• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
شنبه 22 مرداد 1401
کد مطلب : 168276
+
-

زینب کبری‌ س ؛شخصیتی تاریخی

بررسی شخصیت تاریخی حضرت زینب کبری‌ س در بیانات علامه سیدمنیرالدین حسینی‌ الهاشمی

اندیشه تاریخ
زینب کبری‌ س ؛شخصیتی تاریخی

سیدمیثم _ میرتاج‌الدینی

وقتی می‌گوییم یک نفر شریف است یا با‌شرف است یا وقتی این تعبیر را به‌کار می‌بریم که یک نفر پست است، شرافت و عدم‌شرافت به‌صورت عمومی چه تعریفی می‌تواند داشته باشد؟ و درصورت خاص چه مراتبی دارد؟ به‌صورت عمومی می‌توان گفت در هر جامعه‌ای کسی که نیازمندی‌هایش را به‌صورت مشروع برطرف می‌کند، شریف‌تر از کسی است که نیازمندی‌های خود را به‌صورت نامشروع برطرف می‌کند. مثل اطلاق کلمه شریف و برتر به کسی که در نیازمندی‌های فردی و اقتصادی خود زحمت می‌کشد، کار می‌کند و سعی می‌کند بدون تجاوز به حقوق دیگران نیازمندی‌هایش را حل کند. در معنای عمومی، این فرد دارای شرف و شخصیت اجتماعی در سطح حقوق مدنی است. اما شرافت می‌تواند معانی متعالی‌تری داشته باشد. از این‌رو در ادامه براساس کتاب «مراقبه‌های عاشورایی» به عوامل درونی و برونی آن اشاره خواهد شد.
عوامل درونی شرافت:

یکم) استغنای روانی
یک انسان به هر نسبت که استغنای روحی، غنا و بی‌نیازی باطنی داشته باشد، به همان نسبت نیز از ابراز ذلت به دور است. ابراز ذلت یعنی ابراز «جزع» نسبت به ناملایمات، تردید در مواضع و انفعال از شرایط. پس انسان با احساس ذلت، مفعل و تابع شرایط می‌شود و دیگر مؤثر بر شرایط نخواهد بود. یک انسان به هر نسبتی که احساس غنا و بی‌نیازی کند، به همان نسبت نیز مسلط بر شرایط می‌شود.
نازل‌ترین مرتبه‌ای که می‌توان برای این غنا و بی‌نیازی ذکر کرد، «تجلد» است. بدین معنی که انسان با یک صفت و توانایی نفس، صفت دیگری را می‌پوشاند و اینکه دارای دغدغه نیست و با خوداتکایی می‌تواند نیازش را برطرف کند. اما این مرتبه از استغنای روانی، حتما نقطه شکستن هم دارد؛ حتی اگر برای پایداری در راه هدفش تا پای مرگ بایستد. مثلا یک چریک انتحاری که به‌دنبال یک آرمان خاص اجتماعی است، یک انسان شریف جامع‌الاطراف نیست؛ چون اینطور نیست که لزوما عواطفش نسبت به کودکان نیز رئوف باشد، یا نسبت به ضعفا هم با خضوع عمل کند و یا نسبت به عموم مردم برخوردش حساب شده باشد و در همه این حساب‌ها هم محور محاسباتش، «برتری آرمان» مورد نظرش باشد. تفاوت «تجلد» با «استغنای بالله» این است که مستغنی بالله می‌تواند نسبت به همه امور، حول محور آرمان، جامعیت داشته باشد. «افتقار الی‌الله» که احساس نیازمندی به خدا در همه امور است، منشأ استغنای از غیر اوست.

دوم) استعلای آرمانی
پس از گذشتن از نخستین عامل درونی و روانی که نظام «حساسیت‌های فرد» را موصوف به صفت استغنا می‌کند، نوبت به وضعیت فکری فرد می‌رسد. نازل‌ترین استعلای آرمانی در شرافت ساده عمومی است، اگر تجلد با این «استعلای آرمانی» همراه شود. هدف فرد این است که محتاج دیگران نشود و شرافت خودش را حفظ کند اما عالی‌ترین رتبه استعلای آرمانی این است که برتری مکتب را در تاریخ حفظ کند.

سوم) استقامت اجرایی
«استقامت اجرایی» یعنی از نظر عملی پافشاری لازم را داشته باشد؛ در برخورد با ناملایمات دچار تردید، تزلزل و شکست نشود؛ جزع و فزع نداشته باشد و آثار شکست و تردید در او ظاهر نشود. در ساده‌ترین شکل آن می‌توان یک قالی‌باف را فرض کرد که یک کار دستی برای رفع نیازمندی‌های فردی خود انجام می‌دهد. او در طول مدت قالی‌بافی از سختی و دشواری‌هایی که پیش می‌آید احساس عجز نمی‌کند. اگر‌چه با زحمت، قالی را بافته است، اما خم به ابرو نمی‌آورد و این را به‌راحتی تحمل و تجلد می‌کند. این سطح نازل استقامت است و سطوح بسیار عالی آن استقامت اجرایی است که حضرت زینب(س) داشته‌اند.
همچنین برای بررسی یک شخصیت تاریخی باید به‌دنبال این باشیم که این خصوصیات چه علائم و آثاری در وضعیت بیرونی او دارند.

عوامل بیرونی شرافت:
3شاخصه و عامل برون‌زا نیز وجود دارند که باید شناسایی شوند. باید دید زمانه‌ای که او در آن شرایط عمل کرده است، چه وضعیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی داشته است.

یکم) شرایط سیاسی
در دوره نظام اموی، نژادگرایی و قومیت‌گرایی عربی دوباره نزد عرف پذیرفته شده بود. در تاریخ شواهدی برای چگونگی قوم‌گرایی نظام اجتماعی آن زمان قابل رویت است. مثلا در محیط‌هایی که به بنی‌امیه وفادار نیستند، مثل قبیله بنی‌خزاع، وقتی مصعب بن سلیمان بن صرد خزاعی برای قومش سخنرانی می‌کند و برتری‌های سیدالشهدا(ع) و پستی یزید را می‌شمارد، از پایین منبر او فردی بلند می‌شود و می‌گوید: «ما دنبال تو هستیم تو دنبال حسین باش!» دنبال حسین یعنی چه؟ یعنی قبیله‌گرایی تا این حد پیش رفته است که وقتی رئیس قبیله خوبی‌ها و بدی‌هایی را می‌گوید، مردم نمی‌گویند ما طرفدار خوبی‌ها هستیم، بلکه می‌گویند ما طرفدار شخص تو هستیم چون تو رئیس قوم هستی. یا اینکه وقتی رؤسای اقوام به طرف ابن‌زیاد رفتند، مردم هم فوج‌فوج به سمت ابن‌زیاد رفتند!
وضعیت سیاسی، نژادگرایی در سطح قبیله‌ای است و عدالت‌گرایی، اسلام‌خواهی و خداخواهی آنچنان ضعیف شده است که یزید در اشعارش می‌گوید «لیت اشیاخی ببدی شهدوا» کاش بزرگان فامیل من که در بدر کشته شدند، بودند و می‌دیدند؛ یعنی خلیفه جامعه اسلامی مشایخ خودش را مسلمین نمی‌داند بلکه کفار را بزرگان خود می‌داند! و حس انتقام‌گیری از مسلمانان را دارد. اساسا اگر جامعه این انحراف اصولی را نپذیرفته باشد، یزید به‌عنوان رئیس این جامعه در عمل چنین حرفی نخواهد زد. این شرایط قوم‌گرایی حاکم اموی است که فرهنگ خود را نیز به جامعه آورده است. در این جامعه، ملاک ارزیابی و ارزشگذاری، قدرت، تسلط، جاه و مال است تاحدی که شمر[سنان‌بن‌انس دقیق‌تر است] می‌گوید بیایید پای رکاب من طلا و نقره بریزید که من بهترین مردم را کشتم؛ یعنی بهترین انسان‌ها را می‌شود با طلا و نقره عوض کرد و در عین حال به آن افتخار هم کرد! جامعه هم او را توبیخ نکند! یعنی همه شاخصه‌های برتری سرجای خود، اما بتوان بهترین‌ها را با طلا و نقره عوض کرد و قهرمان نیز شد! این یعنی اخلاق مادی بر اخلاق الهی برتری یافته است.

دوم) شرایط فرهنگی
فرهنگ جامعه آن زمان، فرهنگی شده بود که دیگر کاری به «رضوان‌الله» نداشت. انحراف فرهنگی در جامعه رسوخ پیدا کرده و پذیرفته شده بود و «ستمگری» در کنار «ستم‌کشی» قرار گرفته بود. اگر «ستم‌کشی» در یک جامعه نباشد، «ستمگری» واقع نمی‌شود. «ظلم»، ستمگری است و «جور» ستم‌پذیری است. در آن جامعه نه‌تنها ظلم هست، جور نیز بیداد می‌کند؛ یعنی هم ستم‌پذیری هست، هم افتخار به ستم‌پذیری.
وضعیت فرهنگی آن زمان به‌گونه‌ای است که اخلاق به‌شدت تنزل کرده است؛ به‌نحوی که عدالت‌گرایی حتی در حد حقوق مدنی نیز در آن مهم نیست.

