی مثل او را دیده که نوشته است: «آدم‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند اما تو نباید فراموش کنی. تو هرچه را اهلی کنی همیشه مسئول آن خواهی بود. تو مسئول گلت هستی...».
آن روز همه فکرم این بود که بانوی همسایه بی‌آن که ادعایی داشته باشد، بی‌آن که تیتر و عنوان و دم و دستگاهی داشته باشد، مسئول است، یک مسئول واقعی. او به گل‌های حیاط خانه و کوچه به یک چشم نگاه می‌کند. او دل نگران و مراقب همه آنهایی ا‌ست که مسئولیت‌شان را پذیرفته است.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید