اجازه بدهید کمی بترسیم
عیسی محمدی - روزنامهنگار
همین یکی دو روز پیش بود که خبری، خیلی مرا به هم ریخت. یکی از خبرگزاریها نوشته بود که در یکی از محلات تهران، زبالهگردی پلاستیک مشکیرنگی را پیدا میکند. مشکوک میشود که داخل آن چیست؟ داخلش چه باشد خوب است؟ نوزاد پسری با بند ناف! 2تا از خانمهایی که آنجا بودند، نوزاد را سریع به بیمارستان رسانده بودند. تا لحظه نوشتن این یادداشت که میگفتند زنده است و او را به بهزیستی سپردهاند.
علمای دانش برندینگ و برندینگ شخصی، ایده خوبی را مطرح میکنند؛ هر رفتار و گفتار و کردار شما، کاهنده برند شماست؛ یا افزاینده آن. به این شکل که اساسا رفتار و گفتار و حتی پندار بیطرف نداریم. اینطور نیست که بنشینید و هر حرفی که دلتان خواست بزنید و هر طور که دلتان خواست پوشش کنید و بعد انتظار داشته باشید برند شخصی قدرتمند و قابل احترامی برایتان ساخته شود. به طرز عجیبی در حوزه زندگی اخلاقی و روحی آدمی نیز وضعیت چنین است؛ هر رفتار و گفتار و حتی پنداری، میتواند موجودیت اخلاقی و روحی و حتی روانی ما را، رشد بدهد یا ضعیفتر کند. اگر هم رشد نکنیم که بهاحتمال زیاد در حال عقبگرد و ضعیفتر شدن هستیم.
حقیقت امر این است که اجازه بدهید کمی بترسیم و اجازه بدهید گاهی ناامید هم باشیم. اینطور نیست که تصور کنیم همیشه میتواند امیدی هم باشد. البته که ناامیدی، نقطه ضعف بزرگی است. اما نکته اینجاست که امید زیادی هم، درست مثل داروی زیادی، میتواند عوارض سختی برای روح و روان و حتی جسم داشته باشد. کسی که تومور مغزی دارد و نسبت به سردردهایش خوشبین است و نمیخواهد نزد طبیب برود، در واقع دارد جسم خودش را فدای امید بیش از حد و خوشبینی بیش از حد خودش میکند.
اجازه بدهید که در زندگی، گاهی ناامید هم باشیم و گاهی هم بترسیم؛ از اینکه واقعا سرنوشت هر کدام ما، سرنوشتی نامعلوم است. و از این بترسیم که اگر حواسمان نباشد، بدون اینکه حتی خودمان درک کنیم و بفهمیم، به چاهی میافتیم که بیرون آمدن از آن، گاه ناممکن میشود. تصور کنید فردی هر روز شیرینی میخورد و ورزش هم نمیکند و تغذیه نامناسبی دارد. البته که دارد از مزه شیرین و طعم شکر و... چیزهایی که میخورد لذت میبرد. البته که در 3،4 و حتی 5یا حتی گاه 10سال اول، احتمالا آسیبی به او وارد نمیشود. اما وقتی که حتی عادتهایی چنین شایع و روزمره، ضریب زمان میخورد و استمرار مییابد و قطع نمیشود، در نهایت بیماریهای عجیب و غریبی را در ما ایجاد میکند. یک دفعه چشم باز میکنید و میبینید کلی اضافه وزن دارید، یا درگیر دیابت شدهاید یا درگیر گرفتگی عروق و... . بله، اینها نتایج همان عادتهای ساده روزانهای بود که از کنارشان گذشتیم و قاعده «اثر مرکب»، باعث تجمیع این نتایج و در نتیجه انفجار ناگهانی در قالب نتایج تلخ میشود.
حقیقت این است که آدمی، معلق است میان بینهایت خوبی و عشق و بینهایت رذالت و کثافت. در جایی هم چیزی ننوشتهاند و تضمینی ندادهاند که شما، در نهایت وقتی که زندگیات تمام میشود یا در میانه زندگیات، آدم خوبی باشی. کجا نوشتهاند؟ کجا چک سفیدامضا به شما دادهاند؟ حتی معتقدترین آدمها هم نمیتوانند چنین ادعایی و ادعای چنین ضمانتی داشته باشند. آدمی از یک سوی میتواند به جایی برسد که حتی نسبت به گیاهان و مورچهها و پرندگان و... هم مانند انسانها حقی قائل باشد و به آنها صدمه نزند و حتی به آنها عشق بورزد. و از سوی دیگر میتواند به جایی برسد که نمونههایش را داریم در جنگهای ریز و درشت میبینیم. چهکسی واقعا ضمانت داده است؟ میدانستید که بیشتر افرادی که بدترین جنایتها در دوره نازیها را انجام میدادند، افرادی خانوادهدار و محترم و منطقی بودند ولی وقتی که در جریان هیجانات اجتماعی و فردی قرار میگرفتند، دست به چنین جنایتهایی میزدند؟
به ظاهر آدمها توجه نکنید؛ مهمترین جدالها درون آدمهاست که اتفاق میافتد. اینچنین است که وقتی کسی دقت نمیکند به خودسازیاش و به اینکه باید رشد کند، عقبگرد میکند و گاه چنان عقبگرد میکند که دست به چنین کاری میزند که نوزادی چنین بیدفاع و معصوم را، اینچنین و به این شیوه، از خود دور میسازد.
بله، گاهی باید ترسید؛ از اینکه پای هیچ ضمانتی در میان نیست. گاهی میتوان به جایی رسید که کودکی اینچنین معصوم را به این شیوه ناجوانمردانه از خود دور ساخت؛ و گاهی به جایی رسید که حتی غذا و آب خود را، برای سیراب کردن یک حیوان بدهی و خود گرسنه و تشنه بمانی. بله، ناامیدی بد است؛ اما امید زیادی به اینکه همه ما سر سالم به گور میبریم هم به اندازه داروی زیادی، عوارض روانی، روحی و حتی جسمی بدی میتواند داشته باشد... .