سوم) شرایط اقتصادی
وضعیت اقتصادی مردم نیز به‌گونه‌ای بود که حاکم، قدرت بخشیدن قسمتی از مملکت به یک فرد را داشت و می‌توانست حکومت یک منطقه را هرگونه که می‌خواست بذل و بخشش کند. [مثلا] ملک ری را به یک نفر جایزه می‌دهد. اگر ملک ری سودی برای طرف نداشت و فقط زحمت مسئولیت داشت (مثل حکومت مصر برای مالک اشتر که وجود مبارک علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) آن را در اختیار او می‌گذارند) که دیگر جایزه شمرده نمی‌شد. وقتی همه می‌گویند هرکاری می‌خواهی بکنی آزاد هستی، یعنی ملک را به او تسلیط کرده‌اند و همه زیردست‌ها مالک‌الرقاب شده‌اند و با مردم می‌شود مثل بنده و ملک رفتار کرد. وقتی می‌توانند یک منطقه را به یک نفر جایزه بدهند، یعنی در وضعیت اقتصادی این مردم تحمیل استضعاف امری طبیعی است.

سطوح موضع‌گیری شخصیت تاریخی
بعد از ملاحظه عوامل درون‌زا و برون‌زا، باید سطح موضع‌گیری را هم ملاحظه کنیم تا بفهمیم که در این شرایط، برخورد ایشان نسبت به نیازهای فردی، نیازمندی‌های اجتماعی و در نهایت نیازمندی‌های تاریخی و تکاملی چگونه بوده است؟
طبیعی است که به فرض وجود موضع‌گیری تاریخی و تکاملی در یک شخص، زندگی‌های فردی آنها کنار زده می‌شود و برعکس کسی که شاخصه‌های او نشان از صفات فردگرایانه دارد، دیگر شخصیت تاریخی نیست. شخصیت تاریخی، شخصیتی است که حضور و عدم‌حضورش در جریان تاریخ و تکامل جوامع بشری مؤثر باشد؛ کسی که به دیگران تجاوز نمی‌کند و زندگی فردی خود را برطرف می‌کند. متجلد است و متجلد کسی است که خودکفاست و نیازمندی‌هایش را با استقامت‌ها، افکار و روحیاتش برطرف می‌کند  اما افقش محدود به زندگی خودش است و قطعا نظام و ساختارهای اجتماعی را به هم نخواهد ریخت. او ابراز ذلت «شخصی» نمی‌کند، اما نه به این معنا که آرمان او ایجاد تغییر در وجدان عمومی داشته باشد. با‌شرف است، اما شرافتش هم بسیار محدود است. شرافت تاریخی ندارد، بلکه شرافت مدنی دارد. آن هم در محدوده نیازهای فردی. چراکه وقتی کسی در جامعه حضور پیدا می‌کند نسبت به روابط اجتماعی و نظام‌های اجتماعی حساسیت خواهد داشت و با ناهنجاری‌ها برخورد خواهد کرد. او باید از درجه بالاتری از «استغنای روانی» و «استعلای آرمانی» و «استقامت اجرایی» برخوردار باشد. «شخصیت اجتماعی» آن کسی است که به‌طور مرتب برای جامعه تلاش می‌کند و با ناهنجار ی‌های اجتماعی برخورد می‌نماید. اما نسبت به نگرانی‌های فردی‌اش استغنای روانی دارد. شخصیت اجتماعی نسبت به ناهنجاری‌های جامعه حساس است و در مقابله با آنها تلاش و استقامت لازم را دارد، اما حضور در حساسیت‌های جامعه به‌معنای تغییر معیار «عدالت» نیست، بلکه به‌معنای جاری‌سازی‌ عدالت است. درگیری کسی که از این مرتبه بالاتر باشد، درگیری با «نظام حاکم»، «فرهنگ پذیرفته‌شده اجتماعی» و «شرایط اقتصادی» جاری است. اثر فعل این شخص، تغییر یک جامعه در حد ارتقا و تکامل وجدان است. بنابراین شدت و اندازه صیانت و شرافت یک شخص به سطوح موضع‌گیری‌اش (البته با ملاحظه شرایط اجتماعی) معین می‌شود که «استغنای روانی، استعلای آرمانی و استقامت اجرایی» شاخصه‌های آن است. اگر ما بتوانیم هر عاملی را با زیربخش‌هایش به‌طور دقیق بررسی کنیم، خواهیم توانست تا «مدل ارزیابی شخصیت‌های تاریخی» را سامان دهیم؛ یعنی می‌توانیم بگوییم قدرت روحی، قدرت رحمت فکری و استقامت یک شخصیت تاریخی تا چه اندازه بوده است.

