• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
چهار شنبه 30 شهریور 1401
کد مطلب : 172153
+
-

روایت رزمندگان از پیرمرد نجاری که آرپی‌جی‌زن شد

حاج‌علی، همپای پسرانش دفاع می‌کرد

گزارش
حاج‌علی، همپای پسرانش دفاع می‌کرد

شهره کیانوش‌راد- روزنامه‌نگار

حاج‌علی طاووسی، متولد مهرماه1302 بود. او از فروردین سال1363 تا پایان دفاع‌مقدس و زمان آتش‌بس در تیرماه1367، در جبهه‌ها به‌عنوان رزمنده، حضور مستمری داشت و با مجروحیت در عملیات کربلای5 ، به افتخار جانبازی نایل شد. 3فرزند او غلامرضا، احمدرضا و حمیدرضا نیز از رزمندگان و جانبازان دفاع‌مقدس هستند که به‌صورت همزمان، همگام و همپای پدر در جبهه‌های دفاع‌مقدس حضور داشتند. نخستین حضور حاج‌علی در جبهه‌های غرب کشور و کردستان بود. او سپس از سال1364 تا پایان جنگ در جبهه‌های جنوب و در جمع رزمندگان شهرضایی به جهاد مقدس خود ادامه داد. او در 26شهریورماه سال1390، در 88سالگی و در آخرین سفر زیارتی که به عتبات عالیات داشت، در شهر نجف اشرف، بدرود حیات گفته و بعد بنا بر وصیت و آرزوی همیشگی‌اش، پیکرش در قبرستان وادی‌السلام به خاک سپرده‌ شد. مزار این رزمنده دلاور، در مسیر پیاده‌روی اربعین و مقابل عمود شماره۱۲۳۴ است. در این گزارش چند روایت به نقل از همرزمان و پسران مرحوم حاج‌علی طاووسی را مرور کرده‌ایم.

مرحوم حاج‌علی طاووسی در شهرضا و در خانواده‌‌ای کشاورز و مذهبی به دنیا آمد. او از افراد خیر و مذهبی شهر بود و در شغل‌های مختلفی ازجمله در حرفه نجاری تلاش و تبحر داشت. خدمات مختلف عام‌‌‌المنفعه عمرانی، مذهبی، فرهنگی و دیگر فعالیت‌های حاج‌علی، در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و قبل از آن و همچنین در دوران دفاع‌مقدس، همواره زبانزد عام و خاص بوده‌است. حضور حاج‌علی بین رزمندگان، به لحاظ سن بالا و روحیه شاد و فعالیت‌های مختلفی که در مناطق عملیاتی داشت، همواره شور و نشاط خاصی را به رزمندگان تزریق می‌کرد.

حمل آرپی‌جی با گونی 
بیشترین حضور او در جبهه‌ها در جمع گردان امام‌حسین(ع) و نیروهای شهرضا به‌عنوان آرپی‌جی‌زن بود. مرسوم بود آرپی‌جی‌زن‌ها را از بین جوانان انتخاب کنند؛ چرا که نقش آنها در میدان نبرد و در مقابله با تانک و ادوات زرهی و سنگرهای تیربار دشمن بسیار حساس و تأثیرگذار بود. هر آرپی‌جی‌زن، چند نیروی کمکی برای حمل موشک‌های اضافی نیز به همراه داشت. نیروهای آرپی‌جی‌زن هنگام عملیات، علاوه بر حمل سلاح آرپی‌جی، باید کوله‌هایی حاوی ۳موشک را به همراه خود می‌بردند. اما حاج‌علی در عملیات‌ها از کوله آرپی‌جی استفاده نمی‌کرد. این رزمنده 64ساله، در عملیات کربلای5، به جای کوله آرپی‌جی، از گونی استفاده کرد تا بتواند 5یا 6موشک را با خود حمل کند. نحوه حمل نارنجک توسط حاج‌علی، هم روشی خاصی بود. هر رزمنده هنگام عملیات، 2 یا 3نارنجک و یا حداکثر 4نارنجک همراه خود حمل می‌کرد اما مرحوم حاج‌علی در عملیات کربلای ۵ تعداد زیادی نارنجک در اطراف کمر خود بسته بود. او در خاطراتش گفته بود: «دور تا دور فانسقه (کمربند نظامی) خودم را نارنجک بسته بودم تا بتوانم در خط مقدم جبهه این نارنجک‌ها را در اختیار بقیه رزمندگان قرار دهم. فقط قسمت پشت کمرم جای خالی بود تا هر موقع خواستم جایی بخوابم مشکل نباشد.»

ساخت مسجد، منبر و پایه میکروفون چوبی
رزمندگان هرگردان می‌دانستند اگر حاج‌علی همراهشان باشد، هر جا مستقر شوند، او دست به‌کار می‌شود و در نخستین فرصت اقدام به ساخت مسجد می‌کند. وقتی گردان امام‌حسین(ع) در اطراف شوشتر و پادگان شهید باغبانی مستقر شد، حاج‌علی، جوان‌ترها را به‌کار گرفت. تعدادی از ستون‌های فلزی که قبل از شروع جنگ در پادگان انرژی اتمی دارخوئین یا گردان مهندسی رزمی بود، را به‌عنوان اسکلت‌بندی مسجد استفاده کرد. سپس با مهارتی که در حرفه نجاری داشت، با استفاده از تخته‌های صندوق موشک‌های کاتیوشا و سایر صندوق‌های مهمات، سقف مسجد را به‌صورت شیب‌دار روی این اسکلت فلزی نصب کرد و روی تخته‌های سقف را با پلاستیک پوشاند. سیدمحسن قریشی از همرزمان حاج‌علی می‌گوید: «استفاده از جعبه‌های چوبی مهمات در ساخت منبر و پایه میکروفون و مسجد، فقط از حاج‌علی برمی‌آمد. تمامی رزمندگان گردان امام‌حسین(ع) خاطرات بسیاری از این مسجد چوبی خاطره‌انگیز دارند؛ مسجدی که در سرما و گرما و حتی هنگام بارش باران‌های شدید نیز مقاوم بود.» ساخت حمام در محل استقرار گردان از دیگر اقدامات مرحوم حاج‌علی طاووسی بود. در هر محلی که رزمندگان گردان مستقر می‌شدند، سریعا نسبت به برپاکردن یک حمام صحرایی و اورژانسی اقدام می‌کرد که برای رزمندگان نعمت بزرگی بود.

پدر و پسر در میدان رزم
حمیدرضا ۱۶ساله بود که داوطلب اعزام به جبهه شد. او که اواخر جنگ تحمیلی در سال1367 به اتفاق پدر در گردان امام‌حسین(ع) در تیپ بقیه‌الله(عج)، در مجاورت انرژی اتمی دارخوئین مستقر بوده می‌گوید: «من نوجوانی ۱۶ساله بودم و مرحوم حاج‌علی، پیرمردی ۶۵ساله. پدر به‌عنوان آرپی‌جی‌زن گردان انتخاب شده بود. در برنامه‌های رزمی و آموزشی شرکت می‌کرد و در ساعات فراغت به کارهای نجاری و خدمت‌رسانی به نیروهای رزمنده گردان مشغول بود. هیچ‌وقت او را بیکار نمی‌دیدم.» 

گوش به فرمان پسر
سید کمال جلال‌الدینی از همرزمان حاج‌علی طاووسی در گردان امام‌حسین(ع) خاطره‌ای از عملیات والفجر‌8 و فتح فاو برایمان روایت می‌کند: «ساعت 10شب، به‌عنوان نخستین گردان خط‌شکن لشکرقمربنی هاشم وارد عمل شدیم و با 33فروند قایق موتوری در تاریکی شب و زیر آتش تیربارهای عراقی، از عرض اروندرود عبور کردیم و به مواضع عراقی‌ها در آن‌سوی اروند یورش بردیم. با وجود پیچیدگی و حساسیت ماموریت گردان، به لطف الهی، مناطق مورد نظر با همت بلند نیروهای رزمنده تصرف شد. سپس در ساحل اروند پدافند کرده و تا 3روز در مقابل ضد‌حمله و پاتک‌های عراقی‌ها از آن منطقه حفاظت کردیم. سرانجام با رسیدن نیروهای جدید، ما را به پشت جبهه و به مقر 14معصوم در اطراف دارخوئین انتقال دادند. معمولا بعد از هر عملیات آفندی، به‌علت خستگی و تلفات انسانی نیروهای رزمنده و خط‌شکن، آنها را به مرخصی می‌فرستادند اما این‌بار به‌علت حملات مکرر و پاتک‌های سنگین عراقی‌ها برای بازپس‌گیری فاو، شرایط به‌گونه‌ای دیگر بود. پس از چند روز استراحت، نیروهای گردان را به دستور فرماندهی به خط کردند. در این هنگام احمدرضا طاووسی، فرمانده 21ساله ما در گردان امام‌حسین(ع)، با صدای بلند گفت: «برادران من، اکنون جبهه‌ها به ما نیاز ضروری دارد و همرزمان‌مان در مناطق نبرد چشم انتظار یاری‌مان هستند.» سپس به محلی در 100متری دورتر از آنجا که ایستاده بود اشاره کرد و گفت: «آنهایی که داوطلب اعزام مجدد به منطقه عملیاتی هستند، در آن قسمت به خط شوند.» حاج‌علی طاووسی، نخستین کسی بود که بدون هیچ درنگی، لبخند‌زنان و آرپی‌جی به دوش، با صدای غرا و بلندی‌ الله‌اکبر گفت و به طرف محل تعیین شده دوید. به‌دنبال ایشان، بقیه نیروها نیز پشت سر او حرکت کرده و عملا آمادگی خود را جهت اعزام به منطقه عملیاتی اعلام کردند. پیرمرد نجار، پدر احمد (فرمانده گردان) بود. این مرد بزرگ، همیشه برای من یادآور اخلاص و صداقت و پاکی بوده است.»

دوشکای غنیمتی
حمل تیربار دوشکا یکی از خاطرات به یادمانی در ذهن همرزمان حاج‌علی طاووسی است. احمدرضا طاووسی که فرماندهی گردان را برعهده داشت، همراه رزمندگان در کنار دریاچه دربندیخان پدافند کرده بودند که پدر به اتفاق چند نفر از نیروهای رزمنده گردان به سنگر عراقی‌ها رفتند و از قسمت‌هایی که عراقی‌ها عقب‌نشینی کرده بودند، یک قبضه تیربار دوشکا را به غنیمت گرفته و به سختی از این منطقه کوهستانی به عقب انتقال دادند. حسین کرمانپور درباره این خاطره می‌گوید: «حاجی صدا زد: «آقای کرمانپور، دوشکا کجاست؟» گفتم: «اون بالا! نوک اون تپه... .» حاجی حرکت کرد! تند و بدون توقف! خجالت کشیدم. با حفظ روحیه بسیجی و با پاهای لرزان و با احتیاط تمام دنبال پیرمرد راه افتادم. حاجی همانگونه که عادت داشت برای شروع هر کاری بسم‌الله بگوید، با صدای بلند گفت: «بسم‌الله الرحمن‌الرحیم.» لوله دوشکا را گرفت، بلند کرد و گذاشت روی کولش. یکی دوتا از بچه‌ها هم جعبه تیر و سه‌پایه را برداشتند و داخل شیار سرازیر شدند. یکی دو جا کمک کردم سر دوشیا را گرفتم تا حاجی خسته نشود اما او زود فهمید که نسل روغن نباتی قدرت این همراهی را ندارد. حاج‌علی نخستین نفری بود که به مقر رسید و ما 7نفر با یک فاصله کوتاه، اما با دست‌هایی پر به گردان رسیدیم.»

مجروحیت و ابتکار عمل 
حاج‌علی طاووسی در عملیات کربلای5 در دی‌ماه1365 از ناحیه دست مجروح شد. او بعد از مجروحیت تا مدتی برای درمان در بیمارستان شهیدصدوقی اصفهان و مرکز توانبخشی و فیزیوتراپی بروجن تردد داشت. با توجه به محدودیت امکانات در مراکز فیزیوتراپی، با ذوق و استعداد خاص خود و با استفاده از چوب، وسایلی را به‌صورت ابتکاری ساخت که برای فیزیوتراپی بسیار کارآمد بود. به‌عنوان مثال با استفاده از یک تکه تخته چوبی، وسیله‌ای با انحنای لازم ساخته بود تا برای مجروحانی که عصب دستشان آسیب دیده و خشک شده بود استفاده شود. همچنین برای مجروحانی که از ناحیه مچ آسیب دیده بودند، یک وسیله چوبی ساده درست کرده بود تا به‌وسیله آن مچ آنها نرم شود.

چای دلچسب در قوطی خالی کنسرو 
چای خوش‌عطر و دلچسب، خاطره به یاد‌ماندنی در ذهن بسیاری از همرزمان مرحوم حاج‌علی است. ابراهیم ملکپور خاطره‌ای از عملیات والفجر10 در اسفندماه1366 در منطقه حلبچه به یاد دارد: «نیروهای گردان ما در ارتفاعات منطقه که به زین اسبی معروف بود، پدافند کرده و پس از چند روز به پشت جبهه منتقل شدیم. یک هفته‌ای بود که چای نخورده بودیم و به حاج‌علی گفتیم که دلمان هوای چای کرده. آن موقعیت هیچ امکاناتی نداشتیم، اما حاج‌علی گفت اگر قند و چای پیدا شود، من برایتان چایی دم می‌کنم. سرانجام مقداری چای و قند توسط تدارکات گردان برایمان آوردند اما ظرفی برای دم‌کردن نداشتیم. حاج‌علی یکی از سطل‌های فلزی که مخصوص آب‌دادن قاطرها بود را به دقت شست و با چوب‌های جنگلی آتشی برپا کرده و چای دم کرد. چای در قوطی خالی کمپوت ریخته شد و به همه چند چای دلچسب و گوارا رسید که هنوز هم عطر و طعم آن چای به‌یاد‌ماندنی را در خاطر دارم.» 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید