• یکشنبه 6 خرداد 1403
  • الأحَد 18 ذی القعده 1445
  • 2024 May 26
چهار شنبه 9 شهریور 1401
کد مطلب : 170179
+
-

وحدت، انواع اختلاف و راهکار قرآن

مروری بر بیانات مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی پیرامون حقیقت وحدت و اختلاف آسیب‌زننده

اندیشه وحدت
وحدت، انواع اختلاف و راهکار قرآن

آیا معرفی اهل‌بیت(ع) و مواضع و تاریخ ایشان اگر به‌طور صحیح، علمی و تحقیقی بیان شود با وحدت مخالفت دارد؛ یا برعکس، آنچه اساساً عامل وحدت امت اسلامی است مسئله امامت و ولایت است؟ آنچه در ادامه می‌آید مروری بر بیانات دقیق علمی و قرآنی مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی(ره) در پاسخ به همین سؤال است که در تاریخ 1389/05/20در دفتر مقام معظم رهبری ایراد شده است و اکنون مختصری از آن تقدیم می‌شود.

معنای حقیقی وحدت
معنای حقیقی وحدت، بدیهی است و جای ابهامی ندارد اما برای جامع‌بودن بحث احتمالاتی را مطرح می‌کنیم. اگر منظور از ایجاد وحدت این باشد که انسان‌ها کاملاً یکی شوند؛ یعنی هیچ تعددی میانشان نباشد، همه می‌دانند چنین چیزی امکان ندارد. 2 انسان 2موجودند و هیچ وقت یکی نمی‌شوند. امکان ندارد که بین همه افراد جامعه وحدت حقیقی به‌وجود آید.
مسئله‌ای را علمای علم‌الاجتماع مطرح کرده‌اند و آن اینکه آیا مجموعه انسان‌هایی که یک جامعه را تشکیل می‌دهند می‌توانند یک وحدت حقیقی داشته باشند؛ یعنی یک هویت جدیدی غیر از هویت افراد به‌وجود‌ آید. این هم بحثی است که در فلسفه اجتماعی باید طرح کرد. این مسائل محل بحث ما نیست. وحدتی که محل بحث است این است که ما انسان‌های کثیری که در یک جامعه هستیم و هر کدام یک وجود مستقلی داریم، با این اختلافاتی که داریم تا چه اندازه باید سعی کنیم که گرایش به وحدت پیدا کنیم؟ معنای این ایجاد وحدت، وحدت حقیقی فلسفی نیست بلکه منظور این است که ملاک‌های مشترکی شناسایی کنیم و آن ملاک‌های مشترک را تقویت کرده و چیزهایی که باعث پراکندگی و دشمنی می‌شود را کم و ضعیف کنیم. منظور از ایجاد وحدت، وحدتی است که به‌اصطلاح اعتباری است. منظور این نیست که کثرت‌ها و اختلافات به کلی حذف شود. شبیه آنچه در وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت شیعه و سنی و ‌وحدت همه طوایفی که در کشور زندگی می‌کنند، دنبال آن هستیم، یعنی ملاک‌های مشترکی را شناسایی و سعی کنیم آن ملاک‌ها بیشتر مورد توجه قرار گیرد و تقویت شود و در سایه تقویت آن ملاک‌ها، چیزهایی که موجب اختلاف می‌شود کم‌رنگ شود.
این اندازه از معنای وحدت معلوم است اما گاهی مسائلی مطرح می‌شود که نمی‌دانیم آیا وحدت اقتضا می‌کند که ما از آنها صرف‌نظر کنیم یا چیز دیگری مطلوب است. یکی از مسائلی که به بحث ما مربوط می‌شود و دغدغه ذهنی ما هم بوده همین است که ما وقتی صحبت از وحدت شیعه و سنی می‌کنیم معنایش این است که باید مسائل شیعه و سنی اصلاً حذف شود و فقط از اصل حقانیت اسلام و نبوت و معاد بحث کنیم به این بهانه که وقتی مسائل اختلافی مطرح می‌شود، دل‌ها از هم جدا می‌شود؛ پس اصلاً اینها را ترک کنیم؟ آیا معنای وحدت این است؟!

وحدت در برابر اختلاف
در مباحث عقلی، وحدت در مقابل کثرت مطرح می‌شود اما در اینجا وحدت در مقابل اختلاف مطرح می‌شود. وحدت در اینجا یعنی نبودِ اختلاف. وقتی دعوت به وحدت می‌کنیم یعنی می‌خواهیم که اختلافات کنار گذاشته شود؛ پس در واقع باید مفهوم وحدت و مفهوم اختلاف را با همدیگر بسنجیم. حال که در این بحث، وحدت در مقابل اختلاف به‌کار می‌رود اول معنای اختلاف را بررسی می‌کنیم.

نوع اول اختلاف
ممکن است 2موجود داشته باشیم که کاملاً مثل هم باشند؛ مثل کالاهایی که معمولاً در کارخانه‌ها با اصول فنی ساخته می‌شوند. خیلی به زحمت می‌شود تشخیص داد که کدام الف است و کدام ب. کثرت هست اما اختلافی نیست و مثل هم هستند؛ پس وحدت در اینجا وحدتی است که نه با مثل‌بودن منافات دارد نه با کثرت و تعدد. اختلاف آن است که مثل هم نباشند. دو چیز وقتی مثل هم نبودند می‌گوییم با هم اختلاف دارند. معنای اختلاف جنگ و نزاع نیست بلکه معنای آن وجود تفاوت است. آیا وجود اختلاف چیز بدی است؟ آیا اگر دو موجود تکوینا با هم فرق داشته باشند بد است؟ من سؤال می‌کنم اگر اختلاف وجود نداشت اصلا عالَمی به‌وجود می‌آمد؟ اگر اختلافات تکوینی نباشد اصلا انسانی نمی‌تواند زندگی کند و اصلا جامعه انسانی شکل نمی‌گیرد. اساس این عالم هم همینطور است؛ اگر اختلافات تکوینی نباشد، این عالم تحقق پیدا نمی‌کند. تا اختلافات تکوینی بین مرد و زن نباشد نسل انسان قابل بقا نیست. پس اصل اختلافات تکوینی که ربطی به اعمال و اختیارات ما ندارد لازمه وجود این عالم است؛ اگر نباشد راه فیض الهی مسدود می‌شود. بقای این عالم با این زیبایی‌ها همه به‌خاطر اختلافات آن است و آن عین زیبایی است؛ الَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقه؛ بنابراین این معنا از اختلاف محل بحث نیست.

نوع دوم اختلاف
نوع دیگری از اختلاف وجود دارد که فی‌الجمله اختیار افراد در آن نقش دارد. نمونه بارز آن در استفاده از مواهب طبیعی این عالم است که نتیجه‌اش این می‌شود که عده‌ای ثروتمند و عده‌ای فقیر باشند. صرف‌نظر از مسائل ارزشی دیگر، آیا خود اینکه توانایی انسان‌ها مختلف است و آن اختلافات منشأ این می‌شود که بهره‌های اختیاری و اکتسابی جدیدی پیدا کنند، خوب است یا بد؟ اراده و فعل خودشان هم مؤثر است اما منشأ آن اختلافات طبیعی خدادادی است. کسی هوش بیشتری داشته، توانایی بیشتری داشته، قوای بدنی‌اش را بیشتر به‌کار گرفته است خلاقیتش بیشتر بوده ابتکارش بیشتر بوده و این زمینه را فراهم کرده تا بهره‌های مادی بیشتری در اختیار بگیرد. این صددرصد جبری نیست اما در عین حال در نظام خلقت و در تدبیر عالم منظور است. خداوند می‌فرماید: «وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیبْلُوَکمْ فی ما آتاکم 2؛ خداوند شما را از لحاظ مواهب تکوینی با هم مختلف قرار داد، بعضی‌ها را بالاتر از بعضی دیگر قرار داد برای اینکه زمینه‌هایی برای امتحان شما فراهم شود.» اگر کسانی مواهب مادی بیشتری دارند تکالیف خاصی به آنها تعلق می‌گیرد و آن زمینه امتحانش را فراهم می‌کند. اصل این عالم برای این است که انسان‌ها در معرض امتحان‌های مختلف قرار بگیرند تا خودشان مسیرشان را انتخاب کنند تا معلوم شود چقدر خدا را اطاعت می‌کنند. آنچه خدا به من داده استعداد ذاتی است. این اختلافات خدادادی زمینه می‌شود که افراد در جامعه موقعیت‌های مختلفی پیدا کنند. این موقعیت‌ها تکالیف مختلفی را اقتضا می‌کنند و این یعنی زمینه‌های امتحان. این یک نوع اختلاف است. آیا این اختلاف خوب است یا بد؟ اگر چنین زمینه‌هایی نباشد، این امتحانات انجام نمی‌گیرد. وقتی امتحانات انجام نگرفت تکاملی پیدا نمی‌شود. در این صورت غرض خلقت تحقق پیدا نمی‌کند. اصلا خدا انسان را آفریده تا با اختیار و انتخاب خودش مسیرش را تعیین کند و به آن کمالی که خدای متعال در سایه بندگی و اطاعت خودش قرار داده نایل شود. اگر این امتحان‌ها نباشد این کمالات هم پیدا نمی‌شود. اختیار انسان در وجود این اختلافات فی‌الجمله مؤثر است. اینها هم جزو زیبایی‌های خلقت است که در اصل هدف آفرینش منظوراست و باید باشد.


نوع سوم اختلاف
نوع دیگری از اختلافات هم پیش می‌آید که سهم انتخاب و اختیار انسان در آنها بیشتر است. این نوع از اختلافات به هدف نهایی آفرینش که مسئله عبادت و اطاعت خداست مربوط می‌شود. در اینجا مسئله دین مطرح می‌شود؛ اختلافاتی که تکوینی و جبری نیست؛ یعنی اینطور نیست کسی که به دنیا می‌آید ابتدائاً با یک دین خاصی جبراً متولد شود. انتخاب یک دین و یک روش به انتخاب و اختیار خود افراد بستگی دارد. اینجا عوامل زیادی مؤثر است و فرمول‌های بسیار پیچیده‌ای وجود دارد. منظور ما از دین یک سلسله باورهایی است که به‌دنبال آن ارزش‌هایی مطرح می‌شود و آن ارزش‌ها، اعمال و رفتاری را ایجاب می‌کند؛ مقصود از دین، باورها و ارزش‌هاست و رفتارهایی که ناشی از آنها می‌شود. به هر حال اینجا که پای انتخاب عقاید، ارزش‌ها و احکام و عمل به احکام مطرح می‌شود، اختلافات خیلی زیاد می‌شود و هر روز دامنه‌اش گسترده‌تر می‌شود. در کشورهای غربی شاید روزی نباشد که فرقه مذهبی جدیدی به‌وجود نیاید. معمولاً هر سال صدها فرقه مذهبی در مغرب زمین به‌خصوص در آمریکا به‌وجود می‌آید! در اینجا پای مؤاخذه و تکالیف شرعی هم به میان می‌آید.
قرآن می‌فرماید: «کانَ النَّاسُ أُمَّه واحِدَه فَبَعَثَ‌الله النَّبِیینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیناتُ بَغْیاً بَینَهُم؛ مردم امت واحدی بودند و از لحاظ فطری اقتضائات واحدی داشتند؛ اما بین آنها اختلاف ایجاد شد. این اختلافات کم‌کم باعث می‌شود که صرف‌نظر از مسائل اعتقادی، مسائل ارزشی هم مطرح شود؛ زیرا عده‌ای در اثر انگیزه‌ها و اغراض شخصی می‌خواهند منافع بیشتری کسب کنند و به دیگران تجاوز کنند.» در اینجا مسئله عدل، ظلم، قانون و... مطرح می‌شود. حال کسانی که می‌خواهند قانون وضع کنند خودشان از انگیزه‌های اختلاف خالی نیستند. این انگیزه‌ها در قانون‌هایشان منعکس می‌شود. کسی می‌تواند قانون واقعی وضع کند که خودش از انگیزه‌های اختلاف خالی باشد و نیاز به اینها نداشته باشد. فَبَعَثَ‌الله النَّبِیینَ...خدا پیامبران را مبعوث کرد. خداست که پیامبران را مبعوث می‌کند تا این اختلافات را رفع کنند.
از آنجا که آدمیزاد موجود عجیبی است در همین عواملی که رفع‌کننده اختلاف است، اختلاف ایجاد می‌کند. خدا پیغمبرانی را فرستاد و کتاب آسمانی نازل کرد برای اینکه اختلاف مردم را رفع کند؛ یعنی این کار را کرد تا همه تن به قانون دهند؛ حق را اعمال کنند و به همدیگر ظلم نکنند تا زندگی سعادتمندانه‌ای داشته باشند؛ اما این انسان ناسپاس، در خود دین اختلاف ایجاد کرد (وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیناتُ بَغْیاً بَینَهُم).
تأکید آیه روی اختلافی است که از روی بغی و تجاوز و سرکشی و به ناحق پدید می‌آید. «بغی»؛ اینجا در مقابل حق است. کسانی به ناحق در دین اختلاف ایجاد کردند. این افراد از راه‌های مختلفی اختلاف ایجاد می‌کنند. یک راه این است که می‌گویند مقصود خدا این بود و دیگری می‌گوید نه مقصود خدا آن است! حتی کار به جایی رسید که چیزی را که خودشان درست کردند به خدا نسبت دادند؛ «فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ یکتُبُونَ الْکتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ‌الله؛4؛ خودشان کتابی را نوشتند و گفتند این از طرف خدا آمده است.» آنچه از این تحریفاتی که در کتاب خدا ایجاد کردند، شایع‌تر است تحریف معنوی است؛ یعنی در مقصود آیات الهی تحریف ایجاد کردند. این چیزی است که امروز با عنوان تعدد قرائات بازارش رواج دارد. این هنر جناب ابلیس است که این چنین شاگردانی را پرورش داده است که همان چیزی را که خدا برای وحدت و رسیدن به حق و سعادت قرار داد همان را ابزاری برای اختلاف، کینه‌توزی و جنگ و بدبختی دنیا و آخرت قرار دادند. فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی‌الله کذِبًا أَوْ کذَّبَ بِآیاتِهِ ؛5؛ دیگر چه کاری بدتر از این می‌توان انجام داد؟ تا قبل از نزول دین و کتاب، عذری داشتند و می‌توانستند بگویند ما نمی‌دانیم حق چیست و باطل کدام است و خدا به چه چیزی راضی است اما وقتی خدا کتاب نازل کرد، پیغمبر فرستاد و پیغمبران مردم را هدایت کردند، چرا در همین وسیله وحدت اختلاف ایجاد کردند؟! این بدترین اختلافی است که در عالم به‌وجود آمد.
مرتبه نازل‌تر این است که دین را قبول دارند و واقعاً هم در موقع فتوادادن حاضرند بگویند حق چیست اما در مقام عمل رعایت نمی‌کنند. موقع عمل که می‌رسد هوای نفس نمی‌گذارد انسان به دانسته‌هایش عمل کند. اینها اختلافاتی است که در جامعه به‌وجود می‌آید.

توصیه قرآن: وحدت حول محور حق
حال با توجه به این اختلافات چه باید کرد؟ یک راه اساسی که قرآن در برابر ما قرار می‌دهد وحدت براساس حق است. قرآن کسانی را که درصدد اصلاح جامعه‌اند و دلشان هم برای خودشان و هم برای دیگران، هم برای دنیایشان و هم برای آخرتشان می‌سوزد و از ناهنجاری‌ها رنج می‌برند و می‌خواهند با آن مقابله کنند، به وحدت براساس حق دعوت می‌کند. آیات زیادی در قرآن هست که می‌فرماید: همه انبیایی را که فرستادیم سرلوحه، دینشان این بود «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ؛ دین را به پا دارید و در دین اختلاف به‌وجود نیاورید». دین را با مضامین واحد و شفاف و قواعد مسلم غیرقابل تشکیک عرضه کنید تا این دیگر منشأ اختلاف مردم نشود. اگر دین واحد سالمی وجود داشته باشد، می‌تواند اختلافات مردم را حل کند و مشکلات را برطرف کند اما با وجود اختلاف در خود دین، دیگر چه عاملی برای حفظ وحدت باقی می‌ماند؟ پس وحدت مطلوب، وحدتی است که براساس حق باشد، نه هر وحدتی.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید