• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
چهار شنبه 18 خرداد 1401
کد مطلب : 162640
+
-

مرد عدالت‌پیشه

مرحوم محمد مجلسی نیز از مترجمان نام آشنای ایرانی بود، او ترجمه کتاب بینوایان ویکتور هوگو را اینچنین آغاز کرده است: در سال 1815عالیجناب شارل فرانسوا بین ونو میریل، اسقف شهر دینی بود و تقریبا 75 سال داشت. او از سال 1806به این مقام منصوب شده بود. هر چند که نقل این جزئیات به هیچ روی عمق داستانی را که شرح خواهیم داد، نشان نمی‌دهد، شاید برای نگریستن به همه جوانب آن، بی‌فایده نباشد که
پچ پچه‌ها و حرف و نقل‌های مردم دینی در روزهای ورود او به این اسقف‌نشین  را یاد کنیم. راست یا دروغ، شایعات در زندگی و حتی در سرنوشت آدمی، به اندازه رفتار وکردار او تأثیر دارد. آقای میریل فرزند یکی از رایزنان شورای حکومتی منطقه اکس بود، با یک لقب اشرافی و می‌گفتند که پدرش او را به‌عنوان وارث شغل و مقام خود درنظر گرفته بود و چنان‌که در خانواده آنها رسم بود، زودهنگام، یعنی در 18یا 20 سالگی برای او زن گرفت. میریل با آنکه زن داشت بیشتر اوقاتش به عیش و عشرت می‌گذشت، و داستانش بر سر زبان‌ها افتاده بود. ریزه‌اندام بود و ظریف و با ملاحت و خوش‌مشرب، و ایام جوانی‌اش همه در عیش و نوش می‌گذشت تا آنکه ناگهان انقلاب، سراسر فرانسه را در برگرفت و کشتار و تبعید و تعقیب، خانواده‌های وابسته به اشراف را پراکنده کرد. میریل جوان نیز از این ماجرا برکنار نماند، و به ایتالیا مهاجرت کرد. زنش در آنجا، از درد سینه که از مدت‌ها پیش گرفتار آن بود، جان سپرد. آنها فرزند نداشتند و آقای میریل بعد از مرگ همسرش تنها شد و مانند بقیه مهاجران ایام را به سختی می‌گذراند.

این خبر را به اشتراک بگذارید