• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
دو شنبه 11 مهر 1401
کد مطلب : 173015
+
-

نمایشی که شنیدنی است

گفت‌وگو با «حسین کشفی‌اصل»، کارگردان نمایش «لئوناردو داوودنژاد»

گفت‌وگو
نمایشی که شنیدنی است

احمدرضا حجارزاده- روزنامه‌نگار

تئاتر کمدی، یکی از پرمخاطب‌ترین گونه‌های نمایشی است که اگر از ساختار و محتوای مناسب و باکیفیتی برخوردار باشد، می‌تواند علاوه بر سرگرمی و شادسازی تماشاگر، تأثیرات روحی و روانی مطلوبی بر او بگذارد. یکی از آثار کمدی خوش‌ساختی که این‌روزها با چنین مشخصاتی روی صحنه رفته، نمایش «لئوناردو داوودنژاد» به نویسندگی «محسن میرزاخانی» و کارگردانی «حسین کشفی اصل» است.گرچه خالق این نمایش، بیشتر به‌عنوان بازیگر شناخته می‌شود ولی گاهی با نمایش‌های متفاوتی در مقام کارگردان، مخاطبانش را غافلگیر می‌کند. حسین کشفی اصل چندی پیش نمایش تاریخی و تراژدی «تجربه‌های اخیر» اثر «امیررضا کوهستانی» را در تئاترشهر اجرا کرده بود اما حالا با یک تئاتر کمدی به صحنه برگشته است. لئوناردو داوودنژاد زمان کوتاه، ریتم تند و فضایی مفرح دارد که علاوه بر روایت داستانی جذاب، بیننده را برای دست‌کم یک ساعت از احوال و اخبار ناخوش این روزهای جهان دور می‌کند. این نمایش که براساس نمایشنامه «هنر» نوشته «یاسمینا رضا» در سالن عزت‌الله انتظامی خانه هنرمندان ایران اجرا می‌شود، بازخوردهای خوبی از تماشاگران گرفته است. به این بهانه با حسین کشفی اصل درباره تولید و اجرای نمایش لئوناردو داوودنژاد گفت‌وگو کرده‌ایم.

نمایشنامه لئوناردو داوودنژاد اولین‌بار سال98 در قم اجرا شده بود. آیا از این موضوع خبر داشتید و آن اجرا را دیده بودید؟
بله، من در جریان کارکردن آن گروه بودم. محسن میرزاخانی (نویسنده اثر) رفیق 25‌ساله من است، یعنی دوستی ما از دوران هنرستان صداوسیما ادامه دارد تا همین حالا. بنابراین در جریان تولید این نمایشنامه بودم. در آن مقطع، یعنی سال98 من هم درگیر کارگردانی یک کار دیگر بودم و هم در 2نمایش مشغول بازی بودم. به‌علاوه اینکه نمایشنامه لئوناردو داوودنژاد که آن گروه محترم در شهر قم کار کردند، به لحاظ تعداد اجرا، بسیار محدود بوده و همچنین آن دوستان متن اولیه را کار کردند. آنچه الان در سالن انتظامی روی صحنه است، نمایشی است که در بیش از نیمی از نمایشنامه خودم دست بردم و تغییراتی در آن اعمال کردم. خیلی موارد را هم با خود محسن میرزاخانی چک کردم، یا یکسری چیزها را در اتودهای حین تمرین درآوردیم و جایگزین‌هایی را انجام دادیم. در هر صورت من در جریان آن اجرا بودم و می‌دانم اجرای آنها براساس متن اولیه‌ای بود که نوشته شده، چون خیلی از ریزه‌کاری‌های اجرای سالن انتظامی، به هیچ عنوان در آن متن وجود ندارد. من آن اجرای قم را هم ندیدم.

با توجه به اینکه متن براساس نمایشنامه «هنر» اثر یاسمینا رضا نوشته شده، چرا همان متن اصلی را اجرا نکردید و سراغ این متن اقتباسی و کمدی رفتید؟! به‌خصوص که زمان زیادی از کارگردانی نمایشنامه تلخ و تراژدی «تجربه‌های اخیر»، توسط شما نمی‌گذرد.
نمایشنامه خانم یاسمینا رضا بسیار اثر جذاب و خوبی است اما 2نکته وجود دارد؛ اول اینکه آن نمایشنامه بارها و بارها در کشورمان و شهر تهران اجرا شده. اولین‌‎بار اواخر دهه70 بود که این متن توسط زنده‌یاد داوود رشیدی در سالن چهارسوی تئاترشهر روی صحنه رفت که خود آقای رشیدی همراه با سعید پورصمیمی و فرهاد آییش بازی می‌کردند. من آن اجرا را دیدم. در همان مقطع، پارسا پیروزفر هم این نمایشنامه را در فرهنگسرای شفق کار کرد که خودش بازی می‌کرد و امیر جعفری و سیاوش چراغی‌پور. در طول سال‌های اخیر این نمایشنامه توسط گروه‌های مختلف کار شده یا از آن برداشت‌های مختلفی  در همان فضای اروپا که اصل نمایشنامه است، کرده‌اند. گروه‌های دانشجویی و گروه‌های آماتور خیلی این متن را کار کرده‌اند. آخرین‌بار هم از میان گروه‌های حرفه‌ای، وحید رهبانی این نمایشنامه را در تماشاخانه پالیز و با بازی داریوش فرهنگ، محسن حسینی و امید روحانی روی صحنه برد. همیشه نگاهم این است که یکسری نمایشنامه‌ها توسط آدم‌ها و گروه‌های مختلف با نگاه‌های مختلف، خیلی کار شده‌اند. به همین دلیل عمدتاً سعی می‌کنم از اجرای نمایشنامه‌ای که بارها تکرار شده فاصله بگیرم! این‌جور وقت‌ها بیشتر فکر می‌کنم من چه کار جدیدی می‌توانم با متنی بکنم که بارها اجرا شده و همه دیده‌اند! یکی از چالش‌های بین من و محسن میرزاخانی آن بود که بیاییم این فضا را تغییر بدهیم. اگر بخواهیم همان فضای روشنفکری را که در متن خانم یاسمینا رضا وجود دارد اجرا بکنیم، خب بارها اجرا شده و همه دیده‌اند و از قصه خبر دارند. جذابیت این متن، آن می‌شود که ما موقعیت و جغرافیا و حتی جنس آدم‌ها و ادبیات‌شان را تغییر بدهیم. شرایط محیط زندگی‌شان را تغییر بدهیم. اینطور مواقع چه‌چیزی بهتر از اینکه شما به جغرافیای خودت بیایی؟! وقتی بیایی در کشور خودت، طبیعتاً آدم‌ها ملموس‌تر می‌شوند، با آدم‌ها می‌توانید همذات‌پنداری بیشتر و بهتری پیدا بکنید و می‌توانید جواب بهتری هم از مخاطبت بگیری. احساس بدی هم از انجام این کار ندارم. اتفاقاً خیلی حس خوبی دارم از اینکه فضای نمایشنامه در زمان حال شهر خودمان تهران می‌گذرد، ولی در مورد بخش دوم پرسش، باید بگویم من اصولاً هیچ‌وقت خودم را محدود نکرده‌ام؛ چه در فضای بازیگری و چه کارگردانی. همیشه گفته‌ام بازیگری برای من اول است و کارگردانی دوم. اصولاً همیشه این اشتیاق و علاقه در من وجود دارد که فضاهای مختلفی را در بازیگری و کارگردانی تجربه کنم. الان آخرین کاری که به‌عنوان بازیگر روی صحنه دارم که اجراهای پایانی آن را پشت‌سر می‌گذاریم، نمایش «پرسپکتیو» است که من نقش یک آدم متوهم را در فضاهای فانتزی و کمیک بازی می‌کنم. نمایش قبلی من در مقام بازیگر، «پنگوئن‌های افسرده» بود که فضایی بسیار جدی و تلخ را در نقش یک خرده‌فروش مواد و قاتل خونسرد تجربه کردم. اصولاً در حیطه بازیگری هم تلاشم این بوده که جغرافیای مختلفی را تجربه بکنم. در کارگردانی هم چیزی غیر از این نیست.
برای مثال، «دوزخ» نوشته ‌ژان پل سارتر‌ را کار می‌کنم، بعد از آن «پزشک پوشالی» اثر ‌چارلز دیزنزو‌ را در یک فضای کاملاً کمدی کار می‌کنم! یا همانطور که خودتان اشاره کردید، قبل از این نمایش، من «تجربه‌های اخیر» را کار کردم که فضایی بسیار تلخ در یک بستر تاریخی دارد با قصه‌‌ای عاشقانه اما الان لئوناردو داوودنژاد یک فضای مفرح، شاد، کمدی و معاصر دارد، یعنی شاید ماجرای لئوناردو داوودنژاد همین امروز و الان اتفاق می‌افتد. این به علاقه من  در تجربه‌کردن فضاهای مختلف برمی‌گردد و به هیچ عنوان دوست ندارم خودم را محدود بکنم به یک فضای خاص. این ماجرا هم خیلی به حال شخصی من و هم به یادگیری و فهم بیشتر من از دنیای تئاتر کمک می‌کند.

مخاطب نمایش «لئوناردو...» در مواجهه با این اثر قرار است چه پیامی دریافت بکند؟ آیا هدف‌تان نقد فضاهای هنری و روشنفکری بود یا قصد داشتید فقط یک داستان خنده‌دار را به نمایش بگذارید و تماشاگر افسرده و بی‌حوصله این روزها را بخندانید؟!
یکی از مهم‌ترین چیزهایی که تماشاگر می‌تواند به‌عنوان پیام از نمایشنامه این کار دریافت بکند، آن ا‌ست که آدم‌ها را خیلی زود قضاوت نکنیم. اگر شناخت کاملی از کسی نداریم، قضاوتش نکنیم. شاید آدمی که قضاوتش می‌کنیم، اگر اسم و فامیلی یا تیپ و ظاهر عجیب و غریبی دارد، اگر دارای انجام حرکات و سکنات عجیب و غریبی است، حتماً قرار نیست که او آدم پس‌رفته‌‌ای باشد یا چیزی حالی‌اش نیست.
 از نگاه من، یکی از مهم‌ترین پیام‌های نمایش همین است: آدم‌ها را زود قضاوت نکنیم. آدم‌ها شاید همان چیزی باشند که درباره‌شان گفته می‌شود و ما به‌خاطر قضاوت زودهنگام، ممکن است همه‌چیز را از بین ببریم. البته هدف من قطعاً نقد فضای هنری و روشنفکری هم بوده. اگر صادقانه بگویم، در همه فضاهای هنری موجود، اعم از تئاتر، سینما، نقاشی، مجسمه‌سازی و... اصولاً اغلب آدم‌ها خیلی زود فکر می‌کنند با تولید یک اثر هنری صاحب یک جایگاهی هستند. درصورتی که اینطور نیست. هنر مبحثی ا‌ست که با رنج و زحمت و تلاش اتفاق می‌افتد. هنر واقعاً ره صدساله را یک‌شبه‌رفتن نیست، ولی خیلی‌ها با تولید یک یا 2اثر هنری فکر می‌کنند جزو آدم‌هایی‌ هستند که می‌توانند درباره مسائل هنری هم صحبت کنند و حتی ادعاهای روشنفکری هم داشته باشند. در جامعه خودمان و فضای تئاتری ما هم کم نیست. قطعاً یکی از اتفاق‌ها برای من این بوده که نقد هم بکنم. طبیعتاً زود قضاوت‌کردن این 3‌آدم و بین دیالوگ‌ها نقد آدم‌های هنرمند و فضای روشنفکری هنری باعث می‌شود در پایان آن فاجعه اتفاق بیفتد. همچنین یکی از اهداف این بوده که تماشاگر افسرده و بی‌حوصله این روزها را بخندانم. هدف دیگرم از اجرای لئوناردو داوودنژاد این بوده که تماشاگر بیاید داخل سالن و تا جایی که فهم و شعورمان اجازه می‌دهد یک ساعت او را بخندانیم و از فضای موجود در جامعه و شرایط امروز کشور رهایش بکنیم. همیشه نگاهم این است اگر من در این 55دقیقه اجرا، به اندازه یک ربع خنده روی لبان تماشاگرم بیاورم، خودم را یک برنده کامل می‌دانم! ولی فضاهای متفاوت کاری، باعث می‌شود نگاه‌ها هم متفاوت بشود. مثلاً در تجربه‌های اخیر نگاهم این بود که وقتی تماشاگر از سالن بیرون می‌آید، بنشیند حسابی فکر بکند؛ به‌خودش، به پدر و مادرش، به گذشتگانش. الان در لئوناردو داوودنژاد یکی از اتفاق‌های مهم برای من این است که تماشاگر وقتی از سالن خارج می‌شود، دست‌کم من برای 10دقیقه به او حال خوب انتقال داده باشم که کمی از فضای موجود فاصله بگیرد.

نمایش لئوناردو... اثری ساده، کوتاه و مفرح با کارگردانی حرفه‌‌ای و تمیز است. آیا نمایشنامه شما را به سمت این سبک از کارگردانی رئالیستی با نور تخت هدایت کرد یا خودتان اصرار به این شیوه اجرایی داشتید؟ با توجه به اینکه متن به مسئله هنر می‌پردازد، امکان اجرای آن به سبک «تجربه‌های اخیر» وجود نداشت؟!
قطعاً امکان اجرا به سبک کار قبلی‌ام وجود نداشت. شاید اگر متن «هنر» خانم یاسمینا رضا را اجرا می‌کردم، یکسری تغییر و تحول‌های نوری در آن اعمال می‌کردم، چون آن متن می‌طلبد، ولی شما وقتی به این نمایش نگاه می‌کنید، می‌بینید لئوناردو داوودنژاد یک نمایشنامه کاملاً رئالیستی با میزانسن‌ها، نوع گویش و فضای رئالیستی است؛ یعنی همان چیزی که امروز در خانه همه ما اتفاق می‌افتد؛ چه‌جوری روی مبل می‌نشینیم، چه‌جوری لَم می‌دهیم یا راه می‌رویم، جر و بحث‌مان یا استایل ایستادن‌مان چگونه خواهد بود؟! همان چیزی که به شکل عادی برای همه ما وجود دارد. نمایش همین است. من اگر تغییر نور در این کار ایجاد می‌کردم، از آن فضای رئالیستی و زندگی که دنبالش بودم، دور می‌شدم. نمایشنامه لئوناردو داوودنژاد را باید خوب شنید که تماشاگر چیزی را از دست ندهد. به هیچ عنوان نمی‌توان این دو اثر را کنار هم قرار داد، به‌خاطر اینکه اصلاً نوع میزانسن‌های «تجربه‌های اخیر» متفاوت بود. میزانسن‌های ایستا زیاد داشت و به‌شدت بر پایه و اساس سکون و حتی سکوت اتفاق می‌افتاد اما حرکت‌های نمایش لئوناردو داوودنژاد خیلی تند و سریع اتفاق می‌افتد و دیالوگ‌های آن هم خیلی تند و پرتابی است. بنابراین کاملاً اصرار خودم بود که به این شیوه اجرا بشود، چون ماجرا و متن است که باید تماشاگر را تا انتها با خود بکشاند. نیازی احساس نکردم که بخواهم نوربازی بکنم، غیر از یک نور، یعنی از زمانی که بوم نقاشی وارد صحنه می‌شود، یک نور اضافه می‌شود و تأکید می‌کند روی این تابلو. در پایان هم تمام نورها که گرفته می‌شود، فقط یک نور روی تابلو می‌ماند.

بازی‌های خوب و روان بازیگران، از امتیازهای مهم نمایش است. مبنای انتخاب بازیگران برای هر نقش چه بوده؟ در رسیدن به این جنس از بازی، به‌عنوان کارگردان چقدر سهیم بودید و چقدر خود بازیگران در ایده‌پردازی و بروز خلاقیت شرکت داشتند؟!
خیلی خوشحالم که بازی‌ها خوب و روان دیده شده. خب بله، لئوناردو داوودنژاد اصلاً متنی است برای بازیگر، برای حال بازیگر، برای عشق بازیگر، یعنی قرار است بازیگر آن را بازی بکند و یک ساعت روی صحنه کیف بکند و لذت ببرد. درباره انتخاب بازیگران، مبناهایی برای استایل و فیزیک آدم‌ها بوده؛ چهره و قد و فیزیک آدم‌ها.
در انتخاب بازیگر معتقدم وقتی شما بازیگر درستی را برای یک نقش انتخاب بکنید، انگار دست‌کم 70ـ 60درصد مسیر تمرین را رفته‌اید. 40ـ 30درصد مابقی با تمرین اتفاق می‌افتد. اینجا ترکیب بازیگران لئوناردو داوودنژاد برای من ترکیب بسیار جذابی است، چون این 3بازیگر عزیز ـ فرید رحمتی، میلاد کرباسی، محسن رضوی‌نیا ـ برای اولین‌بار با من همکاری می‌کنند. تصمیم داشتم این متن را با بازیگرانی کار بکنم که هیچ‌گونه سابقه همکاری با هم نداشتیم تا همه‌چیز برای‌مان بکر باشد. خیلی احساس خوبی دارم و فکر می‌کنم دوستان بازیگر هم این حس خوب را از همکاری با من دارند. برای رسیدن به این جنس از بازی، خیلی گپ‌وگفت کردیم. از آنجایی که من اصولاً بازیگرم و بعد کارگردان، شاید طور دیگری بازیگر را درک بکنم. من جور دیگری بازیگران را می‌بینم و با آنها گفت‌وگو می‌کنم. اصولاً آدم شنونده‌ای هستم. هر مطلبی در ذهن داشتند یا هر ایده‌ای که بخواهند در کار اعمال بکنند، به راحتی با من مطرح کردند و درباره‌اش گپ زدیم و رسیدیم به یک نتیجه غایی و نهایی. خود بازیگران هم در ایده‌پردازی و بروز خلاقیت تأثیرگذار بودند.گاهی وقت‌ها آنها در تمرین‌ها اَکت‌ها و ری‌اکشن‌هایی داشتند که من در لحظه دیدم و گفتم «چقدر این خوب است، این را حفظ کن!».‌
 

این خبر را به اشتراک بگذارید