شناسایی شخصیت تاریخی حضرت زینب کبریس
در ادامه باید شخصیت بزرگوار حضرت زینب کبری‌(س) را بررسی کنیم و ببینیم آثاری که از ایشان صاعد می‌شود چه آثاری است؟ چه فعل‌هایی داشته است که بتوانیم بگوییم این فعل‌ها بدون استغنای کامل روانی، استعلای کامل آرمانی و استقامت کامل اجرایی انجام نگرفته است؟ ظرفیتش چه ظرفیتی است؟ تمامیت و جامعیت ایشان چه جامعیتی است؟ ایشان با جامعه اسرا چگونه برخورد داشتند؟

حضرت زینب(س)  در سفر اسارت، در 3محور فعالیتی پیروز و معلم تاریخ شدند:

اول: جامعه اسرا
حضرت زینب(س)  برای حفظ هویت سیاسی و امنیت جامعه اسرا از خود«ایثار» نشان می‌دهند. هرکودکی را که می‌خواهند بزنند حضرت زینب (س) خودشان را سپر می‌کنند. این صحبت در مقام شنیدن ساده است حال اگر تصور کنید که این وضعیت بیش از یک‌ماه ادامه داشته است و عده‌ای با خشونت و سبعیت تمام با این کاروان برخورد می‌کردند و سرپرست این جامعه نیز همواره خود را عهده‌دار حفظ آنها از آزار می‌دانسته و مرتب خود را سپر بلای آنها می‌کرده است، دیگر سخن ساده‌ای نخواهد بود!
وقتی این کاروان وارد کوفه شد همه بچه‌ها، اسیرانی گرسنه بودند. وقتی برخی از مردم نان و خرمایی به‌عنوان صدقه برای اسرا آورده بودند، حضرت به بچه‌های کوچک قوانین و اصول شرافت‌شان را یادآوری می‌کنند و می‌فرمایند: صدقه برای اینها حرام است چرا که می‌گوید «نحن آل محمد».
از سوی دیگر، جامعه تحت سرپرستی حضرت زینب(س)  سخت آسیب‌پذیر است؛ چرا که این جامعه متشکل از تعدادی زنان مصیبت‌زده و کودکان است. اما روح این جامعه کوچک به‌گونه‌ای است که وقتی حضرت خود را سپر آنها قرار می‌دهند یا نکته‌ای را یادآوری می‌کنند، علو روحی آنها بالاتر می‌رود. این جامعه در عین حالی‌که در محرومیت شدید هستند، اما هماهنگی روحی، فکری و آرمانی آنها باعث می‌شود که حضرت زینب کبری(س) بتوانند ایشان را اداره کنند.
پس در سلوک حضرت زینب(س)  با جامعه اسرا 3شاخصه وجود دارد:
الف) ایثار حضرت زینب(س)  در سرپرستی این جامعه
ب) یادآوری اصول و ارزش‌ها در تفاهم با این جامعه و هماهنگ‌سازی آنها
ج) توصیه به صبر در دشواری‌های اقتصادی و نیازمندی‌های فردی.

دوم: با جامعه آن زمان
زینب کبری(س)  در برخورد با جامعه زمان خود نشان می‌دهند که شما این کار را کردید تا به جایزه برسید. اما آن کسی که با ما اینگونه رفتار کرد به شما هم احترام نخواهد گذاشت. پس حضرت می‌خواهند تمام اعتماد جامعه به حکومت را بشکنند. ایشان آموزش می‌دهند که انسانیت یعنی پرخاش در برابر ستمگر حتی اگر در محاصره نظامی یا اسیر باشیم. این آموزش به علاوه تحقیر دنائت و ستم‌کشی مردم و تحقیر نفاقی که برای رسیدن به زندگی مادی است، در کلام و عمل حضرت زینب(س)  متجلی می‌شود تا به مردم بفهماند این تن به ذلت‌دادن رفاه دنیایی نمی‌آورد.

سوم: با حکومت زمان
حضرت در مجلس ابن‌زیاد و یزید با نظام حاکم برخورد می‌کند و به آنها یادآور می‌شود که حتی اگر ما را بکشید، یاد ما را نمی‌توانید از بین ببرید. این اعلام برتری تاریخی یعنی یاد ما بر شما حاکمان ظالم پیروز است. سپس تشتت فرهنگی یزید که برخاسته از نفاق اوست را عیان کرده و نشان می‌دهد یزید نمی‌تواند حتی در جامعه دوام داشته باشد چه رسد به تاریخ.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید