«آواز نیمه شب» از جنگ شهرها میگوید
روایتی عینی از بمباران تهران
زهرا راد _ روزنامهنگار
بمباران شهرها یکی از تلخترین و پرماجراترین روایاتی است که در 8سال دفاعمقدس اتفاق افتادهاست. توصیف آوار شدن خانهها بر سر مردم بیدفاع و مجروح شدن و به شهادت رسیدن زنان و کودکان و ترس و وحشتی که در شبهای بمباران به خانوادهها غلبه میکرد، تاکنون زمینه نوشتن داستانها و روایت مستندی در ادبیات دفاعمقدس شده است. «داوود غفارزادگان» متولد 1338در اردبیل، نویسندهای که بیش از 2دهه برای گروه سنی بزرگسال و نوجوان مینویسد، توانسته است با قلم خود در داستانهایی برای این گروه سنی نوجوان، این بخش از سالهای جنگ تحمیلی را به رشته تحریر درآورد. رمان جنگی «فال خون» این نویسنده در آمریکا ترجمه شده و مجموعه داستان «ما سه نفر هستیم» از کتابهای برگزیده 20سال ادبیات داستانی از این نویسنده است. غفارزادگان در زمینه نویسندگی با انتشارات مدرسه، حوزه هنری، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس همکاری داشته و مسئولیت دفتر پیک کودک و نوجوان حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، عضو هیأت داوران نخستین و دومین دوره جشنواره انتخاب کتاب سال دفاعمقدس و... ازجمله سمتهایی است که برعهده داشته است.
نوجوانی که سودای نویسندگی دارد
غفارزادگان در «آواز نیمهشب» داستانی را روایت میکند که در بستر جنگ ایران و عراق اتفاق افتاده است؛ داستان نوجوانی که سودای نویسندگی در سر دارد و در کش و قوس شبهای حمله هوایی به تهران و در پناهگاه سعی دارد با توصیف آنچه در پیرامون او در حال رخ دادن است، خود را در قامت یک نویسنده معرفی کند. حضور 2برادر او در جبهه و واکنش خانواده و جامعه پیرامونی او به این حضور و اتفاقاتی که بهدنبال آن شکل میدهد، در کنار انتشار یکی از داستانهای او در یک نشریه دست در دست هم میدهد تا او بهعنوان یک نویسنده جوان دست به قلم شود. در نهایت خود را در محاصره واقعیت پیرامون خود که چیزی جز جنگ با همه تلخی و سیاهیاش است، پیدا نکرده و در نتیجه داستانهای خود را نیز به این سمت سوق میدهد. این کتاب برای نوجوانانی که علاقهمند به داستانهایی با درونمایه جنگ و دهه 60 هستند مناسب است. تا با آنچه برای هم سن و سالان خود اتفاق افتاده آشنا شوند.
وضعیت قرمز در شبهای بمباران
آغاز داستان با ترسیم حالات روحی اعضای یک خانواده در شرایط اعلام وضعیت قرمز و حمله هوایی دشمن است که از زبان دختر خانواده روایت میشود. پدر، راننده کامیون است و برادرش احمد، دانشآموز. دختر قصهای برای یکی از مجلههای کودک و نوجوان میفرستد که به چاپ میرسد. او دوست دارد داستانهایش در یک کشور خارجی اتفاق بیفتد و از اسمهایی چون ماریا استفاده کند. او دوست دارد آدمها « فُکل» بزنند. لباسهای خوشگل بپوشند، ولی سرانجام به این نتیجه میرسد که از بمباران بنویسد. آصف، برادر بزرگتر او در جبهه است. به همینخاطر، مادر نگران است مبادا فرزند کوچکترش، احمد، نیز به جبهه برود. ولی وقتی آصف از جبهه برمیگردد، نامهای از احمد به مادر میدهد که نشان از اعزام احمد به جبهه دارد.
در بخشی از کتاب «آواز نیمه شب» انگیزه شخصیت اصلی کتاب را برای نوشتن میخوانیم: «چطور آدم از اینها ننویسد؟ سنگ هم باشد، میترکد. بالاخره یکی باید از «بوی نان» بنویسد. از آن خواهر و برادر تبریزی یا مال هرکجا که میخواهند باشند. من مدتهاست به این نتیجه رسیدهام. چند ماه پیش قصهای فرستادم به یکی از مجلههای کودک و نوجوان. روزها منتظر ماندم. هر هفته میرفتم دکه سر خیابان و مجله میخریدم، اما داستانم را چاپ نکردند که نکردند. بعد یک دفعه، بعد از چند ماه یک روز احمد را دیدم که بدوبدو آمد خانه. مجله دستش بود. نشانم داد و گفت که اسمت را چاپ کردهاند. دلم هری ریخت پایین. یک لحظه احساس کردم گوشها و گونههام داغ میشود. مادربزرگ تسبیحش را گذاشت زمین. مامان اختر آمد و بالا سرمان ایستاد. مجله را تندتند ورق میزدم. اما نه، چیزی از من نبود. آصف ایستاده بود کنار و میخندید. احمد گفت: اینجاست! نوشتهاند قصهات رسید. گفتهاند بهتر است از موضوعهایی بنویسی که راجع به آنها اطلاعات درستی داری.» نویسنده در بخش دیگری از این کتاب به خوبی صحنه بمباران تهران را توصیف کرده است: «برقها میرود. پشت پنجره تاریک تاریک میشود. صدای نفرین صفیهخانم از میان تاریکی به گوش میرسد. مملی روی ایوان گریه میکند. ضدهواییها شروع میکنند به شلیک. صدای انفجار خانه را میلرزاند. باز صدای انفجار و شکستن شیشه میآید. احمد دستم را میگیرد و میکشد. دستم را ول میکنم و میروم میچسبم به مادر. سرم را میگذارم روی سینهاش. صدای قلبش را میشنوم. سینهاش به تندی بالا و پایین میرود. مادربزرگ رو به قبله مینشیند و شروع میکند به تسبیح چرخاندن.» کتاب «آواز نیمهشب» برای نخستین بار از سوی انتشارات کتاب نیستان و برای ششمین نوبت در بازار کتاب ایران منتشر شده است؛ داستانی با محوریت نوجوانان و روایت شخصیتهایی که در مواجهه با رویدادی مانند جنگ، به ناگاه بزرگ شده یا خود را در معرض رشدی باور نکردنی مییابند.